گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

مولانا:چون سلیمان را سراپرده زدند جمله مرغانش به خدمت آمدند

❈۱❈
چون سلیمان را سراپرده زدند جمله مرغانش به خدمت آمدند
هم‌زبان و محرم خود یافتند پیش او یک یک بجان بشتافتند
❈۲❈
جمله مرغان ترک کرده چیک چیک با سلیمان گشته افصح من اخیک
همزبانی خویشی و پیوندی است مرد با نامحرمان چون بندی است
❈۳❈
ای بسا هندو و ترک همزبان ای بسا دو ترک چون بیگانگان
پس زبان محرمی خود دیگرست همدلی از همزبانی بهترست
❈۴❈
غیرنطق و غیر ایما و سجل صد هزاران ترجمان خیزد ز دل
جمله مرغان هر یکی اسرار خود از هنر وز دانش و از کار خود
❈۵❈
با سلیمان یک بیک وا می‌نمود از برای عرضه خود را می‌ستود
از تکبر نه و از هستی خویش بهر آن تا ره دهد او را به پیش
❈۶❈
چون بباید برده را از خواجه‌ای عرضه دارد از هنر دیباجه‌ای
چونک دارد از خریداریش ننگ خود کند بیمار و کر و شل و لنگ
❈۷❈
نوبت هدهد رسید و پیشه‌اش و آن بیان صنعت و اندیشه‌اش
گفت ای شه یک هنر کان کهترست باز گویم گفت کوته بهترست
❈۸❈
گفت بر گو تا کدامست آن هنر گفت من آنگه که باشم اوج بر
بنگرم از اوج با چشم یقین من ببینم آب در قعر زمین
❈۹❈
تا کجایست و چه عمقستش چه رنگ از چه می‌جوشد ز خاکی یا ز سنگ
ای سلیمان بهر لشگرگاه را در سفر می‌دار این آگاه را
❈۱۰❈
پس سلیمان گفت ای نیکو رفیق در بیابانهای بی آب عمیق

فایل صوتی مثنوی معنوی بخش ۶۶ - قصهٔ هدهد و سلیمان در بیان آنک چون قضا آید چشمهای روشن بسته شود

تصاویر

کامنت ها

هادی زعیمی
2015-03-29T19:13:11
کوچکتر از آنم که حاشیه برمولانای بزرگ بنویسم.تنها ازاستادشهرام ناظری یادمیکنم که برای اولین بار ایشان درکاست گل صدبرگ بمناسبت هشتصدمین سالروزتولدمولانا مرابا اشعار این شاعربزرگ وهمیشه ماندگار آشنا کردومخصوصا انتخاب ابیات همزبانی خویشی ....
کیومرٍث رضوی پور
2012-08-12T23:03:08
مثنوی مولونا کان معرفت است که همچون دیگر میراث های کهن پارسی، و ای بسا بیشتر، نزد ما پارسیان مهجور مانده است. ابیات فوق آدم را یاد نظریات عمیق socio-cultural (ویگاتسکی ) می اندازد.
فضل الله شهیدی
2011-03-02T14:06:29
ای بسا هندو وترک همزبان ای بسا دو ترک چون بیگانگان.پس زبان محرمی خود دیگراست همدلی از همزبانی بهتراست.بمناسبت این ابیات خوب است به تفاوت شعرا یا اهل معرفت با دیگران اشاره ای شودهر کس که بدنیا میآید بتدریج ذهنش در قالبی از خویها ومرامها وفرهنگ محیط خود فرو میرود و این قالب یا قفس معمولا دربسته میشود طوریکه بعنوان مثال میتوان گفت از محفظه رحم مادرکم کم وارد محفظه دیگر ی میشود مولوی به این معنی اشارتها دارددائما محبوس و عقلش در صور زین قفس برآن قفس دارد گذرباید گفت شعرا واهل معرفت آنهائی هستند که تا حدی متوجه فضای خارج از قفس میشوند وگاه احساساتی ورای آنچه در محیط کسب کرده اند به آنها دست میدهد و غالبا زبان شعر را که ورای سخنان روز مره است بر میگزینندشاعر کسی نیست که فقط در جورکردن ردیف و قافیه مهارت داشته باشد چه اینها حاصل آموزشهای ذهنی است و اگر بینش ومعرفت درکار نباشد این مهارتها ارزشی ندارد وموضوع همزبانی هندو وترک مطابق گفته مولوی باین جهت است که هردوکمی خارج از قالب هستند وعشق و احساساتشان شبیه یکدیگر میشود چه خارج از مکتسبات قومی وحدت وجود دارد هرچند قومیتها تفرقه دارند مثلا گوته شاعر آلمانی با حافظ هیچ تشابه قومی نداشته اما سخت عاشق حافظ بوده استومسئله ناهمزبانی دونفر از یک قوم (مثلا دو ترک بقول مولوی) بواسطه اینست که هردو یا یکی ازآنها اهل دل نیستند هم ممکنست دونفربا قومیت متفاوت ( مثلاشرقی وغربی) بواسطه نیاز های اقتصادی یا عقیدتی و.. با هم دوست وهمفکر باشند اما این به معنی همزبانی مورد نظر مولوی نیست ودر عمق آن ناهمزبانی وجود دارد. همزبانی مورد نظر او چیزیست خارج از زبان و قومیت ونطق و ایما وسجل، وبواسطه تشابه ترجمان دل آنها نسبت به همدیگر استغیر نطق و غیر ایما وسجل صد هزاران ترجمان خیزد زدل
محمد امین مروتی
2014-10-10T13:39:04
تقدیر و تدبیرهرچند مولانا به علم مقام و مرتبت بلندی قائل است، ولی غرّه شدن بدان را آفت می داند و عقل را در مقابل قضا و قدر الهی، ضعیف و محکوم می داند. خاتم ملک سلیمان است علم ‌/ جمله عالم صورت و جان است علم ‌درقصة هدهد و سلیمان(دفتر اول)، هر یک از مرغان برای نزدیکی به بارگاه سلیمان از تواناییهای خود می گویند. هدهد هم می گوید من می توانم در صحاری بی آب، وجود آب های زیرزمینی را تشخیص دهم و از این رو به کار لشکریان تو می آیم: چون سلیمان را سراپرده زدند جمله مرغانش به خدمت آمدندهم‌زبان و محرم خود یافتند پیش او یک یک به جان بشتافتندهمزبانی خویشی و پیوندی است مرد با نامحرمان چون بندی استای بسا هندو و ترک همزبان ای بسا دو ترک چون بیگانگانپس زبان محرمی خود دیگرست همدلی از همزبانی بهترستغیرنطق و غیر ایما و سجل صد هزاران ترجمان خیزد ز دلجمله مرغان هر یکی اسرار خود از هنر وز دانش و از کار خودبا سلیمان یک بیک وا می‌نمود از برای عرضه خود را می‌ستوداز تکبر نه و از هستی خویش بهر آن تا ره دهد او را به پیشنوبت هدهد رسید و پیشه‌اش و آن بیان صنعت و اندیشه‌اشگفت ای شه یک هنر کان کهترست باز گویم گفت کوته بهترستگفت بر گو تا کدامست آن هنر گفت من آنگه که باشم اوج بربنگرم از اوج با چشم یقین من ببینم آب در قعر زمینای سلیمان بهر لشگرگاه را در سفر می‌دار این آگاه رازاغ از حسادت می گوید تو که دامی را در زیر یک مشت خاک تشخیص نمی دهی، چگونه آب را در زیر زمین تشخیص می دهی؟زاغ چون بشنود آمد از حسد با سلیمان گفت کو کژ گفت و بدگر مر او را این نظر بودی مدام چون ندیدی زیر مشتی خاک دامچون گرفتار آمدی در دام او چون قفس اندر شدی ناکام اوهد هد جواب می دهد گاهی تدبیر و عقل ما موافق تقدیر و قضای الهی نیست. کما اینکه آدم ابوالبشر، علم الاسماء داشت ولی فریب شیطان را خورد:گفت ای شه بر من عور گدای قول دشمن مشنو از بهر خدایزاغ کو حکم قضا را منکرست گر هزاران عقل دارد کافرستدر تو تا کافی بود از کافران جای گند و شهوتی چون کاف رانمن ببینم دام را اندر هوا گر نپوشد چشم عقلم را قضاچون قضا آید شود دانش به خواب مه سیه گردد بگیرد آفتاببوالبشر کو علم الاسما بگست صد هزاران علمش اندر هر رگستاین همه دانست و چون آمد قضا دانش یک نهی شد بر وی خطاکای عجب نهی از پی تحریم بود یا به تاویلی بد و توهیم بوددر دلش تاویل چون ترجیح یافت طبع در حیرت سوی گندم شتافتربنا انا ظلمنا گفت و آه یعنی آمد ظلمت و گم گشت راهمن اگر دامی نبینم گاه حکم من نه تنها جاهلم در راه حکمای خنک آن کو نکوکاری گرفت زور را بگذاشت او زاری گرفتمنظور مولانا این است که مقام علم و عقل را آنقدر نباید بالا برد که از قضای الهی و قدرت قاهرة خداوند غافل گشت.
امین کیخا
2013-11-24T09:18:37
boxer به اشتباه bower افتاد و نیز خط آخر the red neck has received it in the neck درست است !
محسن
2013-11-23T15:22:02
ای بسا هندو ترک همزبان ای بسا دوترک چون بیگانگان
بی نام
2020-04-16T12:49:12
شرح و تفسیر بیت 1202چون سلیمان را سراپرده زدند / پیش او مرغان به خدمت آمدندهنگامی که برای حضرت سلیمان (ع) خیمه دادگری برپا کردند و چتر همایونش را در صحاری افراشتند . تمام پرندگان به حضور او آمدند .شرح و تفسیر بیت 1203همزبان و محرم خود یافتند / پیش او یک یک به جان بشتافتنداز آنرو که پرندگان حضرت سلیمان (ع) را همزبان و محرم خود یافتند . یک به یک با دل و جان به خدمت آن نبی شتافتند . [ این بیت و دو بیت بعدی ناظر است به روایتی که گوید : سلیمان میدانی ساخته بود چهار فرسنگ در چهار فرسنگ و تختی فرسنگی در فرسنگی و شادروانی ، فرمود بالای آن تخت از زر و سیم بافته ، گرد بر گرد به مروارید بافته ، آنگاه مرغان بیامدندی از هر جنسی هفتاد ، پر در پر بافتندی چنانکه تختِ وی همه سایه داشتندی ( قصص الانبیا به نقل از شرح فروزانفر ) ]شرح و تفسیر بیت 1204جمله مرغان ترک کرده چیک چیک / با سلیمان گشته افصح من اخیکهمه پرندگان وقتی به حضور سلیمان رسیدند . جیک جیک گنگ و مبهم خود را ترک کردند و آنچه در ضمیر داشتند با زبانی بسیار گویا برای حضرت سلیمان بیان داشتند .شرح و تفسیر بیت 1205همزبانی ، خویشی و پیوندی است / مرد با نامحرمان چون بندی استهمزبان بودن سبب خویشاوندی و قرابت است . انسان با نامحرمان مانند کسی است که در بند و زنجیر اسیر شده است . [ به هر حال انسان نسبت به افراد نامحرم و غیر همدل ، گویی که به قید و بندی محکم گرفتار آمده است ولی ار آنجا که اصل قرابت و محرمیت از آشنایی و همبستگی دلها حاصل می آید . چه بسیار اوقات که دو نفر ، ظاهرا همزبان نیستند ولی همدلی دارند و یکدیگر را جذب می کنند . ]شرح و تفسیر بیت 1206ای بسا هندو و ترک همزبان / ای بسا دو ترک چون بیگانگانبرای مثال : ای بسا که یک هندی و یک ترک ، همزبان (همدل) باشند و روح و جانشان همدیگر را جذب کند . و ای بسا که دو نفر ترک که ظاهرا همزبان اند . یکدیگر را دفع کنند و نسبت به هم بیگانگی اظهار نمایند .شرح و تفسیر بیت 1207پس زبان محرمی خود دیگر است / همدلی از همزبانی بهتر استپس نتیجه می گیریم که محرم شدن دو نفر با هم و زبان دل یکدیگر را دریافتن و به اسرار باطن هم واقف شدن ، نوع دیگری از خویشاوندی است چون همدلی از همزبانی بهتر و بالاتر است . [ مولانا در صفحه 22 کتاب فیه مافیه حکایتی نقل می کند که در واقع شرح چند بیت اخیر است . او می گوید : شاعری تازی زبان به بارگاه پادشاهی ترک زبان می رود و در مدح او اشعاری به عربی می خواند و آن شاه نیز با شنیدن هر بیت ، عکس العملی مناسب از خود نشان می دهد . این مسئله سبب تعجب حضار می شود و از خود می پرسند چگونه ممکن است شاهی که عربی نمی داند به موقع عکس العمل مناسب و مطابق با مضمون اشعار از خود نشان دهد . سپس مولانا نتیجه می گیرد که ” پس معلوم شد که اصل ، مقصود است . آن شعر فرع مقصود است که اگر آن مقصود نبودی . آن شعر نگفتی ]شرح و تفسیر بیت 1208غیر نطق و غیر ایماء و سجل / صد هزاران ترجمان خیزد ز دلبی آنکه سخنی گفته شود و اشارتی و نوشته ای در کار باشد صدها هزار نطق و بیان از دل آدمی به ظهور می رسد و هر کس از باطن و نهاد خود برای همدل و همزبان سخن می گوید و کشف الاسرار می کند . [ مولانا پس از بیان نکاتی دقیق در اهمیت همزبانی و همدلی ، دوباره به حکایت هدهد و سلیمان باز می گردد ]شرح و تفسیر بیت 1209جمله مرغان هر یکی اسرار خود / از هنر وز دانش و از کار خودهمه پرندگان یکی یکی از اسرار خویش و هنر و دانش و کار خود .شرح و تفسیر بیت 1210با سلیمان یک به یک وا می نمود / از برای عرضه خود را می ستودبرای سلیمان آشکار می نمود و برای عرضه کردن هنر و کاردانی خود ، خویش را می ستود .شرح و تفسیر بیت 1211از تکبر نی و از هستی خویش / بهر آن ، تا ره دهد او را به پیشالبته عرضه هنر و کاردانی پرندگان از روی تکبر و خود بینی نبود بلکه اظهار این هنر و کاردانی بدان جهت بود که حضرت سلیمان (ع) آنان را به حضور خود راه دهد .شرح و تفسیر بیت 1212چون بباید برده را از خواجه یی / عرضه دارد از هنر دیباجه ییبرای مثال : هر گاه برده ای بخواهد در خدمت خواجه ای قرار گیرد . شمه ای از هنر خود را بدو نشان می دهد تا مقبول او واقع شود .شرح و تفسیر بیت 1213چونکه دارد از خریداریش ننگ / خود کند بیمار و شل و کر و لنگاما اگر آن برده از خریدار خود ، نفرت داشته باشد . تظاهر به بیماری و کری و لنگی می کند .شرح و تفسیر بیت 1214نوبت هد هد رسید و پیشه اش / و آن بیان صنعت و اندیشه اشبالاخره نوبت به هدهد رسید که از هنر و کاردانی خود سخن بگوید .شرح و تفسیر بیت 1215گفت : ای شه ، یک هنر کان ، کهتر است / باز گویم ، گفت کوته بهتر استهدهد به سلیمان گفت : شاها ، هنری برایت بیان می کنم که کوچکترین هنرهاست . البته سخن کوتاه بهتر است . [ بهترین سخن ، سخن کوتاه و گویاست ]شرح و تفسیر بیت 1216گفت : برگو تا کدام است آن هنر / گفت : من آنگه که باشم اوج برسلیمان گفت : بگو ببینم که آن کدامین هنر است ؟ هدهد گفت : هنگامی که من بر اوج آسمان پرواز می کنم .شرح و تفسیر بیت 1217بنگرم از اوج ، با چشم یقین / من ببینم آب ، در قعر زمیناز اوج آسمان که با چشم یقین در نگرم . آب را در عمق زمین می بینم .شرح و تفسیر بیت 1218تا کجااست و چه عمق استش ؟ چه رنگ ؟ / از چه می جوشد ؟ ز خاکی یا ز سنگ ؟می توانم جای آن آب را ببینم و ژرفای آن را بیابم و رنگش را پیدا کنم و بدانم که سرچشمه اش کجاست . از خاک می زهد یا از سنگ ؟شرح و تفسیر بیت 1219ای سلیمان ، بهر لشکرگاه را / در سفر می دار ، این آگاه راهدهد به سلیمان گفت : برای لشکرگاه و نیازی که لشکریان به آب دارند . مرا که آگاه بر سفره های آبی هستم همراه خود به سفر ببر .شرح و تفسیر بیت 1220پس سلیمان گفت : ای نیکو رفیق / در بیابانهای بی آب عمیقاز اینرو سلیمان به هدهد گفت : ای رفیق خوب ، در بیابانهای بی آب و علف و بیکران ، همراه ما باش .
میثم.ط
2019-11-05T19:45:04
سلام و درود بر شما، بانو شهرزاد.خیر، در زندگی آدم ها چیزی به نام سرنوشت جبر موجود نیست. فرقه جبریون چنین ادعای داشتن، که آن هم می خواستن اشتباه ها و گناهان خود را به خدا نسبت بدن.قضا و قدر به این معنی نیست که سرنوشت ما نوشته شده، بلکه این است که خدا قضا کرده که نور وقتی از آب می گذرد شکسته شود، و خلاف این هم نیست. یا قضا زده آتش داغ باشد، قدر برای آن تعیین کرده که هر چقدر آتش بیشتر باشد، داغی آن بیشتر شود. قضا و قدر این است.و برخی از فرقه شیعه هم می گویند که تا حدودی تعیین شده که البته استدلال های سستی می آورند و پذیرفتنی نیست. برخی دیگر رویای صادقه را به همان آیه 172 سوره اعراف اشاره می کنند. که البته این هم باطل است. چرا که در آن آیه گفته " مِنْ بَنِی آدَمَ" نگفته " مِنْ آدَمَ". اگر می گفت آدم سخنی دیگر بود، ولی چون گفته فرزندان آدم، بنابراین به این معناست که هر انسانی پیش از به دنیا آمدنش، یک پیمان خداجویی می گیرد که سرشت خدایی دارد، مگر اینکه در زندگی موانع یا کسانی باشند که او را از راه به در کنند.اگر در برخی از آیات قرآن دقت کنید، سخن از این باب زیاد گفته شده. آمده که هر کاری بکنید، به پای خودتان است.بدرود.
شهرزاد
2019-10-08T19:43:15
سلام خدمت بزرگواران.سوالی که مدتها ذهنم درگیر کرده که سرنوشت آدما جبر یا قابل تغییر و اینکه مولانا میفرمایند وقت قضای الهی برسه چشم عقل بسته میشه چطور تعبیر میشه؟
Mahmoud Karimi ‎Alavi
2017-02-09T19:33:49
چناب هادی زعیمی عزیز. نمی دانم در کچای نوشته شمس الحق غروز و کب کبه و باد دیدی که وی را بباد شماتت گرفتی. شما که می دانید ما ایرانیان و فارسی زبانان تا چه مایه در نوشتن آرا خود و مشارکت فکری و فرهنگی با یکدیگر کم کار و بی تجربه واهل امساکیم، پس چرا شوق و تنوع و زیبایی را در نوشته امثال شمس الحق در نمی یابید و بر نمی تابیذ؟ آگر براستی از متن پر معانی مولانا سکوت می طلبید خو،بد به نسخه شخصی خود در خانه یا در کتابخانه ای مراجعه نمایید. با احترام
مقدم
2018-12-10T17:03:54
بندی یعنی دربند به معنای زندانی .که خواننده محترم آن را با لحنی خواننده که معنای مثل یک بند تداعی میشود . مردبانامحرمان چون بندی است یعنی وقتی کسی با دیگری هیچ علاقه فکری وعقیدتی وعلقه عاطفی واحساسی ندارد مجالست کند انگار زندانی اوست! عذاب الیم است
ناشناس
2018-07-22T21:37:01
سلامآقای ناظری در آلبوم گل صد برگ، این شعر را به صورت همزبانی خویشی و پیوندی استیار با نامحرمان چون بندی استخوانده اند، میخواستم بدونم کسی میدونه ایشان براساس چه نسخه ای بدین شکل خوانده یا نه؟