گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

مولانا:آن رسول از خود بشد زین یک دو جام نی رسالت یاد ماندش نی پیام

❈۱❈
آن رسول از خود بشد زین یک دو جام نی رسالت یاد ماندش نی پیام
واله اندر قدرت الله شد آن رسول اینجا رسید و شاه شد
❈۲❈
سیل چون آمد به دریا بحر گشت دانه چون آمد به مزرع گشت کشت
چون تعلق یافت نان با بوالبشر نان مرده زنده گشت و با خبر
❈۳❈
موم و هیزم چون فدای نار شد ذات ظلمانی او انوار شد
سنگ سرمه چونک شد در دیدگان گشت بینایی شد آنجا دیدبان
❈۴❈
ای خنک آن مرد کز خود رسته شد در وجود زنده‌ای پیوسته شد
وای آن زنده که با مرده نشست مرده گشت و زندگی از وی بجست
❈۵❈
چون تو در قرآن حق بگریختی با روان انبیا آمیختی
هست قرآن حالهای انبیا ماهیان بحر پاک کبریا
❈۶❈
ور بخوانی و نه‌ای قرآن‌پذیر انبیا و اولیا را دیده گیر
ور پذیرایی چو بر خوانی قصص مرغ جانت تنگ آید در قفس
❈۷❈
مرغ کو اندر قفس زندانیست می‌نجوید رستن از نادانیست
روحهایی کز قفسها رسته‌اند انبیاء رهبر شایسته‌اند
❈۸❈
از برون آوازشان آید ز دین که ره رستن ترا اینست این
ما بذین رستیم زین تنگین قفس جز که این ره نیست چارهٔ این قفس
❈۹❈
خویش را رنجور سازی زار زار تا ترا بیرون کنند از اشتهار
که اشتهار خلق بند محکمست در ره این از بند آهن کی کمست

فایل صوتی مثنوی معنوی بخش ۸۳ - در معنی آنک من اراد ان یجلس مع الله فلیجلس مع اهل التصوف

صوتی یافت نشد!

تصاویر

کامنت ها

تماشاگه راز
2015-01-23T14:44:58
جناب محمد امین مروتیممنون از متن وزین شما
محمد امین مروتی
2015-01-22T23:05:26
نحوة مصاحبت با قرآنمحمد امین مروتیAmin-mo. Blogfa.comمولانا در دفتر اول می گوید فرستادة رومیان نزد عمر آمد و از او در باب فلسفة اسارت روح در جسم پرسید. عمر می گوید دانستن این سوال و جواب ها فایده ای برای رهیدن روح تو از قفس تن ندارد و بهتر است به جای بحث های کلامی و فلسفی به فکر راه چاره باشی. احوال فرستادة رومیان در اثر مصاحبت با عمر، دگرگون شد و یادش رفت برای رساندن چه پیغامی نزد او آمده است؟آن رسول از خود بشد، زین یک دو جام نی رسالت یاد ماندش نی پیامسپس می گوید اگر با زنده دلان بنشینی، از نفسانیت می رهی و اگر با مرده دلان و صاحبان نفس، مصاحب گردی، به واقع می میری و از دست می روی: ای خنک آن مرد کز خود رسته شد در وجود زنده‌ای پیوسته شدوایِ آن زنده که با مرده نشست مرده گشت و زندگی از وی بجستمولانا می گوید اگر می خواهی با پیامبر مصاحب شوی، قرآن را با چشمان عاشق بخوان تا به جای اقوال و به جای ظواهر، با احوال پیامبران محشور شوی که به لفظ مشغول نبودند بلکه در بحر پاک الوهیت غوطه ور بودند. چرا که مسلمانی به حال است نه به قال. باید ضمن خواندن قرآن، تحویل حالی به تو دست دهد:چون تو در قرآن حق بگریختی با روان انبیا آمیختیهست قرآن، حال های انبیا ماهیان بحر پاک کبریامولانا هشدار می دهد که ممکن است قرآن بخوانی و بهره ای هم نبری و آن در حالی است که با دل و عاشقانه آن را نخوانی. دلت باید قرآن پذیر باشد و گرنه گیرم که خود پیامبران و اولیاء حق را هم که ببینی، طرفی برنمی بندی. باید قابل باشی:ور بخوانی و نه‌ای قرآن‌پذیر انبیا و اولیا را دیده گیراما اگر اهل دل باشی، با خواندن قرآن حس و حالی پیدا خواهی کرد که گویی مانند مرغی اسیر قفسی:ور پذیرایی چو بر خوانی قصص مرغ جانت تنگ آید در قفسنزول قرآن برای رستن روح از عالم تعلقات است: مرغ کو اندر قفس زندانی است می‌نجوید رستن، از نادانی استروح هایی کز قفس ها رسته‌اند انبیاء رهبر شایسته‌اندما به دین رستیم زین تنگین قفس جز که این ره نیست چارة این قفسو بعد قصة "بازرگان و طوطی" را شاهد مثال می آورد؛ برای این که باید مانند طوطی از خواهش های نفسانی و شهرت طلبی بمیری تا از قفس تن آزاد شوی.این تفاوت دینداری عارفانه با دینداری عالمانه و عامیانه است که اولی به حال و دومی تنها به مباحث لفظی و قیل و قال ها و جدل های اختلاف افکن مشغول است. 1.11.93
فریدون
2014-10-30T08:00:57
دانه چون آمد به مزرع کشت گشت
مهدی کاظمی
2016-01-16T00:41:44
ور بخوانی و نه‌ای قرآن‌پذیرانبیا و اولیا را دیده گیراگر قرآن را بخوانی و حقایق انرا نپذیری مثل اینه که انبیا و برگزیدگان خدا را دیدی ولی حرف انها را گوش نکردی ور پذیرایی چو بر خوانی قصصمرغ جانت تنگ آید در قفسو اگر بپذیری و قصه های انرا بخوانی مرغ جانت هوای انگونه بودن میکنه و میخواد از قفس تنگش بدر بیاد و پرواز کنه مانند ان انبیای الهی ...مرغ کو اندر قفس زندانیستمی‌نجوید رستن از نادانیستمرغی که در قفس زندانیست اگر دنبال ازادی نباشد از نا اگاهیه و از غفلت و بیخبری از لذت ازادی هست روحهایی کز قفسها رسته‌اندانبیاء رهبر شایسته‌اندوآن روح هاییکه از قفس ازاد شدن همان برگزیدگان و رهبران الهی هستند و پیروان انان ....از برون آوازشان آید ز دینکه ره رستن ترا اینست اینانها از ورای این قفس و این زندان مارا به این رهایی میخوانند که راه رستن همین است همین روش انان (دین)ما بدین رستیم زین تنگین قفسجز که این ره نیست چارهٔ این قفسما با این روش(بدین) و آئین رستیم و نجات یافتیم ازین زندان تنگ و قفس و جزاین راه هدایت و پرهیزکاری نیست دمان این هجران و این گمراهی و این درد بی عشقی .... خویش را رنجور سازی زار زارتا ترا بیرون کنند از اشتهارتورا رو با کناره گیری کردن و رنجیده بودن از بازی نفس و شهرت(اشتهار) و کارهای عادی و مرسوم این دنیا و بیزار بودن از هواها بیرون میکنند از دام شهرت و شهوت و قدرت .....که اشتهار خلق بند محکمستدر ره این از بند آهن کی کمستکه شهرت یافتن و گمنام نبودن در میان مردم بندی محکم بر تو و ازادی توست و در مقایسه از زنجیر اهنین برای جسم تو نیز محکمتر است.....
مهدی کاظمی
2016-01-16T00:08:45
آن رسول از خود بشد زین یک دو جامنی رسالت یاد ماندش نی پیامان فرستاده قیصر روم ازین باده ناب معرفت یکی دو جامی نوشید و مست شد و دیگه نه ماموریتش یادش موند و نه پیامی که باید انرا میرسوند واله اندر قدرت الله شدآن رسول اینجا رسید و شاه شدسرگشته و حیران از قدرت افرینش و اسرار هستی شد و وقتی به این درجه از مستی و اگاهی رسید شاه شد و مقام انسان را درک کرد سیل چون آمد به دریا بحر گشتدانه چون آمد به مزرع گشت کشتسیل وقتی بدریا رسید خود دریا شد جز به کل تبدیل شد و وقتی دانه ای به مزرعه رسید در فرایند کشت قرار گرفت چون تعلق یافت نان با بوالبشرنان مرده زنده گشت و با خبروقتی نانی خورده شد و جزیی از وجود او شد قسمتی از ادمی شد و دارای ادراک و هوشیاری ....موم و هیزم چون فدای نار شدذات ظلمانی او انوار شدبرای مثال وقتی هیزم در اتش میسوزد و فدای اتش میشود فانی میشود تماما تبدیل به اتش و نور میشود و ماهیت خود را از دست میدهدسنگ سرمه چونک شد در دیدگانگشت بینایی شد آنجا دیدبانبرای مثال وقتی سرمه به چشم کشیده میشود جزئی از چشم میشود و دیگر جدا ازو نیست ای خنک آن مرد کز خود رسته شددر وجود زنده‌ای پیوسته شدخوش بحال مردی که از خودش رست و از منیت ها رهایی یافت و در وجود شخص دیگر تجلی یافت و پیوسته و همیشگی شد وای آن زنده که با مرده نشستمرده گشت و زندگی از وی بجستولی بدا بحال اونیکه از ارزشهای انسانی دور شد و به دنیا و لذاتش چسبید و با هویت مردگان هم هویت شد و خوی همنشین مرده دل را بخود گرفت .... با هدر دادن فرصتها مرگ را در عین زنده بودن بر خود ارزانی داشته و زندگی واقعی از وی گم میشود چون تو در قرآن حق بگریختیبا روان انبیا آمیختیوقتی بسوی راه هدایت و در پناه نیکان و برگزیدگان قرار بگیری به روش انان درمیایی هست قرآن حالهای انبیاماهیان بحر پاک کبریاچونکه در قران وصف حال مردان حق و برگزیدگان الهی بازگو شده است ان کسانیکه در این دریای پاک اسمانی و معرفت همچون ماهی غوطه ورند و غرقه در ذات پاک خویش و مست خداوندند....
بی نام
2020-05-10T04:02:03
شرح و تفسیر بیت 1529آن رسول از خود بشد زین یک دو جام / نی رسالت یاد ماندش نه پیامفرستاده روم یکی دو جام از بادۀ معارف عُمَر در نوشید و از خود بی خود شد . در نتیجه این مطلب را که او مامور ابلاغ پیام قیصر روم بوده ، همه را از یاد بُرد . [ ترجمه عبارت عربی مطلع این بخش : ” هر که خواهد که با خدا نشیند باید که با اهل تصوف نشیند ” در کتب صوفیه آنرا از احادیث نبوی شمرده اند ولی در جوامع روایی دیده نیامد و مولانا نیز اشارتی به حدیث بودن آن ندارد . ]– مولانا در این بخش جلیل به تاثیر همنشینی و مصاحبت با انسان کامل و ولی خدا پرداخته است . هر گاه مرید ، صادق باشد و ولی نیز ولی راستین ، مصاحبت با او تدریجا صفات زشت را به صفات نیک مبدل سازد تا بدانجا که باطن سالک به باطن پیرِ خود شود و یک روح در دو کالبد شوند .شرح و تفسیر بیت 1530والِه اندر قدرتِ اَلله شد / آن رسول اینجا رسید و شاه شدفرستاده روم در قدرت خداوند ، سرگشته و حیران ماند . و آن فرستاده وقتی که بدین مرتبه روحی رسید ، شاه معنوی شد . ” واله = حیران و سرگشته “شرح و تفسیر بیت 1531سیل ، چون آمد به دریا ، بحر گشت / دانه چون آمد به مَزرع ، کِشت شدبرای مثال ، وقتی که سیل به دریا رسد دیگر وجود جزیی خود را از دست می دهد و به ذات دریا مبدل می شود و نیز دانه گیاه وقتی به کشتزار رسد به کشتزار بدل گردد . [ این بیت و ابیات بعدی ناظر است بر فنای سالک در شیخ و پیر . ]شرح و تفسیر بیت 1532چون تعلّق یافت نان با جانور / نانِ مُرده زِنده گشت و با خبرمثال دیگر ، وقتی که نان جامد توسط جانداری خورده شود و جزء وجود او گردد . این نان فاقد حیات به مقام حیات و هوشیاری ارتقاء یابد .شرح و تفسیر بیت 1533موم و هیزم ، چون فِدایِ نار شد / ذاتِ ظلمانیِ او انوار شدمثال دیگر ، همینکه موم (شمع) و هیزم در کام آتش قرار گیرد و در ذات آتش فانی شوند . بر اثر این اتصال و پیوستگی ، ذات تیره و تاریکشان به نور مبدل شود .شرح و تفسیر بیت 1534سنگِ سُرمه ، چونکه شد در دیدگان / گشت بینایی ، شد آنجا دیدبانمثال دیگر ، سنگ سرمه چون که به چشم کشیده شود ، نیروی بینایی آنرا افزایش می دهد . [ سرمه = گردی است که از سنگ براق اَثمَه تهیه کنند و آنرا به چشم کشند تا نیروی بینایی چشم افزایش یابد ]شرح و تفسیر بیت 1535ای خُنک آن مرد کز خود رَسته شد / در وجودِ زِندۀ پاینده شدخوشا به حال کسی که از وجود موهوم و کاذب خود ( منِ غریزی و حیوانی ) رهید و به وجود زنده حقیقی و معنوی انسان کامل پیوست .شرح و تفسیر بیت 1536وایِ آن زِنده که با مُرده نشست / مُرده گشت و زِندگی از وی بِجَستاما وای به حال آن زنده ای که با مرده دلان نشست و برخاست کند . زیرا همنشینی و مجانست با افراد دلمرده ، انسان را دلمرده و افسرده سازد . [ در ابیات پیشین ، اهمیت همنشینی با کاملان مکمل بیان شد مبتدیان و ناقصان در صورت صدق طلب ، می توانند با مصاحبت کاملان ، نقایص خود را جبران کنند . مولانا در اهمیت صحبت فرماید : دوستان را در دل ، رنج ها باشد که آن به هیچ داروی ، خوش نشود . نه به خفتن ، نه به گشتن ، و نه به خوردن اِلّا به دیدار دوست . که ” دیدار دوست درمان بیمار است ” تا حدی که اگر منافقی میان مومنان بنشیند از تاثیر ایشان ، آن لحظه مومن می شود … بنگر که آن پشم از مجاورت عاقلی چنین بساط منقش شد و این خاک به مجاورت عاقل ، چنین سرایی خوب شد . صحبت عاقل در جمادات چنین اثر کرد . بنگر که صحبت مومنی در مومن چه اثر کند . (فیه ما فیه ، ص 223) ]شرح و تفسیر بیت 1537چونکه در قرآنِ حق بگریختی / با روانِ انبیا آمیختیهمینکه تو از دلمردگان بگریزی و به قرآن درآویزی . با روان پیامبر درآمیزی .شرح و تفسیر بیت 1538هست قرآن ، حال هایِ انبیا / ماهیانِ بحرِ پاکِ کبریازیرا قرآن کریم باز گو کنندۀ احوال پیامبران عظام است و پیامبران ، ماهیان دریای ذات کبریایی خداوند هستند . [ پس قرآن ، کتاب ذکر است و آدمی با خواندن آن باید متنبه شود . نه آنکه این کتاب جلیل القدر و هر کتاب آسمانی دیگر را وسیله اغراض دنیوی و مکاسب بهیمی خود کند . ]شرح و تفسیر بیت 1539ور بخوانی و ، نِه ای قرآن پذیر / انبیا و اولیا را دیده گیراگر قرآن را بخوانی و حقیقت آن را نپذیری . مانند این است که انبیا و اولیا را دیده باشی ولی از این دیدار هیچ سودی معنوی عاید تو نشده باشد . [ گیرم که پیامبر را دیدی . وقتی روح خود را تابع حقیقت او نکرده ای . چه فایده ؟ مگر ابوجهل ، پیامبر را ندیده بود . ]شرح و تفسیر بیت 1540ور پذیرایی ، چو برخوانی قَصَص / مرغِ جانت تنگ آید در قَفَصاگر حقیقت قرآن را بپذیری و سپس به مطالعه در احوال انبیا بپردازی . پرنده جانت به قدری شیفته پیوستن به آنان می گردد که گویی کالبد عنصری ، همچون قفس تنگی است که آن پرنده مدام در آن بی تابی می کند و هر لحظه منتظر است که درِ قفس گشوده گردد و او به پرندگان عرشی در پیوندد .شرح و تفسیر بیت 1541مرغ ، کو اندر قفص زندانی است / می نجوید رَستن ، از نادانی استمثلا پرنده ای که در قفس زندانی شود و آنگاه راه رهایی نجوید . از نادانی و غفلت اوست . [ احوال و اوصاف انبیا در قرآن کریم آمده است . هر کس بدان اوصاف ، متصف و بدان اخلاق متخلق گردد . گویی که با آنان نشسته است . و اگر کسی جسما انبیا را دیده باشد و به اوصاف آنان درنیابد گویی که از آنان غایب است و اصلا ایشان را ندیده است . اویس قرنی و ابوجهل ، نمونه بارز این دو نوع آدمی است . ]شرح و تفسیر بیت 1542روح هایی کز قفص ها رَسته اند / انبیایِ رهبرِ شایسته اندآن روان هایی که از قفس های کالبد عنصری ، رهیده اند . پیروان حقیقی پیامبران هستند . همان برگزیدگانی که رهبران شایسته مردمانند .شرح و تفسیر بیت 1543از برون ، آوازشان آید ز دین / که رَهِ رَستن ، تو را اینست ، اینپیامبران که خود در عالم معنا به سر می برند . از ماورای این جهان و از متن حقیقت دین ندایشان به گوش می رسد که به طالبان حقیقت می گویند : راه رستگاری شما فقط همین است . یعنی با حقیقت ایمان و ایقان می توانی به فلاح رسی و لاغیر .شرح و تفسیر بیت 1544ما به دین رَستیم زین تنگین قفص / جُز که این رَه نیست چارۀ این قفصپیامبران گویند : ما به وسیله دین و ایمان راستین ( نه ریاکارانه و رندانه ) از تنگنای قفس کالبد عنصری و جهان مادی رهیده ایم . و تنها راه رهایی نیز همین است و بس . [ با زندگانِ حیات طیبه درآمیز تا راه رهایی از قفس مادی را نشانت دهند . ]شرح و تفسیر بیت 1545خویش را رنجور سازی ، زار زار / تا تو را بیرون کنند از اِشتهارخود را رنجور و ناتوان کن تا در نظر ظاهربینان و دنیاطالبان ، معیوب و بی قدر آیی و از نظرشان بیفتی و از شهرت و آوازه بر کنار شوی . [ مراد از این «رنجوری» بیماری جسمانی نیست بلکه مراد این است که آدمی بر خلاف قواعد نفسانی رایج حرکت کند به نحوی که از انظار صاحبان نفس بیفتد . مولانا در این بیت و بیت بعدی بر مشرب ملامتی سخن گفته است . ” اشتهار = شهرت و آوازه ” ]شرح و تفسیر بیت 1546که اشتهارِ خلق ، بندِ مُحکَم است / در ره ، این از بندِ آهن کی کم است ؟زیرا که شهرت و آوازه به هم رسانیدن در میان مردمان . زنجیر محکمی است بر دست و پای روح . و در عرصه سلوک راه حق ، این بند گران از زنجیرهای آهنین کی کمتر است ؟ [ خلاصه مطلب نمی توانی با داشتن بیماری شهرت طلبی و خودنمایی راه شریعت و طریقت را در نوردی و به حقیقت رسی . ]
حمید
2019-10-09T09:13:39
سلام و درود بر جناب رازقی عزیزنکته اصلی وبرجسته همین است که گفتیداگر همین را درک کنیم از همه چیز و همه کس بی نیاز میشویمعرفان و تصوف بهترین و شاید یگانه راه رسیدن به انسان کامل باشد
رازقی
2018-10-04T22:30:59
« مَن اَرادَ اَن یَجلِسَ مَعَ الله فَلیَجلِس مَعَ اهلِ التَّصوُّف»عنوانی که مولانا در این قسمت آورده است از سخنان معروف صوفیه است هر چند گوینده آن شناخته شده نیست. معنای این سخن این است که : « هر که خواهان همنشینی با خداوند است، باید با اهل تصوّف نشیند.»