مولانا:گفت بسم الله بیا تا او کجاست پیش در شو گر همی گویی تو راست
❈۱❈
گفت بسم الله بیا تا او کجاست
پیش در شو گر همی گویی تو راست
تا سزای او و صد چون او دهم
ور دروغست این سزای تو دهم
❈۲❈
اندر آمد چون قلاووزی به پیش
تا برد او را به سوی دام خویش
سوی چاهی کو نشانش کرده بود
چاه مغ را دام جانش کرده بود
❈۳❈
میشدند این هر دو تا نزدیک چاه
اینت خرگوشی چو آبی زیر کاه
آب کاهی را به هامون میبرد
آب کوهی را عجب چون میبرد
❈۴❈
دام مکر او کمند شیر بود
طرفه خرگوشی که شیری میربود
موسیی فرعون را با رود نیل
میکشد با لشکر و جمع ثقیل
❈۵❈
پشهای نمرود را با نیم پر
میشکافد بیمحابا درز سر
حال آن کو قول دشمن را شنود
بین جزای آنک شد یار حسود
❈۶❈
حال فرعونی که هامان را شنود
حال نمرودی که شیطان را شنود
دشمن ار چه دوستانه گویدت
دام دان گر چه ز دانه گویدت
❈۷❈
گر ترا قندی دهد آن زهر دان
گر بتن لطفی کند آن قهر دان
چون قضا آید نبینی غیر پوست
دشمنان را باز نشناسی ز دوست
❈۸❈
چون چنین شد ابتهال آغاز کن
ناله و تسبیح و روزه ساز کن
ناله میکن کای تو علام الغیوب
زیر سنگ مکر بد ما را مکوب
❈۹❈
گر سگی کردیم ای شیرآفرین
شیر را مگمار بر ما زین کمین
آب خوش را صورت آتش مده
اندر آتش صورت آبی منه
❈۱۰❈
از شراب قهر چون مستی دهی
نیستها را صورت هستی دهی
چیست مستی بند چشم از دید چشم
تا نماند سنگ گوهر پشم یشم
❈۱۱❈
چیست مستی حسها مبدل شدن
چوب گز اندر نظر صندل شدن
کامنت ها