مولانا:بنگر اندر نخودی در دیگ چون میجهد بالا چو شد ز آتش زبون
❈۱❈
بنگر اندر نخودی در دیگ چون
میجهد بالا چو شد ز آتش زبون
هر زمان نخود بر آید وقت جوش
بر سر دیگ و برآرد صد خروش
❈۲❈
که چرا آتش به من در میزنی
چون خریدی چون نگونم میکنی
میزند کفلیز کدبانو که نی
خوش بجوش و بر مجه ز آتشکنی
❈۳❈
زان نجوشانم که مکروه منی
بلک تا گیری تو ذوق و چاشنی
تا غذی گردی بیامیزی بجان
بهرخواری نیستت این امتحان
❈۴❈
آب میخوردی به بستان سبز و تر
بهراین آتش بدست آن آب خور
رحمتش سابق بدست از قهر زان
تا ز رحمت گردد اهل امتحان
❈۵❈
رحمتش بر قهر از آن سابق شدست
تا که سرمایهٔ وجود آید بدست
زانک بیلذت نروید لحم و پوست
چون نروید چه گدازد عشق دوست
❈۶❈
زان تقاضا گر بیاید قهرها
تا کنی ایثار آن سرمایه را
باز لطف آید برای عذر او
که بکردی غسل و بر جستی ز جو
❈۷❈
گوید ای نخود چریدی در بهار
رنج مهمان تو شد نیکوش دار
تا که مهمان باز گردد شکر ساز
پیش شه گوید ز ایثار تو باز
❈۸❈
تا به جای نعمتت منعم رسد
جمله نعمتها برد بر تو حسد
من خلیلم تو پسر پیش بچک
سر بنه انی ارانی اذبحک
❈۹❈
سر به پیش قهر نه دل بر قرار
تا ببرم حلقت اسمعیلوار
سر ببرم لیک این سر آن سریست
کز بریده گشتن و مردن بریست
❈۱۰❈
لیک مقصود ازل تسلیم تست
ای مسلمان بایدت تسلیم جست
ای نخود میجوش اندر ابتلا
تا نه هستی و نه خود ماند ترا
❈۱۱❈
اندر آن بستان اگر خندیدهای
تو گل بستان جان و دیدهای
گر جدا از باغ آب و گل شدی
لقمه گشتی اندر احیا آمدی
❈۱۲❈
شو غذی و قوت و اندیشهها
شیر بودی شیر شو در بیشهها
از صفاتش رستهای والله نخست
در صفاتش باز رو چالاک و چست
❈۱۳❈
ز ابر و خورشید و ز گردون آمدی
پس شدی اوصاف و گردون بر شدی
آمدی در صورت باران و تاب
میروی اندر صفات مستطاب
❈۱۴❈
جزو شید و ابر و انجمها بدی
نفس و فعل و قول و فکرتها شدی
هستی حیوان شد از مرگ نبات
راست آمد اقتلونی یا ثقات
❈۱۵❈
چون چنین بردیست ما را بعد مات
راست آمد ان فی قتلی حیات
فعل و قول و صدق شد قوت ملک
تا بدین معراج شد سوی فلک
❈۱۶❈
آنچنان کان طعمه شد قوت بشر
از جمادی بر شد و شد جانور
این سخن را ترجمهٔ پهناوری
گفته آید در مقام دیگری
❈۱۷❈
کاروان دایم ز گردون میرسد
تا تجارت میکند وا میرود
پس برو شیرین و خوش با اختیار
نه بتلخی و کراهت دزدوار
❈۱۸❈
زان حدیث تلخ میگویم ترا
تا ز تلخیها فرو شویم ترا
ز آب سرد انگور افسرده رهد
سردی و افسردگی بیرون نهد
❈۱۹❈
تو ز تلخی چونک دل پر خون شوی
پس ز تلخیها همه بیرون روی
کامنت ها