مولانا:گفت پیغامبر که اصحابی نجوم رهروان را شمع و شیطان را رجوم
❈۱❈
گفت پیغامبر که اصحابی نجوم
رهروان را شمع و شیطان را رجوم
هر کسی را گر بدی آن چشم و زور
کو گرفتی ز آفتاب چرخ نور
❈۲❈
کی ستاره حاجتستی ای ذلیل
که بدی بر نور خورشید او دلیل
ماه میگوید به خاک و ابر و فی
من بشر بودم ولی یوحی الی
❈۳❈
چون شما تاریک بودم در نهاد
وحی خورشیدم چنین نوری بداد
ظلمتی دارم به نسبت با شموس
نور دارم بهر ظلمات نفوس
❈۴❈
زان ضعیفم تا تو تابی آوری
که نه مرد آفتاب انوری
همچو شهد و سرکه در هم بافتم
تا سوی رنج جگر ره یافتم
❈۵❈
چون ز علت وا رهیدی ای رهین
سرکه را بگذار و میخور انگبین
تخت دل معمور شد پاک از هوا
بین که الرحمن علی العرش استوی
❈۶❈
حکم بر دل بعد ازین بی واسطه
حق کند چون یافت دل این رابطه
این سخن پایان ندارد زید کو
تا دهم پندش که رسوایی مجو
کامنت ها