مولانا:ساعتی تاخیر کرد اندر شدن بعد از آن شد پیش شیر پنجهزن
❈۱❈
ساعتی تاخیر کرد اندر شدن
بعد از آن شد پیش شیر پنجهزن
زان سبب کاندر شدن او ماند دیر
خاک را میکند و میغرید شیر
❈۲❈
گفت من گفتم که عهد آن خسان
خام باشد خام و سست و نارسان
دمدمهٔ ایشان مرا از خر فکند
چند بفریبد مرا این دهر چند
❈۳❈
سخت در ماند امیر سست ریش
چون نه پس بیند نه پیش از احمقیش
راه هموارست زیرش دامها
قحط معنی درمیان نامها
❈۴❈
لفظها و نامها چون دامهاست
لفظ شیرین ریگ آب عمر ماست
آن یکی ریگی که جوشد آب ازو
سخت کمیابست رو آن را بجو
❈۵❈
منبع حکمت شود حکمتطلب
فارغ آید او ز تحصیل و سبب
لوح حافظ لوح محفوظی شود
عقل او از روح محظوظی شود
❈۶❈
چون معلم بود عقلش ز ابتدا
بعد ازین شد عقل شاگردی ورا
عقل چون جبریل گوید احمدا
گر یکی گامی نهم سوزد مرا
❈۷❈
تو مرا بگذار زین پس پیش ران
حد من این بود ای سلطان جان
هر که ماند از کاهلی بیشکر و صبر
او همین داند که گیرد پای جبر
❈۸❈
هر که جبر آورد خود رنجور کرد
تا همان رنجوریش در گور کرد
گفت پیغمبر که رنجوری بلاغ
رنج آرد تا بمیرد چون چراغ
❈۹❈
جبر چه بود بستن اشکسته را
یا بپیوستن رگی بگسسته را
چون درین ره پای خود نشکستهای
بر کی میخندی چه پا را بستهای
❈۱۰❈
وانک پایش در ره کوشش شکست
در رسید او را براق و بر نشست
حامل دین بود او محمول شد
قابل فرمان بد او مقبول شد
❈۱۱❈
تاکنون فرمان پذیرفتی ز شاه
بعد ازین فرمان رساند بر سپاه
تاکنون اختر اثر کردی درو
بعد ازین باشد امیر اختر او
❈۱۲❈
گر ترا اشکال آید در نظر
پس تو شک داری در انشق القمر
تازه کن ایمان نی از گفت زبان
ای هوا را تازه کرده در نهان
❈۱۳❈
تا هوا تازهست ایمان تازه نیست
کین هوا جز قفل آن دروازه نیست
کردهای تاویل حرف بکر را
خویش را تاویل کن نه ذکر را
❈۱۴❈
بر هوا تاویل قرآن میکنی
پست و کژ شد از تو معنی سنی
کامنت ها