گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

مولانا:زید را اکنون نیابی کو گریخت جست از صف نعال و نعل ریخت

❈۱❈
زید را اکنون نیابی کو گریخت جست از صف نعال و نعل ریخت
تو که باشی زید هم خود را نیافت همچو اختر که برو خورشید تافت
❈۲❈
نه ازو نقشی بیابی نه نشان نه کهی یابی به راه کهکشان
شد حواس و نطق بابایان ما محو نور دانش سلطان ما
❈۳❈
حسها و عقلهاشان در درون موج در موج لدینا محضرون
چون بیاید صبح وقت بار شد انجم پنهان شده بر کار شد
❈۴❈
بیهشان را وا دهد حق هوشها حلقه حلقه حلقه‌ها در گوشها
پای‌کوبان دست‌افشان در ثنا ناز نازان ربنا احییتنا
❈۵❈
آن جلود و آن عظام ریخته فارسان گشته غبار انگیخته
حمله آرند از عدم سوی وجود در قیامت هم شکور و هم کنود
❈۶❈
سر چه می‌پیچی کنی نادیده‌ای در عدم ز اول نه سر پیچیده‌ای
در عدم افشرده بودی پای خویش که مرا کی بر کند از جای خویش
❈۷❈
می‌نبینی صنع ربانیت را که کشید او موی پیشانیت را
تا کشیدت اندرین انواع حال که نبودت در گمان و در خیال
❈۸❈
آن عدم او را هماره بنده است کار کن دیوا سلیمان زنده است
دیو می‌سازد جفان کالجواب زهره نه تا دفع گوید یا جواب
❈۹❈
خویش را بین چون همی‌لرزی ز بیم مر عدم را نیز لرزان دان مقیم
ور تو دست اندر مناصب می‌زنی هم ز ترس است آن که جانی می‌کنی
❈۱۰❈
هرچه جز عشق خدای احسنست گر شکرخواریست آن جان کندنست
چیست جان کندن سوی مرگ آمدن دست در آب حیاتی نازدن
❈۱۱❈
خلق را دو دیده در خاک و ممات صد گمان دارند در آب حیات
جهد کن تا صد گمان گردد نود شب برو ور تو بخسپی شب رود
❈۱۲❈
در شب تاریک جوی آن روز را پیش کن آن عقل ظلمت‌سوز را
در شب بدرنگ بس نیکی بود آب حیوان جفت تاریکی بود
❈۱۳❈
سر ز خفتن کی توان برداشتن با چنین صد تخم غفلت کاشتن
خواب مرده لقمه مرده یار شد خواجه خفت و دزد شب بر کار شد
❈۱۴❈
تو نمی‌دانی که خصمانت کیند ناریان خصم وجود خاکیند
نار خصم آب و فرزندان اوست همچنانک آب خصم جان اوست
❈۱۵❈
آب آتش را کشد زیرا که او خصم فرزندان آبست و عدو
بعد از آن این نار نار شهوتست کاندرو اصل گناه و زلتست
❈۱۶❈
نار بیرونی به آبی بفسرد نار شهوت تا به دوزخ می‌برد
نار شهوت می‌نیارامد به آب زانک دارد طبع دوزخ در عذاب
❈۱۷❈
نار شهوت را چه چاره نور دین نورکم اطفاء نار الکافرین
چه کشد این نار را نور خدا نور ابراهیم را ساز اوستا
❈۱۸❈
تا ز نار نفس چون نمرود تو وا رهد این جسم همچون عود تو
شهوت ناری براندن کم نشد او بماندن کم شود بی هیچ بد
❈۱۹❈
تا که هیزم می‌نهی بر آتشی کی بمیرد آتش از هیزم‌کشی
چونک هیزم باز گیری نار مرد زانک تقوی آب سوی نار برد
❈۲۰❈
کی سیه گردد ز آتش روی خوب کو نهد گلگونه از تقوی القلوب

فایل صوتی مثنوی معنوی بخش ۱۶۲ - رجوع به حکایت زید

تصاویر

کامنت ها

امین کیخا
2013-11-04T01:18:06
نعل فارسی است و نال خوانده می شده است چنانچه به لری امروز نال گفته می شود
امین کیخا
2013-11-04T01:20:43
بیت 9 می فرماید پوست و اندامهای تن زنده شوندگان در دیگرسو( اخرت ) مانند گروه اسب سواران گرد می انگیزد بهنگام فرا خوانده شدن
امین کیخا
2013-11-04T01:21:41
شکور می شود سپاسمند و کنود می شود نا سپاسدار یا ناسپاسگزار و یا ناسپاسمند
امین کیخا
2013-11-04T01:23:34
بیت 19 می فرماید هر چه بجز عشق به خداوند مانند جان کندن تلخ و بدایند است
امین کیخا
2013-11-04T01:24:30
بیت 32 بب غلت است باید به اب باشد .
سیدمهدی
2019-06-14T08:55:21
درباره حاشیه خوب حناب مروتی نکته ای را یادآور می شوم. در مصرع -شهوت ناری به راندن کم نشد- راندن را باید با شهوت بخوانید: شهوت رانی و معنی مصرع این می شود که شهوت رانی موجب کاستن از شهوت نمی شود(چنانکه برخی امروز هم این باور را دارند) بلکه با معطل گذاشتن و استفاده نکردن از آن کاسته می شود.
نوید
2020-06-10T09:05:52
سلام دوستان هرکس که به تفسیر ابیات و غزل های های مولانا علاقه داره میتونه برنامه ی (گنج حضور استاد شهبازی ببینه واقعا عالیه) واقعا مولانا با استاد شهبازی رنگ و بوی تازه ای میگیره♥♥♥♥
مهدی کاظمی
2017-10-11T12:11:12
نار شهوت می‌نیارامد به آبزانک دارد طبع دوزخ در عذاب
محمدامین مروتی
2018-01-25T13:33:26
غفلت از مرگ و نقش تقوای قلب در سعادت بشرمحمدامین مروتیمولانا در دفتر نخست می گوید دست اندازی به مناصب دنیوی برای نشنیدن صدای پای مرگ و نوعی غفلت از این حقیقت است که ما قدم به قدم داریم به آن لحظة موعود یعنی مرگ نزدیک می شویم. در حقیقت سرمان را با مناصب دنیوی گرم می کنیم تا به عاقبت کار فکر نکنیم. لذا بهتر است به چیزی عشق بورزیم که مانند این مناصب، فناپذیر نیست یعنی عشق حق که عین آب حیات و زندگی جاودانی است:ور تو دست اندر مناصب می‌زنیهم ز ترس است آن که جانی می‌کنیهرچه جز عشق خدای احسنستگر شکرخواریست، آن جان کندنستچیست جان کندن سوی مرگ آمدندست در آب حیاتی نازدنخلق را دو دیده در خاک و مماتپس شبانه به تصحیح و کاستن از این خیالات بپرداز و به خواب غفلت غرقه مشو:صد گمان دارند در آب حیاتجهد کن تا صد گمان گردد نودشب برو، ور تو بخسپی شب رودشبانه عقلت را پیش بینداز و در احوال خود بیاندیش که آب حیات نیز همدم ظلمات است:در شبِ تاریک جوی آن روز راپیش کن آن عقل ظلمت‌سوز رادر شب بدرنگ، بس نیکی بودآب حیوان جفتِ تاریکی بودشیاطین خصم تواند چنان که آب و آتش خصم همند:تو نمی‌دانی که خصمانت کیند؟ناریان خصم وجود خاکیندپس ابراهیم وار، آب تقوا بر آتش نمرودِ نفس بزن تا زندگیت را به آتش نکشد:آب آتش را کشد زیرا که اوخصم فرزندان آبست و عدوبعد از آن این نار، نار شهوتستکاندرو اصل گناه و زَلّتست نار بیرونی به آبی بفسردنار شهوت تا به دوزخ می‌بردنار شهوت می‌نیارامد به آبزان که دارد طبع دوزخ در عذابچه کشد این نار را؟ نور خدانور ابراهیم را ساز اوستاتا ز نارِ نفس چون نمرود تووا رهد این جسم همچون عود تواما نکته مهم روانشناسی که مولانا در اینجا مطرح می کند این است که برای خاموشی آتش نباید با آن بجنگی بلکه باید از آن بپرهیزی. نه "به راندن" یعنی مبارزه بلکه به "ماندن" یعنی رها کردنش. یعنی تقوا پیشه کنی. یعنی مبارزه با گناه هم آن را تقویت می کند. برای آن که تصور کناه را از ذهنت پاک کنی، از آن بپرهیز. یعنی وسواس مبارزه با گناه را هم از ذهن بیرون کن. چنان که آب گل آلود را با صبر و آرامش و دوری کردن از آن می توان زلال کرد نه با به هم زدن مداومِ آن. به تقوی بیاندیش باش نه به گناه. تقوای قلب کار خود را می کند و روی سیاه را سرخ می کند:شهوت ناری به راندن کم نشداو به ماندن کم شود بی هیچ بدتا که هیزم می‌نهی بر آتشیکی بمیرد آتش از هیزم‌کشیچونک هیزم باز گیری نار مردزان که تقوی، آب سوی نار بردکی سیه گردد ز آتش، روی خوبکو نهد گلگونه از تقوی القلوب
کوروش
2023-10-01T07:41:53.7885258
عالی بود با سپاس ❤❤❤
کوروش
2023-10-01T07:42:56.6077633
شهوت ناری به راندن کم نشد   او بماندن کم شود بی هیچ بد   منظور از بی هیچ بد چیه ؟