مولانا:شمع مریم را بهل افروخته که بخارا میرود آن سوخته
❈۱❈
شمع مریم را بهل افروخته
که بخارا میرود آن سوخته
سخت بیصبر و در آتشدان تیز
رو سوی صدر جهان میکن گریز
❈۲❈
این بخارا منبع دانش بود
پس بخاراییست هر کنش بود
پیش شیخی در بخارا اندری
تا به خواری در بخارا ننگری
❈۳❈
جز به خواری در بخارای دلش
راه ندهد جزر و مد مشکلش
ای خنک آن را که ذلت نفسه
وای آنکس را که یردی رفسه
❈۴❈
فرقت صدر جهان در جان او
پاره پاره کرده بود ارکان او
گفت بر خیزم همآنجا واروم
کافر ار گشتم دگر ره بگروم
❈۵❈
واروم آنجا بیفتم پیش او
پیش آن صدر نکواندیش او
گویم افکندم به پیشت جان خویش
زنده کن یا سر ببر ما را چو میش
❈۶❈
کشته و مرده به پیشت ای قمر
به که شاه زندگان جای دگر
آزمودم من هزاران بار بیش
بی تو شیرین مینبینم عیش خویش
❈۷❈
غن لی یا منیتی لحن النشور
ابرکی یا ناقتی تم السرور
ابلعی یا ارض دمعی قد کفی
اشربی یا نفس وردا قد صفا
❈۸❈
عدت یا عیدی الینا مرحبا
نعم ما روحت یا ریح الصبا
گفت ای یاران روان گشتم وداع
سوی آن صدری که میر است و مطاع
❈۹❈
دمبدم در سوز بریان میشوم
هرچه بادا باد آنجا میروم
گرچه دل چون سنگ خارا میکند
جان من عزم بخارا میکند
❈۱۰❈
مسکن یارست و شهر شاه من
پیش عاشق این بود حب الوطن
کامنت ها