مولانا:دزد قهرخواجه کرد و زر کشید او بدان مشغول خود والی رسید
❈۱❈
دزد قهرخواجه کرد و زر کشید
او بدان مشغول خود والی رسید
گر ز خواجه آن زمان بگریختی
کی برو والی حشر انگیختی
❈۲❈
قاهری دزد مقهوریش بود
زانک قهر او سر او را ربود
غالبی بر خواجه دام او شود
تا رسد والی و بستاند قود
❈۳❈
ای که تو بر خلق چیره گشتهای
در نبرد و غالبی آغشتهای
آن به قاصد منهزم کردستشان
تا ترا در حلقه میآرد کشان
❈۴❈
هین عنان در کش پی این منهزم
در مران تا تو نگردی منخزم
چون کشانیدت بدین شیوه به دام
حمله بینی بعد از آن اندر زحام
❈۵❈
عقل ازین غالب شدن کی گشت شاد
چون درین غالب شدن دید او فساد
تیزچشم آمد خرد بینای پیش
که خدایش سرمه کرد از کحل خویش
❈۶❈
گفت پیغامبر که هستند از فنون
اهل جنت در خصومتها زبون
از کمال حزم و سؤ الظن خویش
نه ز نقص و بد دلی و ضعف کیش
❈۷❈
در فره دادن شنیده در کمون
حکمت لولا رجال مومنون
دستکوتاهی ز کفار لعین
فرض شد بهر خلاص مؤمنین
❈۸❈
قصهٔ عهد حدیبیه بخوان
کف ایدیکم تمامت زان بدان
نیز اندر غالبی هم خویش را
دید او مغلوب دام کبریا
❈۹❈
زان نمیخندم من از زنجیرتان
که بکردم ناگهان شبگیرتان
زان همیخندم که با زنجیر و غل
میکشمتان سوی سروستان و گل
❈۱۰❈
ای عجب کز آتش بیزینهار
بسته میآریمتان تا سبزهزار
از سوی دوزخ به زنجیر گران
میکشمتان تا بهشت جاودان
❈۱۱❈
هر مقلد را درین ره نیک و بد
همچنان بسته به حضرت میکشد
جمله در زنجیر بیم و ابتلا
میروند این ره بغیر اولیا
❈۱۲❈
میکشند این راه را بیگاروار
جز کسانی واقف از اسرار کار
جهد کن تا نور تو رخشان شود
تا سلوک و خدمتت آسان شود
❈۱۳❈
کودکان را میبری مکتب به زور
زانک هستند از فواید چشمکور
چون شود واقف به مکتب میدود
جانش از رفتن شکفته میشود
❈۱۴❈
میرود کودک به مکتب پیچ پیچ
چون ندید از مزد کار خویش هیچ
چون کند در کیسه دانگی دستمزد
آنگهان بیخواب گردد شب چو دزد
❈۱۵❈
جهد کن تا مزد طاعت در رسد
بر مطیعان آنگهت آید حسد
ائتیا کرها مقلد گشته را
ائتیا طوعا صفا بسرشته را
❈۱۶❈
این محب حق ز بهر علتی
و آن دگر را بی غرض خود خلتی
این محب دایه لیک از بهر شیر
و آن دگر دل داده بهر این ستیر
❈۱۷❈
طفل را از حسن او آگاه نه
غیر شیر او را ازو دلخواه نه
و آن دگر خود عاشق دایه بود
بی غرض در عشق یکرایه بود
❈۱۸❈
پس محب حق باومید و بترس
دفتر تقلید میخواند بدرس
و آن محب حق ز بهر حق کجاست
که ز اغراض و ز علتها جداست
❈۱۹❈
گر چنین و گر چنان چون طالبست
جذب حق او را سوی حق جاذبست
گر محب حق بود لغیره
کی ینال دائما من خیره
❈۲۰❈
یا محب حق بود لعینه
لاسواه خائفا من بینه
هر دو را این جست و جوها زان سریست
این گرفتاری دل زان دلبریست
کامنت ها