مولانا:گوید ای اجزای پست فرشیم غربت من تلختر من عرشیم
❈۱❈
گوید ای اجزای پست فرشیم
غربت من تلختر من عرشیم
میل تن در سبزه و آب روان
زان بود که اصل او آمد از آن
❈۲❈
میل جان اندر حیات و در حی است
زانک جان لامکان اصل وی است
میل جان در حکمتست و در علوم
میل تن در باغ و راغست و کروم
❈۳❈
میل جان اندر ترقی و شرف
میل تن در کسب و اسباب علف
میل و عشق آن شرف هم سوی جان
زین یحب را و یحبون را بدان
❈۴❈
حاصل آنک هر که او طالب بود
جان مطلوبش درو راغب بود
گر بگویم شرح این بی حد شود
مثنوی هشتاد تا کاغذ شود
❈۵❈
آدمی حیوان نباتی و جماد
هر مرادی عاشق هر بیمراد
بیمرادان بر مرادی میتنند
و آن مرادان جذب ایشان میکنند
❈۶❈
لیک میل عاشقان لاغر کند
میل معشوقان خوش و خوشفر کند
عشق معشوقان دو رخ افروخته
عشق عاشق جان او را سوخته
❈۷❈
کهربا عاشق به شکل بینیاز
کاه میکوشد در آن راه دراز
این رها کن عشق آن تشنهدهان
تافت اندر سینهٔ صدر جهان
❈۸❈
دود آن عشق و غم آتشکده
رفته در مخدوم او مشفق شده
لیکش از ناموس و بوش و آب رو
شرم میآمد که وا جوید ازو
❈۹❈
رحمتش مشتاق آن مسکین شده
سلطنت زین لطف مانع آمده
عقل حیران کین عجب او را کشید
یا کشش زان سو بدینجانب رسید
❈۱۰❈
ترک جلدی کن کزین ناواقفی
لب ببند الله اعلم بالخفی
این سخن را بعد ازین مدفون کنم
آن کشنده میکشد من چون کنم
❈۱۱❈
کیست آن کت میکشد ای معتنی
آنک مینگذاردت کین دم زنی
صد عزیمت میکنی بهر سفر
میکشاند مر ترا جای دگر
❈۱۲❈
زان بگرداند به هر سو آن لگام
تا خبر یابد ز فارس اسپ خام
اسپ زیرکسار زان نیکو پیست
کو همیداند که فارس بر ویست
❈۱۳❈
او دلت را بر دو صد سودا ببست
بیمرادت کرد پس دل را شکست
چون شکست او بال آن رای نخست
چون نشد هستی بالاشکن درست
❈۱۴❈
چون قضایش حبل تدبیرت سکست
چون نشد بر تو قضای آن درست
کامنت ها