مولانا:آمدیم اینجا که در صدر جهان گر نبودی جذب آن عاشق نهان
❈۱❈
آمدیم اینجا که در صدر جهان
گر نبودی جذب آن عاشق نهان
ناشکیبا کی بدی او از فراق
کی دوان باز آمدی سوی وثاق
❈۲❈
میل معشوقان نهانست و ستیر
میل عاشق با دو صد طبل و نفیر
یک حکایت هست اینجا ز اعتبار
لیک عاجز شد بخاری ز انتظار
❈۳❈
ترک آن کردیم کو در جست و جوست
تاکه پیش از مرگ بیند روی دوست
تا رهد از مرگ تا یابد نجات
زانک دید دوستست آب حیات
❈۴❈
هر که دید او نباشد دفع مرگ
دوست نبود که نه میوهستش نه برگ
کار آن کارست ای مشتاق مست
کاندر آن کار ار رسد مرگت خوشست
❈۵❈
شد نشان صدق ایمان ای جوان
آنک آید خوش ترا مرگ اندر آن
گر نشد ایمان تو ای جان چنین
نیست کامل رو بجو اکمال دین
❈۶❈
هر که اندر کار تو شد مرگدوست
بر دل تو بی کراهت دوست اوست
چون کراهت رفت آن خود مرگ نیست
صورت مرگست و نقلان کردنیست
❈۷❈
چون کراهت رفت مردن نفع شد
پس درست آید که مردن دفع شد
دوست حقست و کسی کش گفت او
که توی آن من و من آن تو
❈۸❈
گوش دار اکنون که عاشق میرسد
بسته عشق او را به حبل من مسد
چون بدید او چهرهٔ صدر جهان
گوییا پریدش از تن مرغ جان
❈۹❈
همچو چوب خشک افتاد آن تنش
سرد شد از فرق جان تا ناخنش
هرچه کردند از بخور و از گلاب
نه بجنبید و نه آمد در خطاب
❈۱۰❈
شاه چون دید آن مزعفر روی او
پس فرود آمد ز مرکب سوی او
گفت عاشق دوست میجوید بتفت
چونک معشوق آمد آن عاشق برفت
❈۱۱❈
عاشق حقی و حق آنست کو
چون بیاید نبود از تو تای مو
صد چو تو فانیست پیش آن نظر
عاشقی بر نفی خود خواجه مگر
❈۱۲❈
سایهای و عاشقی بر آفتاب
شمس آید سایه لا گردد شتاب
کامنت ها