گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

مولانا:بود بازرگان و او را طوطیی در قفس محبوس زیبا طوطیی

❈۱❈
بود بازرگان و او را طوطیی در قفس محبوس زیبا طوطیی
چونک بازرگان سفر را ساز کرد سوی هندستان شدن آغاز کرد
❈۲❈
هر غلام و هر کنیزک را ز جود گفت بهر تو چه آرم گوی زود
هر یکی از وی مرادی خواست کرد جمله را وعده بداد آن نیک مرد
❈۳❈
گفت طوطی را چه خواهی ارمغان کارمت از خطهٔ هندوستان
گفتش آن طوطی که آنجا طوطیان چون ببینی کن ز حال من بیان
❈۴❈
کان فلان طوطی که مشتاق شماست از قضای آسمان در حبس ماست
بر شما کرد او سلام و داد خواست وز شما چاره و ره ارشاد خواست
❈۵❈
گفت می‌شاید که من در اشتیاق جان دهم اینجا بمیرم در فراق
این روا باشد که من در بند سخت گه شما بر سبزه گاهی بر درخت
❈۶❈
این چنین باشد وفای دوستان من درین حبس و شما در گلستان
یاد آرید ای مهان زین مرغ زار یک صبوحی درمیان مرغزار
❈۷❈
یاد یاران یار را میمون بود خاصه کان لیلی و این مجنون بود
ای حریفان بت موزون خود من قدحها می‌خورم پر خون خود
❈۸❈
یک قدح می‌نوش کن بر یاد من گر نمی‌خواهی که بدهی داد من
یا بیاد این فتادهٔ خاک‌بیز چونک خوردی جرعه‌ای بر خاک ریز
❈۹❈
ای عجب آن عهد و آن سوگند کو وعده‌های آن لب چون قند کو
گر فراق بنده از بد بندگیست چون تو با بد بد کنی پس فرق چیست
❈۱۰❈
ای بدی که تو کنی در خشم و جنگ با طرب‌تر از سماع و بانگ چنگ
ای جفای تو ز دولت خوب‌تر و انتقام تو ز جان محبوب‌تر
❈۱۱❈
نار تو اینست نورت چون بود ماتم این، تا خود که سورت چون بود
از حلاوتها که دارد جور تو وز لطافت کس نیابد غور تو
❈۱۲❈
نالم و ترسم که او باور کند وز کرم آن جور را کمتر کند
عاشقم بر قهر و بر لطفش بجد بوالعجب من عاشق این هر دو ضد
❈۱۳❈
والله ار زین خار در بستان شوم همچو بلبل زین سبب نالان شوم
این عجب بلبل که بگشاید دهان تا خورد او خار را با گلستان
❈۱۴❈
این چه بلبل این نهنگ آتشیست جمله ناخوشها ز عشق او را خوشیست
عاشق کلست و خود کلست او عاشق خویشست و عشق خویش‌جو

فایل صوتی مثنوی معنوی بخش ۸۴ - قصهٔ بازرگان کی طوطی محبوس او او را پیغام داد به طوطیان هندوستان هنگام رفتن به تجارت

صوتی یافت نشد!

تصاویر

کامنت ها

امیر
2015-06-12T22:50:19
گر فراق بنده از بد بندگیستچون تو با بد بد کنی پس فرق چیستاگه همه گناهایی که یه انسان انجام میده از غرور و نادانی اون انسان باشه ای خدا اگه توهم اونو نبخشی پس فرق بین خدواند و انسان چیه مولانا در اینجا به این موضوع اشاره میکنه خداوند همیشه بخشنده ومهربان و در همه حال اگه بنده ای بسوی او برگرده مورد رحمت خداوند قرار میگیره
محمد کیهانی
2015-06-04T15:43:28
یا بیاد این فتادهٔ خاک‌بیزچونک خوردی جرعه‌ای بر خاک ریزدکتر محجوب می گوید: در ایران قدیم وقتی می می نوشیدند جرعه ای از آن را به یاد درگذشتگان بر خاک می فشاندند. همچنان که حافظ هم می گوید: چو می خوری جرعه ای فشان بر خاک این رسم در یونان باستان متداول بود و بعدها به ایران رسید
مهدی کاظمی
2016-01-26T23:22:34
از حلاوتها که دارد جور تووز لطافت کس نیابد غور تواز شیرینی هایی که دارد جور و جفای تو .... کسی حتی فکرش روهم نمیکنه و عمق این لطافت رو درک کنه ....نالم و ترسم که او باور کندوز کرم آن جور را کمتر کندمیترسم ناله های من رو باور کنه و از بخشش و کرمش جور و امتحان الهی رو کمتر کنه ....عاشقم بر قهر و بر لطفش بجدبوالعجب من عاشق این هر دو ضدعاشق قهر دوست هستم عاشق لطفش نیز هستم من تسلیم اویم و شگفت ازین رفتار ضد و نقیض که عاشق هر دو ی اونها هستم ....
محمد
2012-09-27T00:49:40
در بیت این چنین باشد وفای دوستانمن درین حبس و شما در گلستانبوستان درست است
محمد رضا رجبی
2012-04-17T18:23:17
بیت 11 آخرین لغت بوستان است نه گلستان.ممنون
جمال میلان - ماکو
2013-01-17T11:45:11
خسته نباشید متشکریم از زحمات شبانه روزیتان اگر ممکن است کل شعر را برای مطالعه درج کنید چون کا شعر نیست
حمید
2014-02-21T12:12:48
یا به یاد این فتاده خاکبیززانچه خوردی جرعه ای بر خاک ریز درست می باشد و اشاره به داشتان شعر عرب است که در مدح شراب شعر می گفته است و وصیتی کرده که در عمل به آن ، پیروانش سر خاک او شراب می نوشند و جرعه از شراب خود را روی خاک آرامگاه او می ریزند .
رضا
2014-04-16T13:47:38
با سلام بیتاین چنین باشد وفای دوستانمن درین حبس و شما در گلستانبه همان شکل که حضرت مولانا فرمودند صحیح است و گلستان بایستی با سکون ل و کسره س خوانده شود. شاید به دلیل اینکه مولانا فرصت بازنگری ابیات سروده شده را نداشتند و مانند چشمه ای جوشان میسراییده اند، از نظر وزن و قافیه بیت دچار اشکال است. با سپاس
محسن مردانی
2013-11-12T11:12:33
ابیات پایانی این بخش از لطیف ترین اشعار عرفانی است.منظورم این ابیات است.ای عجب آن عهد و آن سوگند کووعده‌های آن لب چون قند کوگر فراق بنده از بد بندگیستچون تو با بد بد کنی پس فرق چیستای بدی که تو کنی در خشم و جنگبا طرب‌تر از سماع و بانگ چنگای جفای تو ز دولت خوب‌ترو انتقام تو ز جان محبوب‌ترنار تو اینست نورت چون بودماتم این تا خود که سورت چون بوداز حلاوتها که دارد جور تووز لطافت کس نیابد غور تونالم و ترسم که او باور کندوز کرم آن جور را کمتر کندعاشقم بر قهر و بر لطفش بجدبوالعجب من عاشق این هر دو ضدوالله ار زین خار در بستان شومهمچو بلبل زین سبب نالان شوماین عجب بلبل که بگشاید دهانتا خورد او خار را با گلستاناین چه بلبل این نهنگ آتشیستجمله ناخوشها ز عشق او را خوشیستعاشق کلست و خود کلست اوعاشق خویشست و عشق خویش‌جوعاشقانه تر و عارفانه تر از این هم میتوان سرود؟گمان نکنم
بی نام
2020-05-11T12:42:30
شرح و تفسیر بیت 1547بود بازرگان و ، او را طوطیی / در قفص محبوس ، زیبا طوطییبازرگانی یک طوطی زیبا داشت و آن طوطی در قفس زندانی شده بود .شرح و تفسیر بیت 1548چونکه بازرگان ، سفر را ساز کرد / سوی هندستان شدن آغاز کردهمینکه بازرگان وسایل سفر را آماده کرد و در تدارک کوچیدن سوی هندوستان بود . ( ساز کرد = قصد کرد )شرح و تفسیر بیت 1549هر غلام و هر کنیزک را ز جود / گفت : بهر تو چه آرم ؟ گوی زوداز روی بخشندگی و سخاوت به یکایک غلامان و کنیزان خود گفت : زود بگو ببینم از سفر هندوستان چه ارمغانی برایت بیاورم ؟شرح و تفسیر بیت 1550هر یکی از وی مرادی خواست کرد / جمله را وعده بداد آن نیک مردهر یک از آنان چیزی درخواست کرد و آن بازرگان نیکو خصال به همه آنان وعده داد . ( خواست کرد = تقاضا نمود ، درخواست کرد )شرح و تفسیر بیت 1551گفت طوطی را چه خواهی ارمغان ؟ / کارمت از خِطّه هندوستانبازرگان به طوطی خود نیز گفت : تو چه ارمغانی میخواهی تا از سرزمین هندوستان برایت بیاورم ؟ ( خطه = سرزمین )شرح و تفسیر بیت 1552گفت آن طوطی که آنجا طوطیان / چون ببینی ، کن ز حال من بیانطوطی در پاسخ بازرگان گفت : هر گاه طوطیان همنوع مرا در هندوستان دیدی . آنان را از حال من با خبر کن .شرح و تفسیر بیت 1553کان فلان طوطی که مشتاق شماست / از قضای آسمان ، در حبس ماستبگو آن طوطی که اشتیاق فراوانی دارد که با شما دیدار کند به حکم تقدیر در قفس ما زندانی شده است .شرح و تفسیر بیت 1554بر شما کرد او سلام و داد خواست / وز شما چاره و رهِ اِرشاد خواستآن طوطی برای شما سلام فرستاد و از شما دادخواهی کرد و گفت : برای رهایی از قفس منتظر راهنمایی شما هستم . ( دادخواست = تظلّم خواهی کرد ، دادخواهی کرد )شرح و تفسیر بیت 1555گفت می شاید که من در اشتیاق / جان دهم اینجا ، بمیرم از فراق ؟طوطی به بازرگان گفت : به آن طوطیان بگو : آیا شایسته است که من در شوق دیدار شما جان بسپارم و در این قفس از غم فراق شما بمیرم ؟شرح و تفسیر بیت 1556این روا باشد که من در بند ِ سخت / گه شما بر سبزه ، گاهی بر درخت ؟آیا این سزاوار است که من سخت در اسارت باشم و شما آزادانه گاهی بر سبزه زار گردش کنید و گاه بر سر درخت بنشینید .شرح و تفسیر بیت 1557این چنین باشد وفای دوستان / من در این حبس و شما در گُلسِتان ؟آیا این است وفای شما دوستان که راضی بشوید من در این قفس زندانی باشم و شما در گلزار بگردید ؟شرح و تفسیر بیت 1558یاد آرید ای مِهان ، زین مُرغِ زار / یک صَبوحی در میانِ مَرغزارای بزرگان ، آنگاه که در میان گلزار از باده طرب سرخوش هستید . این مرغ ناتوان و زار را یاد آرید .شرح و تفسیر بیت 1559یاد یاران ، یار را میمون بُوَد / خاص کان لیلی و این مجنون بُوَدزیرا یاد کردن یاران برای دوست ، فرخنده و مبارک است . به ویژه آنکه یارِ یاد شده لیلی باشد و یاِ یاد کننده مجنون .شرح و تفسیر بیت 1560ای حریفانِ بُتِ موزونِ خود / من قَدَح ها می خورم پُر خونِ خودای یارانی که با معشوقکانِ خوش اندام خود به سر برید . من در عالم فراق و هجران ، قدح های پر خون در می گشم . [ مولانا پیغام درد آلود طوطی قفس نشین را چنان با سوز و حرارت بیان می کند که دل هر شنونده ای از جا کنده می شود و به انفعال دچار می آید و از همین جاست که پیل مولانا یاد هندوستان شمس و فراق او می کند . قدح = کاسه بزرگ ]شرح و تفسیر بیت 1561یک قدح مَی نوش کن بر یادِ من / گر همی خواهی که بِدهی دادِ مناگر می خواهید به فریاد من برسید . قدحی به یاد من درآشامید .شرح و تفسیر بیت 1562یا به یادِ این فتادۀ خاک بیز / چونکه خوردی ، جُرعه یی بر خاک ریزیا به یاد این درمانده غریب ، هر گاه باده ای نوشیدید . جرعه ای از آن را روی خاک بیافشانید . [ خاک بیز = در لغت به معنی کسی است که خاک کوچه ها و بازارها را جاروب می کند . اما در اینجا کنایه از کسی است که ناتوان و بی کس باشد . همچنین از قدیم در میان میخواران رسم بر این بوده است که ته نشست و دُردِ جام خود را بر زمین می افشاندند تا با این کار ، دوستان و غایبان را یاد کرده باشند . از اینرو شعرای ایرانی و عرب ، این مضمون را در اشعار خود بسیار آورده اند . چنانکه حافظ گوید :اگر شراب خوردی جرعه ای فشان بر خاک / زآن گناه که نفعی رسد به غیر ، چه باکهمانطور که گفته آمد . مولانا ضمن آنکه پیغام غریبانه طوطی را بیان می دارد . از فراق و غربت خود نیز حکایت می کند . ]شرح و تفسیر بیت 1563ای عجب آن عهد و آن سوگند کو ؟ / وعده های آن لبِ چون قند کو ؟شگفتا آن عهد و سوگند کجا رفت ؟ و کو آن وعده هایی که از لبان شیرین گفتار شما شنیدم ؟شرح و تفسیر بیت 1564گر فِراقِ بنده از بَدبندگی است / چون تو با بَد ، بَدکُنی ، پس فرق چیست ؟اگر من به واسطه بجا نیاوردن وظیفه بندگی ام . دچار این فراق گشته ام و تو بدی را با بدی عوض دهی . پس فرق میان خداوند و بنده چیست ؟ [ بِدبندگی حالت بنده ای است که به وظایف بندگی خود عمل نکند ]شرح و تفسیر بیت 1565ای بدی که تو کُنی در خَشم و جَنگ / با طرب تر از سماع و بانگِ چَنگای معشوق حقیقی ، هر بدی و جفایی که تو به گاه خشم بر من می کنی . برای من شوق انگیزتر و دلنشین تر از استماع الحان شورانگیز و نغمات چنگ است .شرح و تفسیر بیت 1566ای جفایِ تو ، ز دولت ، خوبتر / وانتقامِ تو ، ز جان ، محبوبترای محبوب حقیقی ، جفای تو از اقبال دنیوی و دولت ظاهری ، زیباتر است چنانکه انتقام تو از جان و حیات ، نکوتر و مرغوبتر است .شرح و تفسیر بیت 1567نارِ تو اینست ، نورت چون بُوَد ؟ / ماتم این ، تا خود که سورت چون بود ؟اگر شراره قهرت اینست پس فروغ لطفت چگونه است ؟ و اگر سوگ تو اینست پس شادی و جشن تو چگونه است ؟ [ اکبر آبادی گوید : وقتی در جلوه قهر و عذاب ، چنین مهربانی کنی ، پس در صورت لطف و ثواب چه لذت ها که نمی دهی . (شرح مثنوی ولی محمد اکبرآبادی ، دفتر اول ، ص 100) ماتم = سوگ و عزا ، سور = جشن و ضیافت ]شرح و تفسیر بیت 1568از حلاوت ها که دارد جورِ تو / وز لطافت کس نیابد غورِ توقهر و جفای تو چنان پر لطف است که به وصف در نگنجد و تو چنان لطیفی که کسی نمی تواند به کُنهِ وجود تو رسد . [ لطیف از اسمای حُسنای الهی است . حکیم سبزواری گوید : حق تعالی لطیف است از آنرو که از همه تعیّنات ، مجرد است . از اینرو نمی توان کُنهِ او را درک کرد . ظرف عقول و سعۀ افهام و عقول آدمیان به قدری محدود است که حقیقت نامتعیّن او را نتوانند دریافت . (شرح الاسماء الحسنی ، ص 102) ]شرح و تفسیر بیت 1569نالم و ترسم که او باور کند / وز کرم آن جور را کمتر کنداز جفای او می نالم در حالیکه می ترسم آن محبوب حقیقی ، ناله هایم را باور کند یعنی ناله ام را نشان ناخشنودی ام محسوب دارد و از روی بزرگواری و مهربانی ، جور و جفای خویش را از من دریغ دارد .شرح و تفسیر بیت 1570عاشقم بر قهر و بر لطفش به جِد / بوالعجب ، من عاشق این هر دو ضدبراستی که من عاشق لطف و قهر آن محبوب حقیقی هستم . شگفتا که من نسبت به این هر دو ضد عشق می ورزم . یعنی هم عاشق لطف او هستم و هم عاشق قهر او . [ این ابیات جملگی ناظر بر مقام رضاست . در باب مقام رضا در شرح بیت 1574 همین بخش توضیح کامل آمده است . در عالم عاشقی این مسلم است که قهر و بلا ، محک صدق طلب و خلوص عشق است و معشوق بدین وسیله عاشق را در بوته امتحان می نهد . و چون عاشق بر بلا صابر باشد نقد وجودش آشکار شود . ]شرح و تفسیر بیت 1571وَالله ار زین خار ، در بُستان شوم / همچو بلبل ، زین سبب نالان شومبه خدا سوگند ، اگر من از این خارستان به گلستان بروم . یعنی از خار بلا بگریزم و به بوستان راحتی و آسایش درآیم . مانند بلبل از اینکه از خار بلا گریخته ام و به راحتی رسیده ام . ناله و فغان سر می دهم .شرح و تفسیر بیت 1572این عجب بلبل که بگشاید دهان / تا خورد او خار را با گلستانشگفتا از اینکه بلبل دهان بگشاید تا خار و گل را با هم بخورد . یعنی جفا و بلا را همچون لطف و صفا بپذیرد . [ مولانا در این ابیات از زبان آن طوطی قفس نشین ، ابتدا خود را به بلبل تشبیه کرد . اما دید که بلبل ، سست عهد و ناپایدار است زیرا بوستان را تا وقتی می خواهد که یغماجیِ خزان برآن نتاخته و زرد و خوشیده اش نکرده است . حال آنکه در ابیات پیشین خواندیم که عاشق صادق ، بر قهر و بلا مرحبا می گوید و سینه چاک به استقبال آن می رود . از اینرو تشبیه را عوض می کند و در بیت بعدی می گوید :شرح و تفسیر بیت 1573این چه بلبل ؟ این نهنگِ آتشی است / جمله ناخوش ها ز عشق ، او را خوشی استاین عاشق بلا کش (مولانا) دیگر چه بلبلی است ؟ این اصلا بلبل نیست بلکه نهنگی آتشین و آتش خوار است . یعنی نه تنها از قهر و جفای معشوق نمی گریزد بلکه خود را در بطن و متن جفا می افکند . او همه ناخوشی ها را عاشقانه می پذیرد و آن را خوشی و دلپذیری می شمرد .شرح و تفسیر بیت 1574عاشق کُل است و خود کُل است او / عاشق خویش است و عشق خویش جواین بنده عاشق در واقع بر کُلِ عالم عشق می ورزد زیرا او به مرتبه کُل رسیده است . یعنی عاشق حقیقی ، چون از منِ جزییِ خود گذشته و به حقیقتِ حق پیوسته است دیگر به عنوان « فرد » مطرح نیست . به عبارتی دیگر ، وجودش مناسب با هستی حضرت معشوق بسط یافته بطوریکه خود را در همه چیز و همه چیز را در خود می بیند . بدین جهت بر مظاهر عالم هستی عشق می ورزد و همگان را صرف نظر از خون و نژاد و ملیت و مرام و مسلک ، دوست می دارد . او عاشق خود است اما نه خودِ شخصی ، بلکه عاشق خودِ نوعی و کُلی است یعنی عاشق همه هستی است .– ابیات اخیر ناظر بر مقام والای رضاست . رضا از مقامات عالی سالک بلکه آخرین آنهاست . سالک همینکه به برکت ریاضت و تهذیب نفس و حصول کشف و شهود از دام شرک خفی بیرون جَست و از دل و جان به آیین حنیف توحید درآمد و ابراهیم وار بر همه معبودهای آفل نفسانی و ظاهری ندایِ لااُحِبّ الآفِلِین زد به مقام رضا می رسد . و رضا ، ثمره محبت و ولایت کامل الهی است . چنین شخصی از صمیم دل معتقد می شود که در قسمت ازلی ، خطا و زللی نرفته و هر چه بر او رسد خیر محض است . عبدالرزاق کاشانی در تعریف رضا گوید : رضا عبارت است از فانی کردن اراده خود در اراده حضرت حق تعالی ، و فانی کردن صفت ، قبل از فنای ذات . و این شاق ترین امر بر عامه است زیرا فانی کردن خواست و اراده شخص ، انجام نشود با ترک بهره ها و خوشی ها ، و این امر بس دشوار است . (شرح منازل السائرین ، ص 89)– دکتر قاسم غنی گوید : در قرن سوم ، میان مشایخ صوفیه در اینکه آیا رضا را باید از جمله مقامات شمرد یا از جمله احوال ، اختلاف بوده است . فرقه مُحاسِبیّه یعنی پیروان ابوعبدالله حارث بن اسد محاسبی که غالب صوفیان خراسان تابع او بوده اند . می گفتند که رضا از جمله احوال است ولی صوفیان عراق بر خلاف عقیده حارث محاسبی ، رضا را از جمله مقامات سلوک می شمرده اند . (تاریخ تصوف در اسلام ، ص 316) .
Polestar
2021-01-31T09:33:15
چون تو با بد بد کنی....این چه مغلطه‌ای هست که خیلیا هم تحسینش کردند!واقعا خنده‌داره
گیوه چی givhamid@gmail.com
2020-11-07T07:59:23
سلام به روح پاک مولانا و همه کسانیکه کلام این نمونه مرد خراسانی را در عمل و کلام ارج مینهند،جناب دکتر سروح در درس گفتار مثوی جلسه یکم به فصه طوطی و بازرگان میپردازد. آنقدر زیبا به این مقوله پرداخته است که بنده در اونجا که مولوی میگوید : " ...چون تو با بد بد کنی پس فرق چیست ...) را در قنوت نمازم گنجانده ام و حضی از آن میبرم که مپرس. شوق این حضور مرا به وجد آورده . سروش عقبه این قسمت از شعر را تفاوت بینش معتزله و اشاعره بیان میکند
سیدمرتضی غفاریان
2017-09-19T12:58:31
تمام شعرهای مولانا بامفهوم ومحتوای فراوانی هستند ولی این مصرع که میگه چون توبا بد بد کنی پس فرق چیست بسیار زیبا وپرمفهوم ومحتواست که اگر این مصرع رو سرلوحه زندگیمون کنیم هیچ وقت ناراحتی سراغمون نمیاد
حامد
2018-12-29T19:10:18
این داستان نباید ادامه داشته باشه؟؟ طوطی در قفس هم خودشو ب مردن بزنه و بعدش ک بازرگان میاردش بیرون فرار میکنه و رهااااا میشه ...این مفهوم رهاااا و آزاد شدن در اشعار مولانا چقدر لذت بخشه
احمد آذرکمان ۰۴۹۰۳۰۰۶۶۹.a@gmail.com
2018-12-31T01:08:45
 @KashkooleGibi▣ نجات‌دهنده در گور خفته استو خاک ، خاکِ پذیرنده ،اشارتی‌ست به آرامش . 【فروغ فرخ‌زاد】ــــــــــــــــــــــــــ❉ النوم اخ الموت : خواب برادر مرگ است .ـــــــــــــــــــــــــ✓ انتظار داریم بعد از واژه ی گور صحبت از مرگ باشد ولی این واژه انگار در ذهن فروغ پس زده شده است✓ انگار فروغ عامدانه به «برادر مرگ» اشاره می کند نه به خود «مرگ» .✓ واژه ی خفته از قطعیت مرگ ، بسیار کاسته است هر چند لوازم آن مثل گور و خاک همچنان دل را می آشوبد . ✓ شاید فروغ هنوز انتظار داشته است که نجات دهنده از گور برخیزد .✓ خفتن در گور با تعابیری مثل خاک پذیرنده و اشارت به آرامش ، عمق و بعد یافته است .  ✓ فروغ نمی گوید خاک بلعنده یا خاک خورنده بلکه صفتی به آن داده است که انگار خاک پذیرنده (گور) ، مهمانداری است که به پیشواز آمدن و استقبال زودهنگام علاقه دارد .✓ گویا در غیاب نجات دهنده این خاک پذیرنده (گور) است که می خواهد گرفتار را به آرامش برساند ولی از دهانِ کریه خود سخن نمی گوید بلکه به آن رنگ آغوش پذیرنده را زده است .✓ انگار فروغ دوست دارد سرنوشتی مثل نجات دهنده داشته باشد . ✓ گویا طنزی سیاه در سرنوشت نجات دهنده مندرج است . زیرا سخن از نجات و نجات دهنده وقتی معقول است که گرفتاری در کار باشد ، و تا وقتی گرفتار را نجات ندهد خفتنِ او خفتنِ بی گاه و بی وقتی است . ✓ کاش خفتنِ بی گاه نجات دهنده مثل مرگ نابه هنگام آن طوطی بود که در جهت آموزش به طوطی بازرگان روی دارد کاش ...احمد آذرکمان . دی ماه 97 . حسن آباد فشافویهپیوند به وبگاه بیرونی
موسی عبداللهی
2023-09-19T20:41:39.0883141
  🌖عاشقم بر قهر و بر لطفش بِجِد!   🔰 عالم سراسر♥️ عشق است. کار🤲 خدا همه درمان و دوا و نجات و تربیت است. کو چشمی که بتواند ببیند و بفهمد؟!   🔹 خداوندگار عرفان:«مولانا🌹»   ✅ بسیاری از ما در اغلب اوقات سوال می کنیم که⁉️:  چرا خدا درد ما را درمان نمی کند؟ چرا خدا مشکل 🤔و امراض روحی ما دوا نمی کند؟ چرا باب نجاتی برایمان باز نمی شود؟   💠 مرد عارف👳 قهر و لطف را،  هر دو را، از ناحیه حقّ✨ تعالی می بیند و هر دو را مظهر و تجلّی🌈 خدا می یابد.   ⏩در دردمندی خود، اتصال و 👀توجهش به مبدأ هستی💫 بیشتر می شود و لذا هیچگاه از درد ناله و فغان سرنمی دهد بلکه سرمست 💯و خوش است و در وقت لطف و دستگیری هم از این که قدم در بارگاه و خیمه یار و💕 معشوق نهاده، عاشقانه جام رحیق سر می کشد و خوش است.    ✍️ نگاه و دید 📿👳عارفانه فاصله زیادی با منطق زندگی روزمره و مدرن امروزی دارد.  این نگاه و دید ♥️عاشقانه به عالم، کیمیایی💯 است که ساده بدست نمی آید. سالک و رهرو تا تجربهٔ از دست دادن و دست کشیدن نداشته باشد و تا از قشر و پوست نگذرد به مغز و لُبّ این معرفت🕊️ نخواهد رسید. حلوای طنطنانی تا نخوری ندانی!   👈در نزد 👳عارفِ عاشق خوبی و بدی با قُرب به حقّ سنجیده می شود و آنچه در 🌟ظاهر قهر و خشم🌋 به حساب می آید ولی عاشق را به یار می رساند بهتر از هر دولت و لذت و شادی است که در دوری و بُعد از منزلگه ♥️معشوق است؛ بنابراین: بدی و خشم یار بهتر از شادی؛ جورِ معشوق💛 بهتر از دولت، درد او از درمان دیگران بهتر، و انتقام یار دوست داشتنی تر از جان بی درد است.   🔑 سور: جشن و سرور؛ نار: آتش؛ دولت:اقبال،بخت؛ غُور: عمق، بُن؛ بجِدّ: جداً،  حقیقتاً؛