گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

مولانا:گفت یا عمر چه حکمت بود و سر حبس آن صافی درین جای کدر

❈۱❈
گفت یا عمر چه حکمت بود و سر حبس آن صافی درین جای کدر
آب صافی در گلی پنهان شده جان صافی بستهٔ ابدان شده
❈۲❈
گفت تو بحثی شگرفی می‌کنی معنیی را بند حرفی می‌کنی
حبس کردی معنی آزاد را بند حرفی کرده‌ای تو یاد را
❈۳❈
از برای فایده این کرده‌ای تو که خود از فایده در پرده‌ای
آنک از وی فایده زاییده شد چون نبیند آنچ ما را دیده شد
❈۴❈
صد هزاران فایده‌ست و هر یکی صد هزاران پیش آن یک اندکی
آن دم نطقت که جزو جزوهاست فایده شد کل کل خالی چراست
❈۵❈
تو که جزوی کار تو با فایده‌ست پس چرا در طعن کل آری تو دست
گفت را گر فایده نبود مگو ور بود هل اعتراض و شکر جو
❈۶❈
شکر یزدان طوق هر گردن بود نی جدال و رو ترش کردن بود
گر ترش‌رو بودن آمد شکر و بس پس چو سرکه شکرگویی نیست کس
❈۷❈
سرکه را گر راه باید در جگر گو بشو سرکنگبین او از شکر
معنی اندر شعر جز با خبط نیست چون قلاسنگست و اندر ضبط نیست

فایل صوتی مثنوی معنوی بخش ۸۲ - سؤال کردن رسول روم از عمر رضی‌الله عنه از سبب ابتلای ارواح با این آب و گل جسم

صوتی یافت نشد!

تصاویر

کامنت ها

مهدی کاظمی
2016-01-07T01:04:17
گفت یا عمر چه حکمت بود و سرحبس آن صافی درین جای کدران فرستاده و پیک قیصر روم به عمر گفت چه راز و حکمتی بود که ان روح صاف و پاک از عالم بالا در حبس زمین این جای تاریک و کدر در بیاید و درین کالبد گرفتار شود آب صافی در گلی پنهان شدهجان صافی بستهٔ ابدان شدهاین روح خدایی و کبریایی مثل اب زلالی در میان گل و لای پنهان شده و آن جان پاکیزه و خالص(صافی) در جسمها و بدنها گیر افتاده و به بند کشیده شده ؟گفت تو بحثی شگرفی می‌کنیمعنیی را بند حرفی می‌کنیجواب داد تو داری مبحث بزرگی رو مطرح میکنی و میخوای یه عالم معنی رو با حرف و کلام نمایان کنی حبس کردی معنی آزاد رابند حرفی کرده‌ای تو یاد رامعانی را محدود کردی با این کار و میخواهی هر چه اموختنی و یاد گرفتنی است در حرف وکلامی بگنجانی و اسیر کنی ......از برای فایده این کرده‌ایتو که خود از فایده در پرده‌ایواسه سود جستن اینکارو میکنی و میخوای خلاصه کنی.... ولی معنی سود جستن برایت در ابهام و گم است آنک از وی فایده زاییده شدچون نبیند آنچ ما را دیده شداونیکه خودش به مفید بودن و منفعت معنی بخشیده برای ما چگونه ممکنه نبینه اونچیزی که برای ما قابل دیدن شد....صد هزاران فایده‌ست و هر یکیصد هزاران پیش آن یک اندکیصد هزار فایده دارد این معانی و همه اینها پیش ان یکی(خداوند معنی ) در بحث جان و روح و حبس آن در تن اندک و ناچیز است آن دم نطقت که جزو جزوهاستفایده شد کل کل خالی چراستاین صحبتها و بحث ها برای تو فایده و سود دارد پس ببین اصل این کار و امدن روح بر جسم و شناخت جان چه فوایدی دارد و تو گمان مبر که از فایده خالیست .......
مهدی کاظمی
2016-01-12T00:07:42
تو که جزوی کار تو با فایده‌ستپس چرا در طعن کل آری تو دستتو با انکه وجودی جزیِی و ناچیز بشمار میایی همواره کار تو همراه با فایده است پس چطور ممکن است که در فایده تعلق روح به بدن خدشه و ایراد در می اوری؟گفت را گر فایده نبود مگوور بود هل اعتراض و شکر جواگر سخن گفتن سودی ندارد انرا نگو ... تو مقصود نادیدنی خود را در قالب کلمات نمایش میدهی ... پس اگر در سخن گفتنت فایده میبینی انرا بگو و اعتراض نکن و شکر بجا بیاور .....شکر یزدان طوق هر گردن بودنی جدال و رو ترش کردن بودشکر و سپاس حق تعالی مانند طوقی است در هر گردنی و شکر و سپاس گذاری بر هر کسی واجب است نه اینکه ازین طوق بنالی و رو ترش کنی حتی اگر زندگی بکامت خوش نیومد هم باید شکر را بجا بیاوری و اگر بلایی در تو انداخت گلایه نکن (که جور یار خوشتر است) ....گر ترش‌رو بودن آمد شکر و بسپس چو سرکه شکرگویی نیست کساگر رو ترش کردن روش تو است برای شکر گذاری پس سرکه از همه شکر گذار تر است چون ترش است ..... سرکه را گر راه باید در جگرگو بشو سرکنگبین او از شکراگر سرکه بخواهد گوارای جگر ادمی شود باید با قند و شکر ترکیب شود تا سرکه انگبین شود ....معنی اندر شعر جز با خبط نیستچون قلاسنگست و اندر ضبط نیست رساندن معنی در شعر ناگریز همراه اشتباه است ... مثل قلاب سنگ که وقتی میچرخه دیگه نمیشه سریع نگه ش داشت و تحت کنترل دراورد ......پیوند به وبگاه بیرونی
بی نام
2020-05-10T03:47:30
شرح و تفسیر بیت 1515گفت : یا عمر ، چه حکمت بود و سر / حبس آن صافی ، در این جای کدرفرستاده قیصر روم گفت : ای عمر ، چه راز و حکمتی بود که روح لطیف و مجرد در جهان تاریک و ظلمانی دنیای مادی زندانی شد ؟ یعنی چه دلیلی داشت که روح لطیف در ای کالبد کثیف حبس شود ؟ ” کدر = تیره و ناصاف “شرح و تفسیر بیت 1516آب صافی ، در گلی پنهان شده / جان صافی ، بسته ابدان شدهآب صاف و زلال روح در میان گل و لای جسم پنهان شده است و جان لطیف به کالبد مادی درآمد و بدان تعلق یافت .شرح و تفسیر بیت 1517گفت : تو بحثی شگرفی می کنی / معنئی را بند حرفی می کنیعمر در پاسخ گفت : تو بحثی شگفت انگیز و عجیب مطرح کردی . تو در واقع معنایی را به زنجیر حروف و کلمات درآورده ای . تا به واسطه آن حروف و کلمات معنای نهفته در آن را به ظهور برسانی و مخاطبان از طریق حروف و کلماتی که می گویی به معنا و مقصودی پی ببرند . [ حکیم سبزواری گوید : ارواح همان معانی است و ابدان همان عبارات . (شرح اسرار ، ص 53) . ” شگرف = عجیب – شگفت ” ]شرح و تفسیر بیت 1518حبس کردی معنئی آزاد را / بند حرفی کرده ای تو باد راتو معنایی را که ذاتا مطق و نامعین است در بند و قالب الفاظ آورده ای و باد نفس را در قالب الفاظ وارد ساخته ای تا با کلمات مقاصد خود را به دیگران تفهیم کنی . [ مراد از باد در اینجا معنی است به واسطه آنکه مرئی نیست . ]شرح و تفسیر بیت 1519از برای فایده این کرده ای / تو که خود از فایده در پرده ایروشن است که تو این کار و سوال را برای فایده اش کرده ای . در حالیکه تو از فایده حقیقی که به دست حضرت حق تحقق یافته است در حجاب غفلتی .شرح و تفسیر بیت 1520آنکه از وی فایده زاییده شد / چون نبیند آنچه ما را دیده شد ؟آن خداوندی که همه فایده ها از او پدید آمده چگونه ممکن است . آنچه را ما می بینیم او ببیند ؟شرح و تفسیر بیت 1521صد هزاران فایده ست و هر یکی / صد هزاران پیش آن یک ، اندکیدر حبس کردن معنی در لفظ نیز فواید بی شماری نهفته است . اما این فواید بی شمار در مقایسه با فایده درآمدن جان به کالبد بسیار کم است .شرح و تفسیر بیت 1522آن دم نطقت که جزو جزوهاست / فایده شد ، کل کل ، خالی چراست ؟از کلامی که برای تفهیم مقصودت بکار می بری در شمار اجزای ناچیزی از این جهان هستی است و در عین حال متضمن این همه فایده است . آیا درآمدن روح به جسم که نمایه ای از کل جهان هستی است مگر ممکن است که بی فایده باشد .شرح و تفسیر بیت 1523تو که جزوی ، کار تو با فایده ست / پس چرا در طعن کا ، آری تو دستتو با ابنکه وجودی جزیی و ناچیز به شمار می آیی . همواره کار تو توام با فایده است . پس چطور ممکن است که در فایده تعلق روح به بدن خدشه و ایراد در می آوری ؟ ” دست آوردن = دخل و تصرف کردن)شرح و تفسیر بیت 1524گفت را ، گر فایده نبود ، مگو / ور بود ، هل اعتراض و شکر جواگر سخن فایده ای ندارد . آنرا مگو و اگر در سخنت فایده ای می بینی پس اعتراض را کنار بگذار و شکر حق را به جای آر . ” هل = فعل امر از مصدر هشتن است به معنی ترک کردن ” [ در ده بیت اخیر از زبان فرستاده قیصر روم این مسئله مطرح شد که راز و حکمت تعلق روح به بدن چیست ؟ چرا روح مجرد در بند و قفس کالبد عنصری درآمد و در آن مقید شد ؟ اگر کسی پیرو مذهب اشعری باشد . این سوال یک جواب کلی دارد و آن اینکه اصولا فعل حق معلل به اغراض نیست . چرا که هر غرضی ، فرع بر حاجت داشتن است و چون خداوند از هر گونه حاجت مبراست . پس غرضی نمی توان برای تعلق روح به جسم ذکر کرد . مولانا گر چه ظاهرا جواب این سوال را مسکوت نهاده . اما با فراستی تمام ضمن ابیاتی چند فایده تعلق روح به جسم را ذکر کرده است . مولانا بدین سوال دو نوع جواب می دهد . یکی تلویحی ایجابی و دیگری جواب نقضی که در ابیات 1517 ، 1518 ، 1520 ، 1521 آمده است .– جواب موجز مولانا بدین قرار است ، تو مقصود نامرئی خود را در قالب کلمات نمایش می دهی . وقتی فایده سخن گفتن ، اظهار مافی الضمیر است . تعلق روح به جسم نیز فوایدی دارد . اما یکی از آن فایده ها این است که صفات الهی را منعکس می کند . پس جواب مولانا در واقع مبتنی است بر حدیث کنز که خداوند دوست داشت که شناخته شود . اما جواب نقضی مولانا که در بیت 1522 آمده این است که وقتی اجزاء این عالم ، متضمن فایده است . پس مسلما خود کل فواید بیشماری دارد . ]– در باب نفس ناطقه و جان مجرد او . مولانا و گروهی از عرفا و فلاسفه ، نفس را روحانیة الحدوث ، جسمانیة البقا می دانند . یعنی معتقدند که روح لطیف در آغاز وجودش ، روحانی و پاک بوده و چون به کالبد عنصری تعلق گرفته ، رنگ و حلیه جسمانی یافته است و این تلوث همچنان ادامه دارد تا زندگی دنیوی به سر آید . و پیوند روح و جسم از هم بگسلد . دوباره روح به عالم روحانی در خواهد پیوست . این عقیده بر خلاف عقیده حکما و فلاسفه ای است که می گویند : روح ، جسمانیة الحدوث ، روحانیة البقا است . یعنی نفس در آغاز حدوثش مانند سایر قوای جسم تدریجا بر اثر جرکت جوهری ، استکمال می یابد و به مقام تجرید و تجرد روحانی می رسد .شرح و تفسیر بیت 1525شکر یزدان ، طوق هر گردون بود / نی جدال و رو ترش کردن بودشکر و سپاس حق تعالی مانند طوقی است در هر گردنی ، یعنی واجب است که همگان ، سپاس خدا گویند . پس ستیز و روی در هم کشیدن ، شکر شمرده نیاید . [ پس اگر منعم حقیقی یعنی حضرت حق ، تو را به بلایی اندر ساخت اعتراض مکن و سخنان گلایه آمیز مگو . ” طوق = گردن بند ” ]شرح و تفسیر بیت 1526گر ترش رو بودن آمد شکر و بس / پس چو سرکه ، شکر گویی نیست کساگر شکر کردن همان روی در هم کشیدن باشد . پس همگان مانند سرکه ، ترش و گرفته بودند و شکر بجا نمی آوردند . زیرا ذات سرکه هیچگاه ترش رویی را از دست نمی دهد . [ پس شخص سپاسگزار هرگز در پی اعتراض و اخم آلودگی برنمی آید و رضا به قضا می دهد . ]شرح و تفسیر بیت 1527سرکه را گر راه باید در جگر / گو : بشو سرکنگبین ، او از شکراگر سرکه بخواهد راه به جگر پیدا کند و مطبوع طبع آدمیان شود . به سرکه بگو که باید با شکر درآمیزی و به سرکنگبین تبدیل شوی . [ همینطور ناسپاسان نیز باید ترش رویی و اعتراض را با انگبین شکر درآمیزند تا مقبول درگاه الهی شوند و بدان منزل راه یابند . بنابراین مولانا در ابیات اخیر فرمود : سپاسگزاری با خصومت و اعتراض و اظهار ناخرسندی در نمی سازد . پس جدل کردن اهل قیل و قال و عبوس الوجه بودن زهاد خشک و مغرور که گویی با جهان و جهانیان در خصومت اند با حقیقت شکر منافات دارد . ]شرح و تفسیر بیت 1528معنی اندر شعر ، جز با خبط نیست / چون فلاسنگ است ، اندر خبط نیستمعانی را در قالب شعر گنجاندن از لغزش و خطا مصون نیست و این کار درست مانند پرتاب کردن سنگ با فلاخن است که مسلما نشانه روی و هدف گیری با فلاخن ، دقیق نیست و چه بسا که به هدف نخورد . [ بی گمان همانطور که معانی در نثر می توانند به روشنی بیان شود . در شعر چنین امکانی وجود ندارد زیرا شعر مقید به ضرورت های خاصی از قبیل وزن و قافیه است . خاصه وقتی که بخواهیم در قالب شعر ، معانی والا و فخیمی بگنجانیم که حتی با نثر هم نمی توان آنرا آنطور که باید ادا کرد . ” خبط = اشتباه ” . ” فلاسنگ = فلاخن که وسیله ای است برای پرتاب سنگ ” ]
یگانه
2021-02-12T21:10:45
استفاده از واژه قلاسنگ این حس را به آدم القا میکند که سخن از زبان شاعر پشت سر هم بیرون میریزد و معنی پشت معنی به مخاطب میدهد.
یگانه
2021-02-12T18:36:33
درود، مولوی عزیز در ابیات آخر سپاسگزاری را به مخاطب یاد میدهد، چیزی که شایسته است در ایران فرهنگ سازی شود: مثلاً فرض کنید چهار سال در یک شرکت کار کرده اید و بی دلیل و ناگهان اخراج میشوید، بهتر است به جای اخم کردن به نزد رییس خود بروید و از او تشکر کنید که چهار سال به شما کار داده بود. یا مثلاً اگر کسی عیب ما را در روی ما گفت بجای ترش کردن از او تشکر کنیم. به نظر من همین که آدمها وقت میگذارند و جواب سلام آدم را میدهند باید از آنها سپاسگزار بود. مولانا در بیت آخر از شعر خود راضی نیست و میگوید مثل قلابسنگ که ممکن است به هدف بخورد یا نه، شاید معنی را خوب نگفته باشم و به هدف نخورَد، پس خوب است از این معلم خوب بجای احساساتی شدن درس بگیریم. سپاس
کوروش
2022-05-20T08:04:10.947322
معنی اندر شعر جز با خبط نیست چون قلاسنگست و اندر ضبط نیست   میشه تفسیر کنید ؟
رضا از کرمان
2022-05-20T11:06:03.944674
آقا کوروش عزیز سلام  دوستان در حاشیه های بالا معنی این بیت رو توضیح دادند  حال  برداشت شخصی یا از روی تفسیر جناب کریم زمانی  جلد اول صفحه ۴۸۵ معنی واضحه میگه همانطور که پرتاب سنگ با فلاخن ممکنه صد در صد به هدف اصابت نکنه بیان معانی در شعر هم به مراتب ازعنوان کردن مطالب در نثر سخت.تره وشاید اون نتیجه ازش حاصل نشه  کاش دوستان منبع مطالبی رو که مینویسند جهت مطالعه بیشتر ورعایت اصل وقانون کپی رایت معرفی میکردند  خدایی نکرده این یک سایت ادبیه. شاد باشی
کوروش
2022-06-14T00:21:49.7730243
سپاس آقا رضا ولی مفهوم ضبط چی یود تو مصرع دوم
رضا از کرمان
2022-06-14T10:43:53.2088079
سلام          عزیزم بنظر من اینجا به معنی تصرف بکار رفته یعنی در تصرف من نیست   شاد باشی
شهاب عمرانی
2023-04-29T23:12:42.6378605
برای تفهیم بهتر این بخش کتاب « آواز پر جبرئیل » شیخ شهاب الدین سهروردی رو به دوستان پیشنهاد میکنم.