مولانا:جهد پیغامبر بفتح مکه هم کی بود در حب دنیا متهم
❈۱❈
جهد پیغامبر بفتح مکه هم
کی بود در حب دنیا متهم
آنک او از مخزن هفت آسمان
چشم و دل بر بست روز امتحان
❈۲❈
از پی نظارهٔ او حور و جان
پر شده آفاق هر هفت آسمان
خویشتن آراسته از بهر او
خود ورا پروای غیر دوست کو
❈۳❈
آنچنان پر گشته از اجلال حق
که درو هم ره نیابد آل حق
لا یسع فینا نبی مرسل
والملک و الروح ایضا فاعقلوا
❈۴❈
گفت ما زاغیم همچون زاغ نه
مست صباغیم مست باغ نه
چونک مخزنهای افلاک و عقول
چون خسی آمد بر چشم رسول
❈۵❈
پس چه باشد مکه و شام و عراق
که نماید او نبرد و اشتیاق
آن گمان بر وی ضمیر بد کند
کو قیاس از جهل و حرص خود کند
❈۶❈
آبگینهٔ زرد چون سازی نقاب
زرد بینی جمله نور آفتاب
بشکن آن شیشهٔ کبود و زرد را
تا شناسی گرد را و مرد را
❈۷❈
گرد فارس گرد سر افراشته
گرد را تو مرد حق پنداشته
گرد دید ابلیس و گفت این فرع طین
چون فزاید بر من آتشجبین
❈۸❈
تا تو میبینی عزیزان را بشر
دانک میراث بلیسست آن نظر
گر نه فرزندی بلیسی ای عنید
پس به تو میراث آن سگ چون رسید
❈۹❈
من نیم سگ شیر حقم حقپرست
شیر حق آنست کز صورت برست
شیر دنیا جوید اشکاری و برگ
شیر مولی جوید آزادی و مرگ
❈۱۰❈
چونک اندر مرگ بیند صد وجود
همچو پروانه بسوزاند وجود
شد هوای مرگ طوق صادقان
که جهودان را بد این دم امتحان
❈۱۱❈
در نبی فرمود کای قوم یهود
صادقان را مرگ باشد گنج و سود
همچنانک آرزوی سود هست
آرزوی مرگ بردن زان بهست
❈۱۲❈
ای جهودان بهر ناموس کسان
بگذرانید این تمنا بر زبان
یک جهودی این قدر زهره نداشت
چون محمد این علم را بر فراشت
❈۱۳❈
گفت اگر رانید این را بر زبان
یک یهودی خود نماند در جهان
پس یهودان مال بردند و خراج
که مکن رسوا تو ما را ای سراج
❈۱۴❈
این سخن را نیست پایانی پدید
دست با من ده چو چشمت دوست دید
کامنت ها