گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

مولانا:آن مگس بر برگ کاه و بول خر همچو کشتیبان همی افراشت سر

❈۱❈
آن مگس بر برگ کاه و بول خر همچو کشتیبان همی افراشت سر
گفت من دریا و کشتی خوانده‌ام مدتی در فکر آن می‌مانده‌ام
❈۲❈
اینک این دریا و این کشتی و من مرد کشتیبان و اهل و رای‌زن
بر سر دریا همی راند او عمد می‌نمودش آن قدر بیرون ز حد
❈۳❈
بود بی‌حد آن چمین نسبت بدو آن نظر که بیند آن را راست کو
عالمش چندان بود کش بینشست چشم چندین بحر همچندینشست
❈۴❈
صاحب تاویل باطل چون مگس وهم او بول خر و تصویر خس
گر مگس تاویل بگذارد برای آن مگس را بخت گرداند همای
❈۵❈
آن مگس نبود کش این عبرت بود روح او نه در خور صورت بود

فایل صوتی مثنوی معنوی بخش ۶۰ - زیافت تاویل رکیک مگس

تصاویر

کامنت ها

باران
2016-07-02T17:23:02
در جواب آقای روح الله باید بگپیم زیافت غلط املایی ندارد.ضیافت به معنای نادرستی نابه جایی ناروایی و ناخالصی است.منطور تاویل و برداشت غلط مگس از جایگاه خودش و ایجادتوهم خود بینیدر اوست.ضیافت به معنای میهمانی است که در اینجا معنایی ندارد
روفیا
2016-07-02T23:27:52
راست می گوید باران عزیز :چشم آدم بر بلیسی کو شقی‌ستاز حقارت وز زیافت بنگریستخویش‌بینی کرد و آمد خودگزینخنده زد بر کار ابلیس لعینبانگ بر زد غیرت حق کای صفیتو نمی‌دانی ز اسرار خفیپوستین را بازگونه گر کندکوه را از بیخ و از بن برکندپردهٔ صد آدم آن دم بر دردصد بلیس نو مسلمان آوردگفت آدم توبه کردم زین نظراین چنین گستاخ نندیشم دگرزیافت به معنای ناسرگی است، در این ابیات نیز مولانا میفرماید روزی آدم صفوت ا... بر ابلیس نگون بخت به نادرستی ( زیافت) و به دیده حقارت نگریست، تنها به سبب همین نگاه نادرست پروردگار بانگ بر او زد که ای صفی تو که از اسرار پنهان آگاه نیستی، چگونه به خود اجازه میدهی نگاه ناروا به مخلوق خدا روا داری؟ که شرمساری آدم او را بر آن داشت تا بیدرنگ از خطا در نوع نگاهش توبه کند و عهد کند دیگر چنین گستاخانه نیندیشد! ظرافتی در نیم بیت " بانگ برزد غیرت حق کای صفی " است که میگوید حق نسبت به همه آفریده هایش حتی ابلیس غیرتمند است و نگاه تحقیر آمیز بدانها را بر نمی تابد :غیرت حق بود و از حق چاره نیستکو دلی کز عشق حق صد پاره نیست
سیدمحمد
2016-07-04T01:32:13
روفیای گرامی سپاسگزارم که می نویسیدزنده باشید
سیدمحمد
2016-07-03T12:32:59
روفیای گرامی گویا بارها با سرکار و دوستان گفتگویی داشته ایم که در ابیاتی که آوردید تأکید بر لزوم تضاد در جهان است که این ناهمگونی ِ خیر و شرّ خود باعث ثبات و گردش موزون طبیعت است . گویا منظور از غیرت خداوندی بر وجود ابلیس ، تأئید بر الزام ضد و نقیض باشداین داستانها را در اثبات چنین نظری ساخته و پرداخته اندتا نظر شما چه باشدزنده باشید
روفیا
2016-07-03T19:15:16
چه بسا! چه بسا سید جان!به هر حال مولانای عزیز برای فهماندن مفهوم عشق به ساده دلی چون من بهترین راه را برگزیده است، حتما دیده اید برخی شارحان مثنوی در شرح آن از چنان عبارات ثقیل و نامانوسی بهره می گیرند که من روستایی از درک آن راستی عاجزم، از خود مثنوی به مراتب سنگینتر، یکی باید پیدا شود آن شرح را بشرحد!! این داستان ها آنقدرها هم دشوار نیستند و هر کسی در هر کجای راه که باشد از خواندن هر مثنوی چند بیت دستگیرش خواهد شد، ابیاتی که براستی در کوره راه زندگی روشنی بخش و دستگیر خواهند بود، درباره توازن میان اضداد تا جایی که میدانم در فرهنگ های گوناگون بدان باور داشته اند، چینیان در صنایع دستی خود این نیروهای ضد که همان یین و یان هستند را به صورت سیمرغ و اژدها به تصویر میکشند و در طب سنتی خود بر این باورند که بیماریهای تن و جان محصول به هم خوردن توازن این نیروهای متضاد هستند، در زندگی روزمره نیز نمونه های بارزی از لزوم و ضرورت وجود هر پدیده در جای خود است، بگذارید از یک تجربه ی عینی خود بگویم، روزی در حال کشیدن یک نقاشی از یک غروب خیس لندن بودم، درشکه ای روبروی کافه ایستاده بود و شعاع نور کافه از لابلای پاهای اسب درشکه و چرخ آن چنان میدرخشید تو گویی در تابلو چراغی روشن کرده اند، القصه هر چه نور در آن نقطه می تپاندم نقاشی ام از نور بی بهره بود، نور نقاشی اصل به رنگ لیمویی بود ولی در تابلوی من حتی سفید هم کدر می نمود!! ناگهان به کل نقاشی نگاهی انداختم، دیدم که اسب و درشکه من هنوز قهوه ایست ( زیر رنگ) حال آنکه در نقاشی اصل اسب و درشکه تقریبا سیاه بود، سرتان را درد نیاورم، آن روز من به زیبایی و کارکرد رنگ سیاه و سیاهی در جهان ایمان آوردم، تا آن سیاهی نبود نور کافه نیز درخششی نداشت، باور کنید بی اغراق میگویم به محض اینکه سیاه را در جای خود گذاشتم انگار کلید برق را زدم، آن نور های کدر شروع به درخشیدن کردند! من البته شیطان شناس نیستم گرچه شیطان هستم، ولی احتمالا کار ابلیس نیز چنین چیزیست، نقش رنگ سیاه در کنار همه رنگهای دیگر تا میزان جذب و بازتاب نور دیگر رنگ ها نسبت به او مقایسه و سنجیده شود!
گمنام
2016-07-08T22:46:21
جناب شمس، باورنمیکنم نوشته سرکار باشد، پیش از آنکه دیر شده باشد اعلام برایت کنید.
سیامک
2016-05-12T07:09:17
با سلام وتشکر از بنیانگزار این سایت مبارک . باریکلا آقای حمید رضا گوهری. بیشتر از فضل شما بهره ببریم.
روح اله
2016-04-16T13:04:00
با سلاملطفا غلط املایی تیتر را اصلاح فرمایید. (زیافت به ضیافت تغییر یابد.)با تشکر
fatemah faryabi
2010-08-27T09:08:25
lutfan dar misra-ye 1 az bait-e 5 "chamaneen" baa "chuneen" jaayegozeen shavad. tashakkur az shuma"---پاسخ: با تشکر، با نسخهٔ چاپی مقابله شد، همین است (چمین)، تغییری اعمال نشد.
بی نام
2020-04-02T11:05:38
شرح و تفسیر بیت 1082آن مگس بر برگ کاه و بول خر / همچو کشتی بان ، همی افراشت سرآن مگس خردک اندام ، روی برگ کاه و پیشاب خر ، مانند کشتی بانان سر بلند می کرد .– تمثیل : مگسی سوار بر برگ کاهی است و آن برگ کاه ، روی پیشاب خری روان است . مگس به خیال خود روی دریای پهناوری کشتی می راند . پس به خود می بالد و از سر مستی و بطر چنین می لافد : این منم کشتی بانی که در این دریای بیکران کشتی می رانم .– مولانا در این تمثیل کوتاه طنز آمیز و در عین حال گزنده و بی پرده ، احوال سرمستان از باده غرور را نقد می کند . آنانی که در عین حقارت و کوته فکری ، خود را بزرگ و دانا می پندارند . انسان گاه بر اثر غلبه اوهام و خود بینی ، خویشتن را بر موج علم و معرفت و اوج قدرت و سلطنت می بیند . این تمثیل ، شمولی همه جانبه دارد . بنابراین هر کس که حد خود نشناسد و پای از گلیم خود فراتر نهد مشمول چنین تمثیلی است . مولانا با این تمثیل هم مدعیان معرفت را نقد کرده و هم حکام و امیران زمان خود را که به محض رسیدن به مسندی از مساند فانی دنیوی غره می شدند و کوس ” انا ربکم الاعلی ” می زدند . ( ماخذ این نمثیل در عیون الاخبار ابن قتیبه ، طبع مصر ، ج 1 ، ص 273 آمده است ) .شرح و تفسیر بیت 1083گفت : من دریا و کشتی خوانده ام / مدتی در فکر آن می مانده امآن مگس گفت : من قبلا در باره دریا و کشتی مطالبی خوانده بودم و مدتی را در همین اندیشه سپری می کردم .شرح و تفسیر بیت 1084اینک این دریا و این کشتی و من / مرد کشتی بان و اهل رای زناکنون بدون شک ، این پیشاب خر همان دریایی است که قبلا در باره آن چیزهایی خوانده بودم و این برگ کاه همان کشتی است و من نیز کشتی بان ماهر و حاذقم .شرح و تفسیر بیت 1085بر سر دریا همی راند او عمد / می نمودش آنقدر بیرون ز حدآن مگس روی دریای خیالی خود (پیشاب خر) ، قایق خیالی (برگ کاه) خود را می راند و این چیزها در نظرش بیش از اندازه بزرگ و مهم جلوه می کرد .شرح و تفسیر بیت 1086بود بی حد آن چمین نسبت بدو / آن نظر که بیند آن را راست کو ؟آن پیشاب (چمین) نسبت بدان مگس ، بی اندازه پهناور می نمود . اما کو آن نظر واقع بینی که پیشاب خر را آن چنان که هست بیند .شرح و تفسیر بیت 1087عالمش چندان بود کش بینش است / چشم چندین ، بحر هم چندینش استجهان مگس به اندازه بینش اوست و در یا نیز در نظر مگس به اندازه بینش اوست . [ معرفت مگس صفتان نیز به اندازه دید تنگ و خرد آنان است ]شرح و تفسیر بیت 1088صاحب تاویل باطل ، چون مگس / وهم او بول خر و ، تصویر خسآن کسی که همه چیز را به صورت یاوه و بی اساس ، تاویل می کند مانند همین مگس است . اوهام او مانند ادرار خر و تصوراتش مانند خس و خاشاک بی مقدار است .شرح و تفسیر بیت 1089گر مگس ، تاویل بگذارد به رای / آن مگس را بخت گرداند همایاگر آن مگس آن تاویلی را که بر پایه رای و نظر سست است رها کند . همان دم ، طالع مبارکش او را به پرنده تیز بالی همچون هما دگر سازد . [ همینطور کسانی که در چنبره اوهام و بینش محدود خود اسیرند از این حصار بدر آیند . روحشان بر ستیغ رفیع حقیقت پر کشد . ]شرح و تفسیر بیت 1090آن مگس نبود کش ، این عبرت بود / روح او ، نی در خور صورت بودهر کس دارای چنین بینش ژرف و والایی شود نباید او را مگس خواند زیرا روح او همردیف عالم صورت و ظاهر نیست بلکه از عالم صورت برتر و بالاتر آمده است .
رفیع
2019-06-29T13:40:14
روفیای بزرگواردید بسیار زیبایی دارید و از پنجره زیبایی به مطالب می نگرید ، خداوند به وجودتان برکت دهاد.
مسعود
2019-04-28T16:07:05
لینک تفسیر این اشعار:پیوند به وبگاه بیرونی
آذردخت کمالان
2019-09-16T10:20:44
سلام . از خداوند بخاطر آشنایی با این وبسایت عالی، سپاسگزارمخانم روفیا، یزدان یارتان باد. چقدر زیبا و رسا توصیف می فرمایید. ممنون از همه دست اندرکاران. جناب آقای گوهری بسیار عالی.
خسرو
2020-09-02T02:25:05
سلام این بیت از قلم افتاده و بعد از ییت سوم قرار می گیردما و اصحابم چو آن کشتی نوح / هر که دست اندر زند یابد فتوح
خسرو
2020-09-03T19:35:49
آن مگس بر برگ کاه و بول خر * همچو کشتیبان همی افراشت سرگفت من دریا و کشتی خوانده‌ام * مدتی در فکر آن می‌مانده‌اماینک این دریا و این کشتی و من * مرد کشتیبان و اهل و رای‌زنبر سر دریا همی راند او عمد * می‌نمودش آن قدر بیرون ز حدعالمش چندان بود کش بینشست * چشم چندین بحر همچندینشستبود بی‌حد آن چمین نسبت بدو * آن نظر که بیند آن را راست کوماند احوالت بدان طرفه مگس * کو همی پنداشت خود را هست کسازخود، او سرمست گشته بی شراب * ذرۀ خود را بدیده آفتابوصف بازان را شنیده درعیان * گفته من عنقای وقتم بی گمانما و اصحابم چو آن کشتی نوح * هر که دست اندر زند یابد فتوحصاحب تاویل باطل چون مگس * وهم او بول خر و تصویر خسگر مگس تاویل بگذارد برای * آن مگس را بخت گرداند همای
روفیا
2017-08-01T15:22:54
روفیای آخر دروغین است. سید امیر کاسی عزیزخوشحالم که توانستم به سادگی دلی را که دنیایی می ارزد خرسند کنم. شما هم به همان اندازه دانا و بزرگوارید، تنها کافیست با ذهن خالی و سپید به رویدادهای جهان بنگرید تا عکس ها بدون روتوش و ادیت در آن پدیدار شوند :برمشوران تا شود این آب صافواندر او بین ماه و اختر در طوافاز بزرگانی چون حافظ، سعدی، مولانا و... نیز یاری بگیرید، آنها که ژن خوب یا حجاب برترشان را بر سر مردم نکوفتند! من به سرمنزل عنقا نه به خود بردم راهقطع این مرحله با مرغ سلیمان کردم
روفیا
2017-07-29T22:51:14
سید امیر کاسی گرامیسپاس از مهر و لطف شمابی عنایات او هیچیم هیچ...بنده همیشه در حال آموختنم
آرمان
2018-11-18T09:46:17
اینک این دریا و من نوح ز منمرد کشتیبان و اهل و رای فن