گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

مولانا:گوید ای اجزای پست فرشیم غربت من تلختر من عرشیم

❈۱❈
گوید ای اجزای پست فرشیم غربت من تلختر من عرشیم
میل تن در سبزه و آب روان زان بود که اصل او آمد از آن
❈۲❈
میل جان اندر حیات و در حی است زانک جان لامکان اصل وی است
میل جان در حکمتست و در علوم میل تن در باغ و راغست و کروم
❈۳❈
میل جان اندر ترقی و شرف میل تن در کسب و اسباب علف
میل و عشق آن شرف هم سوی جان زین یحب را و یحبون را بدان
❈۴❈
حاصل آنک هر که او طالب بود جان مطلوبش درو راغب بود
گر بگویم شرح این بی حد شود مثنوی هشتاد تا کاغذ شود
❈۵❈
آدمی حیوان نباتی و جماد هر مرادی عاشق هر بی‌مراد
بی‌مرادان بر مرادی می‌تنند و آن مرادان جذب ایشان می‌کنند
❈۶❈
لیک میل عاشقان لاغر کند میل معشوقان خوش و خوش‌فر کند
عشق معشوقان دو رخ افروخته عشق عاشق جان او را سوخته
❈۷❈
کهربا عاشق به شکل بی‌نیاز کاه می‌کوشد در آن راه دراز
این رها کن عشق آن تشنه‌دهان تافت اندر سینهٔ صدر جهان
❈۸❈
دود آن عشق و غم آتش‌کده رفته در مخدوم او مشفق شده
لیکش از ناموس و بوش و آب رو شرم می‌آمد که وا جوید ازو
❈۹❈
رحمتش مشتاق آن مسکین شده سلطنت زین لطف مانع آمده
عقل حیران کین عجب او را کشید یا کشش زان سو بدینجانب رسید
❈۱۰❈
ترک جلدی کن کزین ناواقفی لب ببند الله اعلم بالخفی
این سخن را بعد ازین مدفون کنم آن کشنده می‌کشد من چون کنم
❈۱۱❈
کیست آن کت می‌کشد ای معتنی آنک می‌نگذاردت کین دم زنی
صد عزیمت می‌کنی بهر سفر می‌کشاند مر ترا جای دگر
❈۱۲❈
زان بگرداند به هر سو آن لگام تا خبر یابد ز فارس اسپ خام
اسپ زیرکسار زان نیکو پیست کو همی‌داند که فارس بر ویست
❈۱۳❈
او دلت را بر دو صد سودا ببست بی‌مرادت کرد پس دل را شکست
چون شکست او بال آن رای نخست چون نشد هستی بال‌اشکن درست
❈۱۴❈
چون قضایش حبل تدبیرت سکست چون نشد بر تو قضای آن درست

فایل صوتی مثنوی معنوی بخش ۲۱۴ - منجذب شدن جان نیز به عالم ارواح و تقاضای او و میل او به مقر خود و منقطع شدن از اجزای اجسام کی هم کندهٔ پای باز روح‌اند

صوتی یافت نشد!

تصاویر

کامنت ها

احمد
2019-11-07T03:13:24
«جد» با «کاغذ» قافیه نیست!
حضرت خداوندگار
2020-04-24T17:01:07
در پاسخ جناب آذرخش باید عرض کنم که در مثنوی معنوی تصحیح رینولد نیکلسون بیت هشتم بدین شکل است که :گر بگویم شرح این بی حد شود مثنوی هشتاد من کاغذ شود با احترام
۸
2020-04-25T05:19:08
جناب کرمانی نژادآنان که به پارسی سخن می راننددر معرض دال ذال را ننشانندماقبل وی ار "ساکن" و جز " وای " بوددال است و گرنه ذال معجم خوانندو شاید کم نباشند هنوز هم شهریان که باذنجان می خوانند آن صیفی کریه المنظر را !!
۸
2020-04-25T05:57:43
حضرت خداوندگار دامت افاضاتکم با احترام چون جملگی یاوه است بر ده من زیاد و کمپای نفشارید.
صدرمجلس
2020-12-16T23:00:08
یاوه دانستن این دریای عظیم معرفت و بقول خودت حضرت، جزیره ی معنویاتکار هیچ کس جز افراد پست و فرومایه و کم معرفت نیست و خود حضرت چنین اشخاصی را به نیکی تمثیل کرده اند :خربطی ناگاه از خرخانه‌ایسر برون آورد چون طعانه‌ایکین سخن پستست یعنی مثنویقصه پیغامبرست و پی‌روی
امیررضا
2017-04-08T15:26:36
قافیه بیت هشتم غلط است
مجید آذزخش
2018-11-07T20:02:05
در مصرع دوم بیت هشتم بجای "هفتاد من " نوشته شده "هشتاد تا"
مجید آذزخش
2018-11-07T19:58:28
در مصرع دوم بیت هشتم بجای "هفتاد من" نوشته شده "هشتاد تا"
فرزان کرمانی‌نژاد
2018-10-05T20:56:33
در پاسخ به امیررضای عزیز باید گفت که قافیه بیت هشتم غلط نیست. آن‌هایی که با لحجه‌های غلیظ نواحی شمالی و مرکزی خراسان مانند مشهدی یا سبزواری آشنا باشد می‌دانند که ایشان در بسیاری از موارد دال و ذال را مشابه هم تلفظ می‌کنند. به‌عنوان مثال به‌جای «گنبد» می‌گویند «گنبذ»، یا به‌جای «خدمت» می‌گویند «خذمت» ...از این بیت و قافیه کردن «بی‌حد» با «کاغذ» می‌توان دریافت که در گذشته دال و ذال مشابه هم تلفظ می‌شده. دست کم در گویش مولانا که او هم برخاسته از شمال خراسان است چنین بوده.
علی
2018-12-16T12:07:30
معنی دو بیت آخر را خوب متوجه نمی شوم. بزرگواری هست که معنی کند؟
کوروش
2021-07-20T04:50:40.5491538
سرتاسر مثنوی رو که می‌خونیم بیشتر نظرات درباره اینه که فلان بیت قافیه اش اینه یا اونه واقعا احمقانه اس به جای این که تفسیر کنید دارید دنبال چی می‌گردید لطفا یکی چهار بیت پایانی همین بخش از مثنوی رو توضیح بده 
mahdi ataran
2022-12-09T14:46:55.5595817
این شعر از آن محل هایی هست که مولانا برای بازگویی اسرار به خود نهیب می‌زند و کشنده درونش اورا باز می‌دارد. مشابه آن در اواخر دفتر اول که حکایت آفرینش و آغاز خلقت را توضیح می‌دهد نیز دیده می‌شود و از اسراری که جبرئیل و خلیل ازان محرومند سخن می‌گوید. موضوع شعر کشش متقابل در رابطه عاشقانه خالق و مخلوق است . که جهان مطلوب ها یا معشوق ها مرید ها را جذب نموده و دود عشق خود را در جان آنها قرار می‌دهند. آنچنان که خالق عشق خود را در سینه صدر جهان قرار داد، البته سلطنت و بزرگی و بَِوش و آبرو کبریایی مانع از طرح آن می‌شود و عقل حیران است که چگونه عشق عظیم برین جانب خفیف تعلق گرفته. در ابیات پایانی هم مولانا خود را چون اسبی که تحت‌ کنترل راکب است معرفی می‌کند و خاتمه دادن این شعر را به دستور و اشارت آن کشنده می داند و همانند روح قالب مثنوی بحث قضا و قدر رو به کنایه ای لطیف در پایان مطرح می‌کند. که تم بی‌پایان مثنوی هست. و در خیلی از حکایت‌ها سرزده وارد میشه ، اینجا هم بعد از طرح اینکه او تحت کنترل و دستور و هدایت آن کشنده است، گلایه ای لطیف و سوالی از دست قضا و قدر می‌کند که دل و میل انسان رو به هر سمتی می‌برد.