گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

مولانا:گفت شیر آری ولی رب العباد نردبانی پیش پای ما نهاد

❈۱❈
گفت شیر آری ولی رب العباد نردبانی پیش پای ما نهاد
پایه پایه رفت باید سوی بام هست جبری بودن اینجا طمع خام
❈۲❈
پای داری چون کنی خود را تو لنگ دست داری چون کنی پنهان تو چنگ
خواجه چون بیلی به دست بنده داد بی زبان معلوم شد او را مراد
❈۳❈
دست همچون بیل اشارتهای اوست آخراندیشی عبارتهای اوست
چون اشارتهاش را بر جان نهی در وفای آن اشارت جان دهی
❈۴❈
پس اشارتهای اسرارت دهد بار بر دارد ز تو کارت دهد
حاملی محمول گرداند ترا قابلی مقبول گرداند ترا
❈۵❈
قابل امر ویی قایل شوی وصل جویی بعد از آن واصل شوی
سعی شکر نعمتش قدرت بود جبر تو انکار آن نعمت بود
❈۶❈
شکر قدرت قدرتت افزون کند جبر نعمت از کفت بیرون کند
جبر تو خفتن بود در ره مخسپ تا نبینی آن در و درگه مخسپ
❈۷❈
هان مخسپ ای کاهل بی‌اعتبار جز به زیر آن درخت میوه‌دار
تا که شاخ افشان کند هر لحظه باد بر سر خفته بریزد نقل و زاد
❈۸❈
جبر و خفتن درمیان ره‌زنان مرغ بی‌هنگام کی یابد امان
ور اشارتهاش را بینی زنی مرد پنداری و چون بینی زنی
❈۹❈
این قدر عقلی که داری گم شود سر که عقل از وی بپرد دم شود
زانک بی‌شکری بود شوم و شنار می‌برد بی‌شکر را در قعر نار
❈۱۰❈
گر توکل می‌کنی در کار کن کشت کن پس تکیه بر جبار کن

فایل صوتی مثنوی معنوی بخش ۴۷ - ترجیح نهادن شیر جهد را بر توکل

تصاویر

کامنت ها

iliashid
2015-10-11T10:57:55
بنظر می رسد که بیت "شکر قدرت قدرتت افزون کندجبر نعمت از کفت بیرون کند" درستش به شکل زیر باشد : « شکر نعمت نعمتت افزون کند.....کفر؛ نعمت از کفت بیرون کند!»
مهدی کاظمی
2015-11-07T01:05:00
طفل تا گیرا و تا پویا نبود مرکب اش جز گردن بابا نبود چون فضولی گشت و دست و پا نمود در عنا افتاد و در کور و کبود مولانا میگوید همانطور که کودک نوزاد که تازه به دنیا آمده و هنوز دست و پایی ندارد و قادر به حرکت نیست و از طرفی به همین خاطر اهل کنجکاوی هم نیست به همین دلیل شدیدا مورد توجه و حمایت پدر است و از نظر موقعیت تازه بر مقام بلندی قرار گرفته یعنی گردن پدر ! این جان انسان هم مثل آن طفل تا وقتی در عالم ازل یا عالم ذر بود و هنوز در قالب تن اسیر نشده بود مورد حمایت و تقرب حق بود و به اصطلاح عرش نشین بود . شاید اشاره ی مولانا به همان آیه باشد که جانهای آدمیان پیش از خلقت مورد سوال قرار گرفتند که : « الست بربکم ؟ قالوا بلی ! آیا من پرودگار شما نیستم ؟ گفتند : آری » و این اقرار جان آدمی بود به وابستگی به حق . عرفا ظاهرا از این آیه اینطور استنباط کرده اند که این اقرار جان آدمی پیش از خلقت تن آدمی صورت گرفته است یعنی جان آدمی پیش از خلقت جسمانی اش وجود داشته است اما هنوز در قالب تن و دست و پا محبوس نشده بود و بقول مولانا در آن عالم در عین حال در صفا بوده است .جان های خلق پیش از دست و پا می پریدند از وفا اندر صفا تا اینکه با خلقت آدم جان او در قالب تن و این دست و پا قرار گرفت و محبوس شد . مولانا در ادامه میگوید همانطوری که طفل به محض اینکه دست و پایش قوت گرفت و آنها را بکار برد و شروع به حرکت کرد و بعد اهل کنجکاوی و فضولی شد از گردن پدرش پایین آورده میشود دردسرهایش تازه آغاز میشود و در کوری و سیاهی می افتد جان آدمی هم بعد از این که در قالب تن قرار گرفت و خودش را تنها در این قالب دید و شناخت و بعد تازه آن مصیبت هبوط بخاطر حس فضولی اش رخ داد او هم از عرش به فرش زمین سقوط کرد منتهی چون در قالب تن قرار گرفت مشکلات تازه برایش شروع شد : چون به امر اهبطوا بندی شدند حبس خشم و حرص و خرسندی شدند ما عیال حضرتیم و و شیرخواه گفت الخلق عیال للاله آنکه او از آسمان باران دهد هم تواند کو ز رحمت نان دهد ! مولانا میگوید با این امر هبوط بود که دچار محبوس شدن در خشم و کینه و حرص و طمع مال اندوزی و نهایتا خرسندی به زندگی موجود شدیم و این آغاز حجابها بود در حالیکه در واقع طبق آن حدیث ما خانواده و عیال خداوندیم و وقتی اوست که موجب هر رحمت و نعمتی است باید به او رجوع کرد و خود را از این طمع و حرص و خشم و خوابزدگی نجات داد . در اینجا مولانا در ادامه ی حکایت شیر و نخجیران به زیبایی از زبان شیر هرگونه تصور جبری را از این مسئله ی هبوط و حجاب رد میکند و میگوید چنین نیست که فکر کنید خب حالا که در این زندگی دنیوی گرفتار شده ایم و همه چیز هم حجاب است از آسمان هم که هبوط کرده ایم خب در اینصورت راه بسته است و باید به همین زندگی و مشکلاتش راضی باشیم و بالاجبار با آن بسازیمگفت شیر : آری ولی رب العباد نردبانی پیش پای ما نهاد پای داری چون کنی خود را تو لنگ ؟؟ دست داری چون کنی پنهان چون چنگ ؟؟ پایه پایه رفت باید سوی بام هست جبری بودن اینجا طمع خام ! خواجه چون بیلی به دست بنده داد بی زبان معلوم شد او را مراد دست همچون بیل اشارت های اوست آخر اندیشی عبارت های اوست ! بس اشارت های اسرارت دهد بار بردارد ز تو کار ات دهد شیر در پاسخ نخجیران که شیر را دعوت به راضی به جبر زندگی میکنند میگوید این درست است که ما بخاطر هبوط اجبارا به اینجا نزول کردیم ولی در مقابل این قوس نزولی یک قوس صعودی هم داریم و خداوند اگر دست و پایی داده است برای این هم هست که از نردبان معراج بالا برویم و قطعا پله پله باید از این نردبان معراج بالا رفت تا دوباره به عرش رسید. منتهی شرط اش این است که خود را قابل آن کنیم و وصل جو باشیمحاملی محمول گرداند ترا قابلی مقبول گرداند ترا قابل امر وی ای قابل شوی وصل جویی بعد از آن واصل شوی اگر اینجا تو حمالی و بارسنگین سلوک را به دوش میکشی با بالا رفتن از این نردبان حقیقت بارها از دوش ات برداشته میشود و سبک میشوی . و اما پاداش ات این است092165574... ......, [07.11.15 00:57]سعی شکر نعمت اش قدرت بود جبر تو انکار آن نعمت بود شکر قدرت قدرت ات افزون کند جبر نعمت از کف ات بیرون کند جبر تو خفتن بود در ره مخسب تا نبینی آن در و درگه مخسب هان مخسب ای جبری بی اعتبار جز به زیر آن درخت میوه دار ! که در واقع اشاره ای است به آیات قرآن که « لان شکرتم لازیدنکم یعنی اگر نعمت مرا شکرگزار باشید آن را برای شما افزون خواهم کرد » . در حقیقت مولانا زندگی این جهان را با وجود حجابها و پرده هایش مذموم نمیداند بلکه آن را پله های نردبانی میداند که باید یک به یک از آن گذشت و بالا رفت و اساس دایره ی زندگی ما به همین شکل تصویر میشود یعنی قوس نزولی هبوط و قوس صعودی عروج . از طرفی هم داشتن این مرکب تن را با وجود همه نوع محدودیت ها و محبوس کردن جان مذموم نمیداند و اساسا آنرا وسیله ی رفتن به سوی مقصد میداند مثل دست و پایی که باید باشد تا از نردبان بالا رفت اما نکته ای که مولانا و بطور کلی عرفان بر آن بشدت تاکید می ورزد این است که مبادا بجای فکر کردن به مقصد و چشم دوختن به هدف و مقصود سرگرم خود این وسیله بشویم و اسیر و زمین گیر مرکب و وسیله بشویم که مفهوم حجاب از همین معنی آغاز میشود . بعداز شناختن مفهوم حجاب و رابطه ی آن با هبوط و معراج میتوان به نگاه زیبای مولانا به سیر زندگی و نگاه عمیق او به مسائل مختلف زندگی در این دنیا از دید او پرداخت و تصویری روشن تری از مفاهیم قرآن و بطور کلی ادیان از دید عرفان رسید .
ناشناس
2015-12-28T11:43:16
در نسخه بنده"هان مخسپ ای جبری بی اعتبار آمدهو ضمنا همین شکر قدرت قدرتت افزون کنددرست است
لیدا
2011-04-03T18:41:19
در بیت 17 به این نکته اشاره شده که شرافت سر به عقل است و اگر سر عقل نداشته باشد مانند دم ( پست ترین عضو بدن ) می شود !
رسته
2013-10-29T11:47:07
بیت 15جبر در این بیت نگاهی به مقولهٔ معروف جبر و اختار دارد. این مقوله در سراسر تاریخ اسلام در حوزه های کلام، فلسفه، اصول، تصوف، عرفان مورد بحث و جدل بوده است و کتاب های فراوانی در بارهٔ آن نوشته اند، مثنوی هم این مطلب را به تفصیل با پردٔ داستان های کلیله مورد گفتگو قرار داده است، تا بخش 59 که می گوید : هر که جبر آورد خود رنجور کرد // ... // جبر چه بود بستن اشکسته را //
امین کیخا
2013-10-29T06:02:49
شوم و شنار هر دو معنی نحس می دهد ولی شوم اسم مفعول عربی اش مشؤوم است ولی شنار با زبر نخست پارسی است . گجسته هم نحس است .
امین کیخا
2013-10-29T06:00:53
جبر را ناخواستگی ( از خواست به معنی خواست و اراده) ترجمه می کنند .
امیرحسن
2013-11-16T09:45:59
بر اساس نسخه موجود در دسته این حقیر ، اصلاحات ذیل به نظر ضروری می نماید هرچند دقت در نظرات سایر سروران و صاحبنظران در این خصوص الزامیست:مصرع "هان مخسپ ای کاهل بی‌اعتبار" بدین صورت است : هان مخسپ ای جبری بی‌اعتبار مصرع "جبر و خفتن درمیان ره‌زنان" بدین صورت است : جبرخفتن درمیان ره‌زنانآخرین مصرع "کشت کن پس تکیه بر جبار کن" بدین صورت است : کسب کن پس تکیه بر جبار کن
کامران
2020-03-11T18:38:36
دوستان در مورد شعر گر اشارت هاش بینی زنی منظور شاعر جنسیت نیست کلمه در اصل زنی ی است که به معنای تُنگ وظرف است ومنظور شاعر محدودیت ذهن انسان است اگر به لغت نامه دهخدا مراجعه بفرمایید متوجه می شوید
محا
2021-02-06T11:39:28
سلام تاریخ ما ممنون که اشعار شعرا را گداشتیدوممنون ازدوستانی که معنی می‌کنند
محمد هادی حیدری
2017-08-25T11:30:07
یاهوکاهل بی اعتبار" درسته نه "جبری بی اعتبار"جبر و خفتن" درسته نه "جبرِ خفتن"از ابیات بالاتر کاملن واضحه که مولوی داره میگه که جبر" و تمسک به جبر دستاویزی ست برای اینکه اشارات خواجه رو بینی زنی (بر نتابی ، سرپیچی کنی) خواجه (مالک ، سرور ، صاحب) علاوه بر اینکه حرف هم میزنه (قران و ...) اشاره هایی هم داره که بی کلام معلوم میشه او را مراداین اشاره ها همان احوال و دریافتهای هر فرده . دست همچون بیل اشاره به لزوم کسب کردن داره همونطور که برانگیختن نیاز جنسی اشاره به درآمیختن است و الخچرا به اشاراتش گردن نمی نهی ، چون از سر تنبلی و کهالت ، جبر رو دست آویز قرار دادیپس "جبر و خفتن"پس "کاهل بی اعتبار"اینها منطبق با لب مطلب این ابیاتِ
بیسواد
2017-10-27T17:25:40
محدث گرامیسخن بر سر آنچه پیشینیان گفته اند نیست بزرگانی که جملگی را بزرگ و اندیشمند نمیدانم مگر کم شمار ی؛ (استاد توس حکیم نیشابور شیخ شیراز ، زندانی یمکان و تک وتوکی دیگر) آنان در ظرف زمان و مکان و مناسبت فرمایشی فرموده ااند سخن از امروزیانی است که بر همان طبل میکوبندخوش بر گشتید منبری نیستم ، ارچه با منبریان مشکلی ندارمایرانی و خویشاوندیم، هم زبان ، باشد که به همدلی نیز برسیمروزو روزگار خوش
برهان صافی
2017-10-26T21:34:16
بیسواد جان الحق و والانصاف که خود را خوب شناختی که نام بیسوارد را برای خود برگزیدی! تبریکگفتیم اگر جنس مونثی میشناسی که هم سطح حافظ و مولانا و سعدی ست نشانمان بده گفتی میشناسم!کو؟ نام ببر؟گفتیم معنی بیت را بفرما تا سود ببریم گفتی بدردت نمیخورد!کم دراین سایت جولان بده برادر!
بیسواد
2017-10-27T01:53:39
برهان جان، الحق والانصاف نام بیسواد مناسب سرکار است من پس ازین در صورت لزوم به نامی دیگر مزاحم خواهم شد، یکبار دیگر بخوان!! ندیده ام . تا نام ببرمدر باب معنای بیت نعروض افتاد معنی دیگری نمی شناسم و سر انجام تبریک گفتید یا میگویید ؟؟؟
محدث
2017-10-27T02:23:38
جناب بیسواد و آقای برهانکمی با انعطاف بیشتر توی سایت نظر بدیم بهتر نیست؟من قبلا اینجا می نوشتم. ولی یه برخوردایی شد عطای تاریخ ما رو به لقاش فروختم!چند ماه یه بار هوس بکنم یه سر می زنم تاریخ ما و بر اساس حالم چند تا غزل یا قطعه تصادفی می خونم و یه نظر می زارم که بگم تاریخ ما دوستت دارم :)خلاصه ببخشید دخالت بنده رو تو بحث شما دو هم وطن عزیز.بعدش جنسیت فرع معرفته. حالا گیرم بزرگان ادبیات و عرفان ما که قاعدتا معصوم نیستن گاهی بر اساس جو زمانه یا استفاده از نماد مجازی، چیزایی گفتن که بوی تنقیص جنسیتی داده باشه. چیزای دیگه شون رو بگیریم بهتر نیست؟بالاخره ته تهش همه مون قوم و خویشیم و از اون قبل تر خدازاده! هستیم و روح خدا جاریه تو وجودمون!خلاصه دعوا خوب نیست رفقا.بگذریماز منبر بیام پایین!وقتتون به خیرخوش باشیدیاعلی
حسام
2017-10-29T09:20:22
در مورد زنان عارف ، که دوستان مورد بحث قرار دادند به عرض برسانم که یکی از بزرگترین زنان عارف خواهر منصور حلاج بود که در مقام عرفان وتصوف حتی از خود حلاج نیز بالاتر بود تا جایی که حتی خودحلاج از اینکه خواهرش صوفی است بی اطلاع است، او درزمان اعدام برادرش حتی از او گله میکند که چرا اسرار عشق را برملاساخته
برهان صافی
2017-10-26T01:36:55
با سلام خانم ویدا مولانا به صراحت اشاره میکند که قدم در راه عرفان گذاشتن کار جنس مونث نیست .موفق و موید باشید
بیسواد
2017-10-26T02:22:54
با سلام جناب برهان صافی به صراحت عرض میکنم درود بر شما و روان مقتدایتان ( مولاکم ).
بیسواد
2017-10-26T02:45:04
موفق و موید باشید.
برهان صافی
2017-10-26T02:53:58
بیسواد جان به جای تیکه پرانی اگر در این بیت معنی دیگری میبینی بگو تا ما هم استفاده کنیم؟ در ضمن یک سئوال دیگر :شما یک زن عارف که به درجات بالای عرفانی مانند مولانا و حافظ و سعدی دیدی؟موفق باشی
بیسواد
2017-10-26T03:50:31
برهان جان، در این بیت معنای دیگری نمی بینم که شما استفاده کنید، در ضمن یک جواب دیگر: نه یک زن که چند زن هم که به درجات بالای عرفانی مانند مولاکم ندیده ام ( دور سعدی را خط بکشید)توفیق یار شما باد.
ویدا
2017-10-26T00:04:26
ور اشارتهاش را بینی زنیمرد پنداری و چون بینی زنییعنی چه؟ از دوستان صاحب نظر خواهشمندم راهنمایی کنند
الهه
2018-10-24T13:11:45
رابعه عدویه ملقب به تاج الرجال، بانوی عارفی که از ایشان در تذکره الاولیا نام برده شده است.
فرهاد
2019-02-12T01:36:28
شرح و تفسیر بیت 929گفت شیر : آری ، ولی رب العباد / نردبانی پیش پای ما نهادشیر در پاسخ نخچیران گفت : بله البته که گفتار شما صحیح است و باید بر پروردگار توکل داشت و تسلیم به امر او . ولی همان پروردگار نیز پیش پای ما نردبانی بنهاده است یعنی همانطور که بدون استفاده از نردبان نمی توان به جاهای بلند دست یافت بدون وسایل و اسباب و سعی و تلاش نمی توان پیشرفت کرد . به همین جهت خداوند هم برای انجام امور ، علل و اسباب آنرا به ما نشان داده است .شرح و تفسیر بیت 930پایه پایه رفت باید سوی بام / هست جبری بودن اینجا ، طمع خامباید به سوی بام پله پله رفت یعنی برای نیل به مقصود و مرام باید از طریق اسباب و علل آن رفت و در این مرحله اظهار جبر کردن و جبری بودن نوعی خام طبعی و آرزوی باطل است . [ نخچیران جبری مذهب نفی سعی و مجاهده ، قدرت خدا را بر ایجاد امور و عدم احتیاج به اسباب و وسائط دلیل آوردند و مولانا ضمن آنکه سعه قدرت الهی را می پذیرد ولی عقیده دارد که این دلیل نفی سعی و کسب آدمی نمی شود زیرا حق تعالی به مقتضای حکمت خود برای وصول و حصول مقاصد ، وسائل و اسبابی ساخته و آنها را مانند حلقه های زنجیر و یا پایه های نردبان ، متعاقب و مترتب بر یکدیگر قرار داده است و مسلما نادیدن این وسائل خلاف سنت آفرینش و به منزله نفی حکمت الهی است . ]شرح و تفسیر بیت 931پای داری چون کنی خود را تو لنگ ؟ / دست داری ، چون کنی پنهان تو چنگ ؟تو که اینک پا داری چگونه خود را لنگ احساس می کنی ؟ و نیز تو که دست داری چگونه پنجه خود را نهان می کنی . [ پس همانطور که از دست و پا و جوارح بدن استفاده نکردن خلاف طبیعت است . استفاده نکردن از اسباب و وسائط نیز خلاف جریان آفرینش و نفی حکمت خداوند است . ]شرح و تفسیر بیت 932خواجه چون بیلی به دست بنده داد / بی زبان معلوم شد او را مرادبرای مثال وقتی که ارباب ، بیلی به دست غلامش می دهد . معنی آن روشن است یعنی ای غلام زمین را بیل بزن و برای کشت آماده کن .شرح و تفسیر بیت 933دست ، همچون بیل ، اشارت های اوست / آخراندیشی ، عبارت های اوستدست مانند بیل به منزله اشارت های خداوند است . یعنی اعضاء و جوارح آدمی هریک برای غرضی و مقصودی آفریده شده است و این دست مانند بیل برای این است که بندگان با آن جهد و کوشش کنند . عاقبت اندیشی نیز کلمات و عبارت های حق تعالی است یعنی گویی که حق تعالی به بندگان خود می فرماید : ای بندگان با عقلی که به شما بخشیده ام . دور اندیش باشید .شرح و تفسیر بیت 934چون اشارت هاش را بر جان نهی / در وفای آن اشارت ، جان دهیاگر اشارت های خداوند را از جان و دل درک کنی و آنها را بکار بندی . یعنی اگر نعمت های الهی را بجا استفاده کنی و به کاهلی و بی عملی نگرایی .شرح و تفسیر بیت 935بس اشارت های اسرارت دهد / بار بردارد ز تو ، کارت دهدادامه بیت قبل ، حق تعالی به پاداش این سعی و تلاش و اطاعت از اوامرش بسیاری از اسرار اشارات خود را برای تو آشکار می کند و تو را به مرتبه کشف و شهود می رساند و بار توانفرسا را از روح تو برمی دارد و درهای معرفت را به روی دل و دیده تو می گشاید .شرح و تفسیر بیت 936حاملی ، محمول گرداند تو را / قابلی ، مقبول گرداند تو رااگر در بدایت سلوک ، بار اطاعت و تکلیف الهی را بر دوش کشی حق تعالی رفته رفته تو را بر براق عشق سوار کند . و اگر پذیرنده اوامر الهی باشی تو را به پاداش این طاعت ، مقبول درگاه خود گرداند .شرح و تفسیر بیت 937قابل امر ویی ، قایل شوی / وصل جویی ، بعد از آن ، واصل شویاگر پذیرای اوامر الهی باشی هر چه گوئی ، کلام حق خواهد بود و اگر جویای وصال حق باشی پس از طی طریق طلب ، بدو واصل خواهی شد . [ استاد فروزانفر گوید : در حالت نخستین ، سالک فرمان پذیر و مامور است و در حالت دوم ، سلوک به نهایت رسیده و واصل است . و از اینرو خود راهبر و آمر و مبلغ احکام تواند بود . ]شرح و تفسیر بیت 938سعیِ شُکر نعمتش ، قدرت بُوَد / جبرِ تو ، انکارِ آن نعمت بُوَدسعی در به جا آوردن شکر و سپاسِ نعمت های خداوند ، قدرتی است که او به ما ارزانی داشته و دست روی دست گذاشتن و جبر مذموم را اختیار کردن در واقع کفران نعمت اوست .– شُکر = مقامی بزرگ است و درجه ای بلند و هر کسی به حقیقت آن نرسد . و برای همین است که حق تعالی در قسمتی از آیه 13 سوره سبا می فرماید ” و اندکی از بندگانم سپاس نعمت های من دارند ” شُکر به کّرات در قرآن کریم آمده است و از آن جمله در آیه 7 سوره ابراهیم آمده است ” اگر شکر گزاری کنید نعمت خود را بر شما خواهم افزود و اگر کفران کنید همانا کیفرم سخت است ” .– شُکر سه مرحله دارد . علم ، حال و عمل . ابتدا باید نعمت و صاحب نعمت را بشناسیم و پس از آن حالی از شادمانی و رضا از آن نعمت و مُنعِم در دل ایجاد می شود و بعد از آن شُکرِ عملی است و مقصود این است که نعمت های خدا را در راه رضا و خواست او بکار گیریم و نه در راه معاصی و فجور . بعضی از شارحان سعی را از شُکر منفک قرائت کرده اند . استاد فروزانفر می گوید : کوشش و بکار بستن اعضاء در خدمت و عبادت ، شُکرِ نعمتی است که خداوند به ما بخشیده و آن قدرت و توانایی به عمل است . و جبر یعنی ترک کسب و عمل ، به منزله انکار و کفران آن نعمت است .شرح و تفسیر بیت 939شکر قدرت ، قدرتت افزون کند / جبر ، نعمت از کفت بیرون کندبه کار گرفتن قدرت خدادادی ، قدرت تو را می افزاید در حالی که انکار این قدرت باعث می شود که نعمت از دستت برود . [ اشاره به آیه 7 سوره ابراهیم که توضیح آن در بیت پیشین آمد . ]شرح و تفسیر بیت 940جبر تو ، خفتن بود ، در ره مخسب / تا نبینی آن در و درگه ، مخسبای سالک بدان که جبر تو به منزله این است که در وسط راه بخوابی و مسلما در وسط راه خوابیدن شرط عمل نیست . پس تا وقتی که درگاه حقیقت را ندیده ای نخواب و سعی و عمل را رها مکن .شرح و تفسیر بیت 941هان مخسب ای جبری بی اعتبار / جز به زیر آن درخت میوه داربه هوش باش ای جبری کج رو ! روا نیست در جائی بخوابی مگر در زیر درختی میوه دار .– ای سالکی که در میانه راه سلوک می خوابی و سعی و عمل را تعطیل می کنی ! هرگز دمی آرام مگیر و همچنان بر عمل طاعت و خدمت استوار باش و اگر خواستی بخوابی ، زیر سایه درختی میوه دار یعنی در ظل عنایات عارفان ربانی که میوه های معارف را به تو ارزانی می دارند بیاسای . تا او تو را از منازل سلوک به سلامت گذر دهد .شرح و تفسیر بیت 942تا که شاخ افشان کند هر لحظه باد / بر سر خفته بریزد نقل و زادتا اینکه هر لحظه باد شاخ آن درخت را بتکاند و بر سر شخصی که زیر آن خفته است نقل و نبات (میوه) بریزد . یعنی اگر می خواهی بخوابی تحت حمایت آن عارف ربانی که شجره طیبه است بخواب تا باد اراده الهی م نفخات کبریایی . شاخه های قلب و روح او را بر سر و روی تو بتکاند و نقل و زاد (میوه) اسرار و معرف را بر تو نثار کند .شرح و تفسیر بیت 943جبر ، خفتن در میان ره زنان / مرغ بی هنگام ، کی یابد امان ؟جبر به منزله این است که کسی در میان راهزنان بخوابد و مسلما چنین شخصی معروض انواع آفات و صدمات آنان خواهد بود . و همینطور ترک سعی و طاعت . آدمی را در زمره اهل هوی و هوس قرار می دهد و حال چنین شخصی به خروسی ماند که بی موقع بانگ برآورد و چنین خروسی چگونه جان به سلامت برد ؟ [ مرغ بی هنگام به معنی خروس بی محل است و عامۀ مردم چنین حیوانی را شُوم می دانند و ذبحش را واجب . ولی انقروی گوید : مرغ بی هنگام به معنی پرنده بی بال و پر است ( شرح کبیر انقروی ، ج 3 ، ص 1526 ) . که در اینصورت معنی مصراع دوم این می شود ” پرنده ای که هنوز بال و پر بر اندامش نرسته است بی گمان ، طعمه هر گربه دران شود ” ]مثلِ معروفِ فارسی می گوید : مرغ بی وقت خوان را سر بُرید ( امثال و حکم ، ج 3 ، ص 1526 ) . در تاریخ سابقۀ ظهور چنین باوری بدینگونه آمده است . آنکه بانگِ خروس را به نمازِ شام بَد دارند و به فال گویند نه نیک است ، از آن بُوَد که کیومرث را کار به آخر رسید و نالان شد . آن خروس که او را بود . نماز شام بانگ بکرد و هرگز بدان وقت از او بانگ نشنیده بودند . گفت : این چه شاید بودن ، این بانگِ مرغ بدین وقت ؟ تا بنگریدند کیومرث مُرده بود . و از آن پس آن بانگِ خروس بدان وقت به فال بَد گرفتند تا امروز . و خداوندانِ زجر ( فالگویان ) ایدون گویند که هر خروسی که بدان وقت بانگ کند و خداوندِ خروس ، آن خروس را بکُشد . آن بَد از او درگذرد و اگر نکُشد در بلایی افتد . ( تاریخ بلعمی ، ج 1 ، ص 118 ) .شرح و تفسیر بیت 944ور اشارت هاش را بینی زنی / مرد پنداری و ، چون بینی ، زنیو اگر به اشارات خداوند بی اعتنایی (بینی زدن) کنی ، خود را مرد طریق خواهی دانست ولی اگر نیک درنگری خود را زن خواهی دید . ( “بینی زنی و بینی ، زنی ” جناس مرکب است )شرح و تفسیر بیت 945این قدر عقلی که داری ، گم شود / سر ، که عقل از وی بپرد ، دم شوداگر به اشارات خداوند توجه نکنی و عزیزشان نداری همین مقدار عقلی هم که داری از دست می دهی و سری که عقل از آن برود دیگر سر نیست بلکه دم است . یعنی حقیرترین عضو است .شرح و تفسیر بیت 946ز آنکه بی شکری بود شوم و شنار / می برد ، بی شکر را در قعر نارزیرا ناسپاسی و ناشکری ، ناخجسته و زشت است و فرد ناشکر را به ژرفای آتش می برد . ( توضیح بیشتر در شرح بیت 938 همین بخش )شرح و تفسیر بیت 947گر توکل می کنی ، در کار کن / کشت کن ، پس تکیه بر جبار کناگر می خواهی توکل کنی ، وقتی توکل کن که علل و اسباب را بکار بسته ای و جهد و تلاش کرده ای نه آنکه توکل تو باعث تعطیلی سعی و تلاشت شود . مثلا باید در عین آنکه به کشت و زرع مشغولی بر خدا نیز توکل کنی .
Bi Chemer
2019-01-06T06:58:27
منظور از زن، در بسیاری از سخنان عرفا نه جنس مونث، بلکه تفکر و روان دنیا طلب می باشد. بخاطر اینکه جنس مونث بیشتر از جنس مذکر دلبستگی به دنیا دارد، در تمثیل زن رو بکار میبرند. ای بسا زنانی که در این راه از بسیاری از مردان پیشی گرفته اند. حضرت فاطمه،زینب، مریم آسیه و ...در تذکره الاولیا شیخ عطار همانطور که دوستان فرمودند نمونه هایی ذکر شده.دوستانی هم که فقط فکر خودشون رو صحیح می دونند و اینطور اینجا جدل می کنند، مشخصا از مثنوی و تفکر مولانا بویی نبردند و از سخنانشون بوی خامی استشمام میشود. علم کز تو ، ترا بنستاند جهل از آن علم به بود صد بار...‏(سنایی غزنوی)
نبی گیلانی
2022-03-17T17:23:29.8611376
"شکرِ نعمت، نعمتت افزون کند کفرِ نعمت، از کفت بیرون کند" "کفرِ نعمت ..." درست است، "کفر، نعمت ..." درست نیست. اشاره می کند به آیه ی ۷ سوره ی ابراهیم که"یاد آور! هنگامی که پروردگارتان فرمود: همانا اگر شکر کنید، قطعاً(نعمت های) شما را می افزایم و اگر کفران کنید، البته عذاب من سخت خواهد بود". در این جا خداوند، "کفران نعمت" را در برابر "شکر نعمت" آورده، نه "کفر" را که در برابرش "ایمان" است. در مثنوی هم، در مصرع دوم، "کفرِ نعمت" را در برابر "شکرِ نعمت" آورده است که دو پیامد متضاد دارند. اگر در مصرع یکم، سخن از "ایمان" و پیامد آن گفته بود، جا داشت در مصرع دوم از "کفر" و پیامد متضاد آن بگوید. در واقعیت هم، "کفر"ی که در برابر "ایمان" است، نعمت ها و قدرت را از کف کافران تاریخ و معاصر بیرون نبرده است. بسا کافران که در فراوانی نعمت و بزرگی قدرت زیستند و امروز هم هستند. "جبر" هم که در برابر "اختیار" است نه در برابر "شکر"، نعمت را از کف جبریون بیرون نکرده و نمی کند. از دیدگاه موسیقی کلام هم،  "شکرِ نعمت" با "کفرِ نعمت"، هماهنگ است  و به قرینه ی مصرع یکم، در مصرع دوم روشن است که آن چه "کفرِ نعمت" از کف بیرون می برَد، "نعمت" است. مولوی چند جای دیگر "کفرِنعمت" را آورده است:  "چون که بویی برد و شکر آن نکرد کفرِ نعمت آمد و بینیش خورد" یا "در یکی گفته که عجز خود مبین کفرِ نعمت کردن است این عجز هین" یا "بی گمان ترِک ادب باشد ز ما کفرِ نعمت باشد و فعلِ هوا"