مولانا:آمدش پیغام از دولت که رو تو ز منع این ظفر غمگین مشو
❈۱❈
آمدش پیغام از دولت که رو
تو ز منع این ظفر غمگین مشو
کاندرین خواری نقدت فتحهاست
نک فلان قلعه فلان بقعه تراست
❈۲❈
بنگر آخر چونک واگردید تفت
بر قریظه و بر نضیر از وی چه رفت
قلعهها هم گرد آن دو بقعهها
شد مسلم وز غنایم نفعها
❈۳❈
ور نباشد آن تو بنگر کین فریق
پر غم و رنجند و مفتون و عشیق
زهر خواری را چو شکر میخورند
خار غمها را چو اشتر میچرند
❈۴❈
بهر عین غم نه از بهر فرج
این تسافل پیش ایشان چون درج
آنچنان شادند اندر قعر چاه
که همیترسند از تخت و کلاه
❈۵❈
هر کجا دلبر بود خود همنشین
فوق گردونست نه زیر زمین
کامنت ها