مولانا:از بتان و از خدا در خواستیم که بکن ما را اگر ناراستیم
❈۱❈
از بتان و از خدا در خواستیم
که بکن ما را اگر ناراستیم
آنک حق و راستست از ما و او
نصرتش ده نصرت او را بجو
❈۲❈
این دعا بسیار کردیم و صلات
پیش لات و پیش عزی و منات
که اگر حقست او پیداش کن
ور نباشد حق زبون ماش کن
❈۳❈
چونک وا دیدیم او منصور بود
ما همه ظلمت بدیم او نور بود
این جواب ماست کانچ خواستید
گشت پیدا که شما ناراستید
❈۴❈
باز این اندیشه را از فکر خویش
کور میکردند و دفع از ذکر خویش
کین تفکرمان هم از ادبار رست
که صواب او شود در دل درست
❈۵❈
خود چه شد گر غالب آمد چند بار
هر کسی را غالب آرد روزگار
ما هم از ایام بختآور شدیم
بارها بر وی مظفر آمدیم
❈۶❈
باز گفتندی که گرچه او شکست
چون شکست ما نبود آن زشت و پست
زانک بخت نیک او را در شکست
داد صد شادی پنهان زیردست
❈۷❈
کو باشکسته نمیمانست هیچ
که نه غم بودش در آن نه پیچ پیچ
چون نشان مؤمنان مغلوبیست
لیک در اشکست مؤمن خوبیست
❈۸❈
گر تو مشک و عنبری را بشکنی
عالمی از فوح ریحان پر کنی
ور شکستی ناگهان سرگین خر
خانهها پر گند گردد تا به سر
❈۹❈
وقت واگشت حدیبیه بذل
دولت انا فتحنا زد دهل
کامنت ها