گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

مولانا:این عجایب دید آن شاه جهود جز که طنز و جز که انکارش نبود

❈۱❈
این عجایب دید آن شاه جهود جز که طنز و جز که انکارش نبود
ناصحان گفتند از حد مگذران مرکب استیزه را چندین مران
❈۲❈
ناصحان را دست بست و بند کرد ظلم را پیوند در پیوند کرد
بانگ آمد کار چون اینجا رسید پای دار ای سگ که قهر ما رسید
❈۳❈
بعد از آن آتش چهل گز بر فروخت حلقه گشت و آن جهودان را بسوخت
اصل ایشان بود آتش ز ابتدا سوی اصل خویش رفتند انتها
❈۴❈
هم ز آتش زاده بودند آن فریق جزوها را سوی کل باشد طریق
آتشی بودندمؤمن‌سوز و بس سوخت خود را آتش ایشان چو خس
❈۵❈
آنک بودست امه الهاویه هاویه آمد مرورا زاویه
مادر فرزند جویان ویست اصلها مر فرعها را در پیست
❈۶❈
آبها در حوض اگر زندانیست باد نشفش می‌کند کار کانیست
می‌رهاند می‌برد تا معدنش اندک اندک تا نبینی بردنش
❈۷❈
وین نفس جانهای ما را همچنان اندک اندک دزدد از حبس جهان
تا الیه یصعد اطیاب الکلم صاعدا منا الی حیث علم
❈۸❈
ترتقی انفاسنا بالمنتقی متحفا منا الی دار البقا
ثم تاتینا مکافات المقال ضعف ذاک رحمة من ذی الجلال
❈۹❈
ثم یلجینا الی امثالها کی ینال العبد مما نالها
هکذی تعرج و تنزل دائما ذا فلا زلت علیه قائما
❈۱۰❈
پارسی گوییم یعنی این کشش زان طرف آید که آمد آن چشش
چشم هر قومی به سویی مانده‌ست کان طرف یک روز ذوقی رانده‌ست
❈۱۱❈
ذوق جنس از جنس خود باشد یقین ذوق جزو از کل خود باشد ببین
یا مگر آن قابل جنسی بود چون بدو پیوست جنس او شود
❈۱۲❈
همچو آب و نان که جنس ما نبود گشت جنس ما و اندر ما فزود
نقش جنسیت ندارد آب و نان ز اعتبار آخر آن را جنس دان
❈۱۳❈
ور ز غیر جنس باشد ذوق ما آن مگر مانند باشد جنس را
آنک مانندست باشد عاریت عاریت باقی نماند عاقبت
❈۱۴❈
مرغ را گر ذوق آید از صفیر چونک جنس خود نیابد شد نفیر
تشنه را گر ذوق آید از سراب چون رسد در وی گریزد جوید آب
❈۱۵❈
مفلسان هم خوش شوند از زر قلب لیک آن رسوا شود در دار ضرب
تا زر اندودیت از ره نفکند تا خیال کژ ترا چه نفکند
❈۱۶❈
از کلیله باز جو آن قصه را واندر آن قصه طلب کن حصه را

فایل صوتی مثنوی معنوی بخش ۴۱ - طنز و انکار کردن پادشاه جهود و قبول ناکردن نصیحت خاصان خویش

تصاویر

کامنت ها

مهدی کاظمی
2015-11-01T19:02:09
وین نفس ، جانهای ما را همچنان اندک اندک دزدد از حبس جهان تا ا لیه یَصعَد اَطیابُ الکلم صاعداً منّا الی حیثُ عَلِم (886)جان های ما نیز که همچون آبی که در حوض زندانی است در تن های ما زندانی است توسط نفس هایی که در هر لحظه می کشیم از تنمان دزدیده می شود و کم کم روح از زندان تن آزاد می شود. به قول یکی از شاعران معاصر: زندگی کردن من مردن تدریجی بود هر چه جان کند تنم عمر حسابش کردمدر حقیقت با هر نفسی که می کشیم، قدمی به مرگ نزدیک می شویم اما این مرگ برای انسان مومن نه تنها شوم نیست بلکه امری مبارک است. در بیت 886 که مصراع اول آن از آیه 10 سوره فاطر اقتباس شده است، می گوید:" کلمات نیکو ( ارواح پاک مومنان ) به بارگاه الهی صعود می کنند و تا جایی که فقط خدا می داند بالا می روند.تر تقی انفاسنا بالمنتقی متحفاً منّا الی دار ا لبقا ثم تاتینا مکافاه المقال ضعفَ ذاک رحمه من ذی الجلال ثمّ یلجینا الی امثالها کی نیال العبد ممّا نالها هکذی تعرج و تنزیل دایما ذا فلا زلت علیه قایمانفس های ما در قالب این واژه های پاک ( ستایش پروردگار ) همچون تحفه ها و هدایایی از جانب ما به سرای جاودان بالا می رود. سپس در قبال این ستایش ها ، از طرف خداوند والجلال و شکوهمند دو برابر آنها رحمت به ما داده می شود. پس از آن پروردگار ما را به گفتن سخنانی مانند آنها وامی دارد تا بنه از آنچه بدان رسیده است، بالاتر رود. بدین گونه همواره تسبیح و دعای ما بالا می رود و رحمت حق پایین می آید ، و تو همواره برای ستایش حق و بهره مندی از رحمت او آماده ای.پارسی گوییم: یعنی این کشش زآن طرف آید که آمد آن چشش چشم هر قومی به سویی مانده است کآن طرف یک روز ذوقی رانده است تا کششی از جانب حق نباشد، بنده به آن سو کشیده نمی شود و تا این کشش نباشد، هیچ کوششی از جانب بنده انجام نمی شود و اگر هم انجام شود به جایی نمی رسد اما قبل از آن که چنین کششی ایجاد شود، پروردگار مزه معرفت خود را به بنده می چشاند و درواقع، این چشاندن (چشش ) مقدم بر کشش است. بنابراین، انسان همیشه متوجه طرفی است که از آن طرف احساس ذوق و لذتی ( چشش و چشیدن ) داشته است، یعنی انسان با اندک آگاهی از اسرار حق به سوی حق کشیده می شود.
جواد
2008-03-06T01:50:59
این بخش از شعر به باور مولانا به ایرانی بودن اشاره می کند :پارسی گوییم یعنی این کششزان طرف آید که آمد آن چششچشم هر قومی به سویی مانده‌ستکان طرف یک روز ذوقی رانده‌ستذوق جنس از جنس خود باشد یقینذوق جزو از کل خود باشد ببین
بهزاد علوی (باب)
2017-10-04T02:05:29
به نظر می آید که بیت 11 به این صورت بهتر بنماید:آبها در حوض اگر زندانیستباد نشفش می‌کند که ارکانیستدر واژه ارکان فاصله بین "ر" و کاف باید حذف یا بسته شود
حامد کهن دل
2017-07-26T15:18:16
آنک بودست امه الهاویههاویه آمد مرورا زاویهاشاره دارد به آیه: فَأُمُّهُ هَاوِیَةٌ ﴿القارعه:9﴾پس مادرش هاویه است.بنظر بنده، مولوی خیلی لطیف از این اسم جهنم استفاده کرده است. "هاویه" در عهد عتیق نیز آمده است. همان کتاب مقدسی که پادشاه جهود به ظاهر مدافع متعصب آن است!
فرهاد
2019-02-08T17:56:22
شرح و تفسیر بیت 869این عجایب دید آن شاه جهود / جز که طنز و جز که انکارش نبودشاه جهود این همه شگفتی و عجایب دید ولی کاری جز تکذیب و تمسخر و انکار نکرد .شرح و تفسیر بیت 870ناصحان گفتند از حد مگذران / مرکب استیزه را چندین مراننصیحت کنندگان به شاه گفتند در بیداد و ستم و انکار حقیقت اینقدر پافشاری مکن و توسن سرکش ستیزه گری را اینقدر به شتاب مران .شرح و تفسیر بیت 871ناصحان را دست ، بست و بند کرد / ظلم را پیوند در پیوند کردولی او نصیحت کنندگان را به بند و زنجیر کشید و بیداد و ستم را از حد در گذرانید و روز به روز بر ستمکاریش بیفزود .شرح و تفسیر بیت 872بانگ آمد ، کار چون اینجا رسید / پای دار ای سگ که قهر ما رسیداز بارگاه الهی ندا در رسید . حالا که کار گستاخی و وقاحت تو (شاه) بدینجا رسید پس ای سگ سیرت منتظر باش که قهر و عذاب ما بر تو نازل شود .شرح و تفسیر بیت 873بعد از آن ، آتش چهل گز برفروخت / حلقه گشت و ، آن جهودان را بسوختزان پس آتش به اندازه چهل متر شعله ور شد و به شکل حلقه درآمد و همه جهودان را احاطه کرد و سوزاند .شرح و تفسیر بیت 874اصل ایشان بود ز آتش ابتدا / سوی اصل خویش رفتند انتهااصل آن حق ستیزان از همان اول هم آتش بود پس سرانجام به اصل خود بازگشتند .شرح و تفسیر بیت 875هم ز آتش ، زاده بودند آن فریق / جزوها را سوی کل آمد طریقآنان زاده آتش بودند و مسلما جزوها به سوی کل باز می گردند . [ طبق تصریح قرآن کریم و ماثورات دینی ، اصل آدمی از خاک است لیکن در اینجا اصل آن تبهکاران را آتش می داند . چرا ؟ چون اصل آدمیان از نظر تکوینی خاک است ولی از نظر وصفی ، انسان ها یا مظهر نور حق اند و یا نار ابلیس . نوریان همانا پاکان و صالحان اند و ناریان همانا پلیدان و شیطان صفتان . چرا که شیطان مظهر قهر حق است و زاده آتش . توضیح بیشتر دو بیت اخیر در شرح بیت 763 همین دفتر آمده است . ]شرح و تفسیر بیت 876آتشی بودند مومن سوز و بس / سوخت خود را ، آتش ایشان چو خسآن بیداد گران آتشی بودند که فقط اهل ایمان را می سوزاندند اما آن آتش آنان را نیز همچون خار و خاشاک بسوزانید . [ طبق اصل جواب عمل ، خود در آتشی که افروخته بودند سوختند .شرح و تفسیر بیت 877آنکه بوده ست امه الهاویه / هاویه آمد مر ، او را زاویهآن کسی که اصل و گوهرش جهنم (هاویه) باشد باز همان دوزخ جایگاه اوست . [ هاویه به معنی سقوط کننده و یکی از نامهای دوزخ است . در آیات 8 و 9 سوره قارعه آمده است ” اما کسی که ترازوی کردار نیکش سبک باشد جایگاهش در ژرفای دوزخ است ” اینکه قرآن کریم آتش دوزخ را به هاویه توصیف کرده از ره مجاز عقلی است زیرا دوزخ سقوط نمی کند بلکه دوزخیان سقوط می کنند . ام به معنی مادر یا اصل هرچیز می باشد و در اینجا به معنی جایگاه و پناهگاه آمده است . همانطور که طفل به مادرش پناه می برد . دوزخیان نیز پناهی جز دوزخ ندارند . ]شرح و تفسیر بیت 878مادر فرزند ، جویای وی است / اصلها مر فرعها را در پی استمادر فرزند همیشه در طلب فرزند خویش است زیرا اصل ها همیشه دنبال فرع ها هستند . [ دوزخ به یک اعتبار ، صورت قهر الهی و تجسم اعمال شر و زشت است که آن نیز ظهور قهر و غضب خداست بر بنده ای که اعمال شر از او صدور می یابد . مولانا بدین جهت که میان بدکاران و قهر و غضب الهی کشش و گرایشی وجود دارد نتیجه می گیرد که بدکاران همواره به مظاهر قهر که اعمال و نیات زشت است توجه دارند و سرانجام نیز به صورت قهر که دوزخ است باز می گردند . به هر صورت منظور مولانا این است که ” هر کس طبیعت دوزخی داشته باشد یعنی صفات و کردار و رفتار و گفتارش دوزخی باشد همان اوصاف و احوال در او تجسم می یابد و به اصل خود رجوع می کند . ]شرح و تفسیر بیت 879آب اندر حوض اگر زندانی است / باد نشفش می کند کارکانی استبرای مثال ، اگر چه آب در حوض زندانی است ولی باد آنرا به سوی خود می کشد و جذب می کند زیرا آب یکه از عناصر اربع است . [ نشفش به معنی به سوی خود کشیدن است و منظور از ارکانی که منسوب به ارکان است عناصر اربعه می باشد . ]– هوا رطوبت آب را به خود جذب می کند و از آن رطوبت ، بخار و ابر تولید می شود و باران از ابر می بارد و آب به اصل و معدن خود باز می گردد . این استدلال تمثیلی در اثبات این مطلب است که هر فرعی و جزوی به اصل و کل خود رجوع دارد .شرح و تفسیر بیت 880می رهاند می برد تا معدنش / اندک اندک ، تا نبینی بردنشباد آن آب را از حوض یا استخر نجات می دهد و اندک اندک آن را از زندان حوض آزاد می سازد تا تو متوجه این امر نشوی .شرح و تفسیر بیت 881وین نفس ، جان های ما را همچنان / اندک اندک دزدد از حبس جهانهر نفسی که ما می کشیم گامی است به سوی مرگ و رهایی روح ما از زندان این دنیا . [ حضرت علی (ع) می فرماید : نفس های انسان ، گام هایی است به سوی مرگ او . ]شرح و تفسیر بیت 882تا الیه یصعد اطیاب الکلم / صاعدا منا الی حیث علمکلمات پاکیزه از جانب ما به بارگاه الهی صعود می کنند و به جایی می روند که فقط خدا از آن خبر دارد . ( قسمتی از آیه 10 سوره فاطر ) .– مفسران قران منظور از کلم (جمع کلمه) را کلمه شریفه “لااله الالله و سبحان الله و الحمدالله” می دانند و طبرسی آنرا به “طاعات” تفسیر کرده است .شرح و تفسیر بیت 883ترتقی انفاسنا بالمتقی / محتفا منا الی دارالبقانفس های ما به برکت پاکیزگی معنوی به بارگاه الهی صعود می کند و این نفس های پاک به سان ارمغانی است از ما برای سرای جاودان . [ در اینجا نیز مراد از نفس های پاک ، ذکر و نیایش است . ]شرح و تفسیر بیت 884ثم تاتینا مکافات المقال / ضعف ذاک رحمة من ذی الجلالآنگاه در پاسخ به این ذکر و نیایش پاک ، دو چندان پاداش به ما می رسد و این از روی رحمت خداوندی است که شکوهمند و بزرگوار است .شرح و تفسیر بیت 885ثم یلجینا الی امثالها / کی ینال العبد مما نالهاآنگاه حق تعالی ما را به نظایر و امثال آن تسبیح و نیایش باز می گرداند تا بنده به سبب عبادت مجدد ، مراتب و کمال دیگری کسب کند .شرح و تفسیر بیت 886هکذی تعرج و تنزل دایما / ذا فلازلت علیه قایمابدینسان ذکر و تسبیح ما همواره بالا می رود و رحمت حق پائین می آید تا بنده به کمال برسد .شرح و تفسیر بیت 887پارسی گوییم ، یعنی این کشش / ز آن طرف آید که آمد آن چششحالا دیگر باید فارسی حرف بزنیم : این کشش روح انسانی از طرفی می آید که از آنجا طمعی از معرفت چشیده شده باشد .شرح و تفسیر بیت 888چشم هر قومی به سویی مانده است / کان طرف یک روز ، ذوقی رانده استهر قومی چشم به جانبی دوخته است و همیشه متوجه طرفی است که از آن طرف احساس ذوق و لذتی داشته باشد . [ این بیت به سادگی بیان می دارد که هرکس بدانچه ملایم طبع و سرشت اوست جذب می شود پس کشش ، فرع بر چشش است مثلا وقتی انسان از طعامی می چشد اگر آن طعام ملایم طبع او باشد بدان میل و کشش پیدا می کند . نیکلسون در بیان منظور دو بیت اخیر می گوید : حق تعالی با لطف بیکران خویش به ما احساس و ادراک روحانی ( چشش = ذوق ) عطا فرموده است تا آنکه ما به قدر استعدادی که بدان آفریده شدیم نسبت به او معرفت حاصل کنیم . آنچه ما را به سوی حق می کشد عشق و حکمت الهی است که ما را به هستی در آورد . ]شرح و تفسیر بیت 889ذوق جنس از جنس خود باشد یقین / ذوق جزو از کل خود باشد ببینمسلما همیشه میان یک جنس با جنس هم سنخ خود جاذبه و کششی وجود دارد و اصولا هر جزئی نسبت به کل خود دارای میل و کشش است و تو این حقیقت را باید ببینی . [ بنابراین میان اجزا و کل خود مجانست و الفت وجود دارد و این امر موجب پیوستگی و اتصال آنها می شود . ]شرح و تفسیر بیت 890یا مگر آن قابل جنسی بود / چون بدو پیوست ، جنس او شودیا ممکن است که ظاهرا جنس موجودی با جنس دیگری فرق کند ولی استعداد و قابلیت همجنس شدن با آن را دارد . یعنی همینکه به موجودی دیگر پیوست. با او همجنس شود . [ هر کس بالقوه قابلیت خوب و بد شدن را دارد . اگر شرایط فراهم آید استعداد بالقوه به فعلیت می رسد . ]شرح و تفسیر بیت 891همچو آب و نان که جنس ما نبود / گشت جنس ما و اندر ما فزودبرای مثال ، آب و نان که ظاهرا همجنس انسان نیستند ولی همینکه داخل بدن انسان می شوند همجنس او می گردند و سبب رشد و نمو او می شوند .شرح و تفسیر بیت 892نقش جنسیت ندارد آب و نان / ز اعتبار آخر ، آن را جنس دانآب و نان از لحاظ شکل و صورت ، نقش و جنسیت انسان را ندارد ولی همینکه به بدن انسان داخل شد جزء بدن او می گردد . [ سبب جذب بر چهار گونه است . 1- جذب جنس به جنس خود 2- جذب جزو به کل خود مانند اجزای زمینی که به سوی کره خاکی رود 3- جذب جنسیت بالقوه و آنچه قابل جنسیت است مانند نان و آب و انواع خوردنی ها و آشامیدنیها که بالفعل همجنس انسان نیست ولی پس از هضم شدن جزو بدن او شود 4- پندار و نمایش جنسیت که منشاء جذب دروغین و ناپایدار است که در ابیات بعدی شرح داده می شود . ]شرح و تفسیر بیت 893ور ز غیر جنس باشد ذوق ما / آن مگر مانند باشد جنس را و اگر ذوق و کشش ما متوجه امری شود که با ما همجنس نباشد بلکه فقط صورتا مشابهتی با ما داشته باشد .شرح و تفسیر بیت 894آنکه مانند است ، باشد عاریت / عاریت باقی نماند عاقبتدر ادامه بیت قبل : این ذوق و جذب ظاهری پایدار نمی ماند و از میان می رود زیرا سبب این ذوق تنها مشابهت ظاهری بوده است و چنین چیزی عاریتی و عرضی است و باقی نمی ماند .شرح و تفسیر بیت 895مرغ را گر ذوق آید از صفیر / چونکه جنس خود نیابد ، شد نفیربرای مثال اگر پرنده ای مجذوب آواز صیادی شود به این خیال که او هم پرنده ای همجنس اوست . وقتی به دنبال آن آواز برود و متوجه شود که آواز دهنده انسانی است که به تقلید پرندگان نغمه سرائی می کند ، از او می رمد زیرا آن شخص همجنس پرنده نیست و ای بسا برای صید کردن او نغمه سرائی می کند .شرح و تفسیر بیت 896تشنه را گر ذوق آید از سراب / چون رسد در وی ، گریزد ، جوید آبمثال دیگر : هر گاه شخصی تشنه ، سراب را در بیابان مشاهده کند نسبت به آن میل و جاذبه ای پیدا می کند زیرا سراب همچون آب به نظر می رسد ولی همین که بدان نقطه رسید از آن می گریزد و باز به دنبال آب می رود . [ این هم مثالی بود برای نوع چهارم کشش . ]شرح و تفسیر بیت 897مفلسان گر خوش شوند از زر قلب / لیک آن رسوا شود در دار ضربمثال دیگر : اگرچه گدایان با دریافت سکه های تقلبی شادمان شوند ، ولی وقتی آن سکه ها در ضرابخانه وارد می شود و محک بخورد معلوم می شود که تقلبی بوده است .شرح و تفسیر بیت 898تا زراندودیت از ره نفکند / تا خیال کژ تو را چه نفکندمبادا که سکه های تقلبی فریبت دهد . زنهار تا خیالات ناراست تو را به چاه گمراهی و شقاوت نیفکند . [ ای طالب حقیقت ، بسیارند کسانی که خود را به طلای حرف حق می آرایند ولی حقیقت در باطن آنان ریشه ندارد . مبادا که فریفته این گندم نمایان جو فروش شوی . ]شرح و تفسیر بیت 899از کلیله باز جو آن قصه را / واندر آن قصه طلب کن حصه رابرو آن حکایتی که در بسط این مطلب خواهیم آورد از کتاب کلیله و دمنه بخوان و از آن حکایت بهره ای بگیر . یعنی از آن به قدر ظرفیت و استعدادت نکته های معنوی را دریافت کن .