گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

مولانا:ساحران در عهد فرعون لعین چون مری کردند با موسی بکین

❈۱❈
ساحران در عهد فرعون لعین چون مری کردند با موسی بکین
لیک موسی را مقدم داشتند ساحران او را مکرم داشتند
❈۲❈
زانک گفتندش که فرمان آن تست گر همی خواهی عصا تو فکن نخست
گفت نی اول شما ای ساحران افکنید ان مکرها را درمیان
❈۳❈
این قدر تعظیم دینشان را خرید کز مری آن دست و پاهاشان برید
ساحران چون حق او بشناختند دست و پا در جرم آن در باختند
❈۴❈
لقمه و نکته‌ست کامل را حلال تو نه‌ای کامل مخور می‌باش لال
چون تو گوشی او زبان نی جنس تو گوشها را حق بفرمود انصتوا
❈۵❈
کودک اول چون بزاید شیرنوش مدتی خامش بود او جمله گوش
مدتی می‌بایدش لب دوختن از سخن تا او سخن آموختن
❈۶❈
ور نباشد گوش و تی‌تی می‌کند خویشتن را گنگ گیتی می‌کند
کر اصلی کش نبد ز آغاز گوش لال باشد کی کند در نطق جوش
❈۷❈
زانک اول سمع باید نطق را سوی منطق از ره سمع اندر آ
وادخلوا الابیات من ابوابها واطلبوا الاغراض فی اسبابها
❈۸❈
نطق کان موقوف راه سمع نیست جز که نطق خالق بی‌طمع نیست
مبدعست او تابع استاد نی مسند جمله ورا اسناد نی
❈۹❈
باقیان هم در حرف هم در مقال تابع استاد و محتاج مثال
زین سخن گر نیستی بیگانه‌ای دلق و اشکی گیر در ویرانه‌ای
❈۱۰❈
زانک آدم زان عتاب از اشک رست اشک تر باشد دم توبه‌پرست
بهر گریه آمد آدم بر زمین تا بود گریان و نالان و حزین
❈۱۱❈
آدم از فردوس و از بالای هفت پای ماچان از برای عذر رفت
گر ز پشت آدمی وز صلب او در طلب می‌باش هم در طلب او
❈۱۲❈
ز آتش دل و آب دیده نقل ساز بوستان از ابر و خورشیدست باز
تو چه دانی ذوق آب دیدگان عاشق نانی تو چون نادیدگان
❈۱۳❈
گر تو این انبان ز نان خالی کنی پر ز گوهرهای اجلالی کنی
طفل جان از شیر شیطان باز کن بعد از آنش با ملک انباز کن
❈۱۴❈
تا تو تاریک و ملول و تیره‌ای دان که با دیو لعین همشیره‌ای
لقمه‌ای کو نور افزود و کمال آن بود آورده از کسب حلال
❈۱۵❈
روغنی کاید چراغ ما کشد آب خوانش چون چراغی را کشد
علم و حکمت زاید از لقمهٔ حلال عشق و رقت آید از لقمهٔ حلال
❈۱۶❈
چون ز لقمه تو حسد بینی و دام جهل و غفلت زاید آن را دان حرام
هیچ گندم کاری و جو بر دهد دیده‌ای اسپی که کرهٔ خر دهد
❈۱۷❈
لقمه تخمست و برش اندیشه‌ها لقمه بحر و گوهرش اندیشه‌ها
زاید از لقمهٔ حلال اندر دهان میل خدمت عزم رفتن آن جهان

فایل صوتی مثنوی معنوی بخش ۸۸ - تعظیم ساحران مر موسی را علیه‌السلام کی چه می‌فرمایی اول تو اندازی عصا

صوتی یافت نشد!

تصاویر

کامنت ها

محمدامین مروتی
2015-02-06T12:54:57
لقمه حلال و معرفت دلمحمد امین مروتیAmin-mo.blogfa.comمولانا در دفتر اول می گوید فرزند آدم مانند آدم بوالبشر باید عذرخواه و توبه خواه باشد، مانند ابربگرید و مانند خورشید نور و حرارت داشته باشد و به خصوص در پی لقمة حلال باشد:آدم از فردوس و از بالای هفت پای ماچان از برای عذر رفتگر ز پشت آدمی وز صُلب او در طلب می‌باش هم در طُلب اوز آتش دل و آب دیده، نقل ساز بوستان از ابر و خورشیدست بازتو چه دانی ذوقِ آب دیدگان عاشق نانی تو چون نادیدگانگر تو این انبان ز نان خالی کنی پر ز گوهرهای اجلالی کنیلقمه حرام به منزلة شیر خوردن از پستان شیطان است:طفل جان از شیر شیطان باز کن بعد از آنش با ملک انباز کنو بعد می گوید حال بد و ملالت و تاریکی از علائم حرام بودن لقمه است، مانند آبی که با نفت آمیخته باشد و مانع نورافشانی شعله و چراغ گردد. در حقیقت در این مثال زیبا، مولانا راهکاری برای تشخیص لقمة حلال به دست می دهد . عشق و علم علائم لقمة حلالند:تا تو تاریک و ملول و تیره‌ای دان که با دیو لعین همشیره‌ایلقمه‌ای کو نور افزود و کمال آن بود آورده از کسب حلالروغنی کاید چراغ ما کُشَد آب خوانش چون چراغی را کشدعلم و حکمت زاید از لقمه ی حلال عشق و رقت آید از لقمه ی حلالاما حسد و توطئه چینی وجهل از عوارض لقمة حرام است. رابطة لقمه با احوال بشر مانند رابطة گیاه است با بذرش و هر گیاهی از تخم خود می روید. چنان که حاصل و برِ گندم جو و کرة اسب، خر نمی شود:چون ز لقمه تو حسد بینی و دام جهل و غفلت زاید آن را دان حرامهیچ گندم کاری و جو بَر دهد ؟ دیده‌ای اسپی که کره ی خر دهد؟لقمه تخمست و بَرَش اندیشه‌ها لقمه بحر و گوهرش اندیشه‌هازاید از لقمه ی حلال اندر دهان میل خدمت، عزم رفتن آن جهان
روفیا
2016-04-18T22:42:03
چون تو گوشی او زبان نی جنس تو گوش ها را حق بفرمود انصتواضمن تایید سخنان مهدی کاظمی عزیز دریغ آمد مرا داستان دیگری از مثنوی را بازگو نکنم که در آن روش یافتن گنج را به فردی چنین گفتند که تیر و کمان را برمیداری و تیر را رها میکنی هر کجا افتاد گنج همانجاست،آن نگون بخت نیز تیر را کشید و رها کرد ولی گنج آنجا که تیر افتاد نبود، پس از آن کاشف به عمل آمد که علت نیافتن گنج این بود که بی جهت تیر را کشید حال آنکه در دستورالعمل اشاره ای به کشیدن تیر نشده بود، و اگر تیر را نمیکشید تیر همانجا زیر پایش می افتاد و گنج همانجا زیر پایش بود!از نقطه ای که من به این جهان نگاه میکنم این مطلب باز اشاره به rule of universe دارد، یعنی ببینیم دستورالعمل های جهان هستی چه می گوید و چگونه کار می کند، از خودمان چیزی در نیاوریم و چیزی به آن اضافه نکنیم، اگر دستورالعمل میگوید باید حمایت های مادر و پدر را و هر حمایتگری را جبران کنیم، ما یک تبصره به آن اضافه نکنیم که تا چه پدر و مادری باشند!! این تبصره های من در آوردی همان کشیدن تیر است و تنها ما را از دستیابی به گنج دور می کند، در داستان منازعت چهار نفر بر سر انگور نیز زباندانی از راه رسید و گفت:پس شما خاموش باشید انصتواتا زبانتان من شوم در گفتگوزبان دانی بباید تا زبان کاینات را بداند و آگاهمان کند که همه طالب انگور هستیم و تنها اگر لختی از هیاهوهای کودکانه دست برداریم وسکوت کنیم مترجم زبان جهان هستی با همان یک درم نیاز همه را برآورده خواهد کرد.چو رسول آفتابم به طریق ترجمانیپنهان از او بپرسم به شما جواب گویم
سید محمد
2016-04-19T00:23:32
چو غلام آفتابم هم از آفتاب گویمنه شبم نه شب پرستم که حدیث خواب گویمچو رسول آفتابم به طریق ترجمانی به نهان از او بپرسم به شما جواب گویمبا پوزش
مهدی کاظمی
2016-04-18T00:06:36
[Forwarded from مهدی کاظمی]چون تو گوشی او زبان نی جنس توگوشها را حق بفرمود انصتوابرای اینکه تو فعلا در مقام شنیدنی و انسان کامل باید سخن بگوید پس گوش فرا بده ...گوش دادنی همراه با سکوت فکری (انصتوا).....کودک اول چون بزاید شیرنوشمدتی خامش بود او جمله گوشمثل کودکی که از بدو تولد ابتدا شیر میخورد و ساکت است و به صدای اطرافش گوش میکند مدتی می‌بایدش لب دوختناز سخن تا او سخن آموختنباید زمانی رو در ساکت بودن سپری کنه تا از دیگران حرف زدن یاد بگیره ور نباشد گوش و تی‌تی می‌کندخویشتن را گنگ گیتی می‌کنداگر گوش کردنی تو کار نباشه نامفهوم ادای کلمات میکنه و خودش رو گیج در خلقتش وآفرینش میکنه ....پس سالک باید در آموختن و یاد گرفتن راه سلوک از کاملان و واصلان کمک بگیره ... و مثنوی بخونه اونم با دقّت و تفسیر....
مهدی کاظمی
2016-04-19T00:43:25
ممنون از روفیای عزیز کر اصلی کش نبد ز آغاز گوشلال باشد کی کند در نطق جوشاونیکه از اول ناشنوا بدنیا میاد دیگه هیچوقت حرف زدنم یاد نمیگیره و سعی در بگفت آمدن هم نمیکنه .... باید گوش کرد و کسب کرد و در کسب همت داشت زانک اول سمع باید نطق راسوی منطق از ره سمع اندر آبرای اینکه برای سخن گفتن اول میبایست شنید پس برای اینکار از راهش که شنیدن و خاموش بودنه وارد شو و از صاحب دلی استمداد همت کن ... که راه بسی صعب است و عقل عقیله و نفس دام است وادخلوا الابیات من ابوابهاواطلبوا الاغراض فی اسبابهابرای وارد شدن به خانه ها از درب بیا تو ......و برای دست یافتن به ...هدفی ...باید به ...وسیله... های به آن دست اندازید برای بیرون اومدن از چاه باید رسن را گرفت .... نطق کان موقوف راه سمع نیستجز که نطق خالق بی‌طمع نیستو گفتن بی آموزگاری که محتاج به شنیدن نداره به غیر از کلام الله نیست اوییکه طمعی از کسی برای استماع ندارد و ما اگر مدح شاه میگوییم از فرط وارستگی اوست که بینظیر است و استاد ازلی ما اوست و ما سایه اوییم .... اوست که حقیقت است و دیگر هیچ ......
مهدی کاظمی
2016-04-20T01:41:41
مبدعست او تابع استاد نیمسند جمله ورا اسناد نیخالق و پدید آورنده (مبدعmobde) است او و پیرو استادی نیست. تکیه گاه (مسند) همه است و اورا تکیه گاهی نیست و چیزی رو نمیشه به او نسبت داد(اسناد ) .. باقیان هم در حرف هم در مقالتابع استاد و محتاج مثالبقیه هم در کارهایشان و گفتگو هایشان پیرو استادی هستن برای آموختن و ادا کردن..... و برای رساندن مفهوم محتاج مثال آوردن هستندزین سخن گر نیستی بیگانه‌ایدلق و اشکی گیر در ویرانه‌ایبا این سخنان اگر بیگانه نیستی بی اعتنا به دنیا برو در گوشه تنهایی با لباس درویشی و مویه و گریه ای کن .. خلوتی بگزین ... پر از یاد دوست .....زانک آدم زان عتاب از اشک رستاشک تر باشد دم توبه‌پرستبرای اینکه آدم (ع) ازون خشم خداوند با اشک ندامتش رهایی یافت ... اشک ندامت واقعی و لابه روش توبه کنندگان است ...بهر گریه آمد آدم بر زمینتا بود گریان و نالان و حزینبخاطر گریه حضرت آدم به زمین آمد تا درین حزن واندوه دوری گریان باشه .....آدم از فردوس و از بالای هفتپای ماچان از برای عذر رفتاو از آن بهشت و آن عالم بالا به آستانه این عالم (پای ماچان : درگاه و ورودی) قدم نهاد برای پوزش و عذر خواهی ......
مهدی کاظمی
2016-04-16T01:12:48
ساحران در عهد فرعون لعینچون مری کردند با موسی بکیندر زمان فرعون پادشاه ملعون مصر و وقتیکه از روی کینه به جنگ با موسی (ع) برخاستند لیک موسی را مقدم داشتندساحران او را مکرم داشتندولی با وجود این کینه و عداوت و جنگ خواهی (مری) حرمتش را نگاه داشتن و اورا مقدم شمردند زانک گفتندش که فرمان آن تستگر همی خواهی عصا تو فکن نخستواسه اینکه بهش گفتن امر امر توست اگه میخوای اول تو عصایت را بیفکن و شروع کن{اشاره به ایه 114سوره اعراف }گفت نی اول شما ای ساحرانافکنید ان مکرها را درمیانحضرت موسی فرمود خودتان آغازگر باشید و هرچه از فریب و دغل دارین رو کنین ....این قدر تعظیم دینشان را خریدکز مری آن دست و پاهاشان بریدهمین قدر احترام هم نشانگر ایمانشان به موسی بود ولی جنگ خواهی و در ستیزه بودن چاره ای جز ادامه راه را نذاشته بود و فرعون دست و پاهایشان را جدا میکرد(کرد)ساحران چون حق او بشناختنددست و پا در جرم آن در باختندوقتیکه برای ساحران به حق بودن موسی اثبات شد و اونا حقیقت رو شناختن به جرم ستیزه خواهی و اعلام جنگ با موسی دست و پاهاشون رو ازدست دادن ......لقمه و نکته‌ست کامل را حلالتو نه‌ای کامل مخور می‌باش لالبرای انسان کامل دریافتن نکته های رمز گونه و حضم آن رواست..ولی تواگر دچار نقصانی وسر در نمیاری و قبول نمیکنی چیزی نگو ساکت باش ....
مهدی کاظمی
2016-04-26T01:13:44
گر ز پشت آدمی وز صلب اودر طلب می‌باش هم در طلب اوای یابنده حقیقت اگر از نسل و تیره وتبار آدم (ع) هستی همیشه راه اورا دنبال کن و پیرو او باش ز آتش دل و آب دیده نقل سازبوستان از ابر و خورشیدست بازاز آتش و اشک چشم توشه ای فراهم بیاور ... در راه طلب حقیقت باید دل آدمی بشکند چونکه باغ بواسطه بارش ابر وتابش خورشید سبز و خرم میگردد تو چه دانی ذوق آب دیدگانعاشق نانی تو چون نادیدگانتو که حریص مال دنیایی چه میدونی از وصف شور و ذوق حاصل از اشک ریختن در راه حق رو ....گر تو این انبان ز نان خالی کنیپر ز گوهرهای اجلالی کنیاگه تو ظرف وجودت رو از مادیات و حرص زدن برای مادیات خالی کنی و درویش صفت قانع باشی به داشته هایت و بدنبال یافتن حق و حقیقت بری میبینی که درون ظرف وجود پر میشه از گوهر های گرانقدر و درخشان از جنس معرفت و ارامش و روحانیت ... و شادی واقعی درونی ..........طفل جان از شیر شیطان باز کنبعد از آنش با ملک انباز کنکودک درون خودت رو از خواستن نفسانیات و شهوات بدور کن و بهش خوراک نده .. بعد از اون میتونی جانت رو با فرشتگان یار ودمساز کنی و فرشته خو زندگی کنی تا تو تاریک و ملول و تیره‌ایدان که با دیو لعین همشیره‌ایتاوقتیکه درون تو تاریک و پلیده و دنبال خواسته های نفسانیت دوان دوانی اینو بدون همکاسه دیو نفرین شده ای .....لقمه‌ای کو نور افزود و کمالآن بود آورده از کسب حلالاگر از راه حلال و درست پول در بیاد و حرص و ولعی درکار نباشه خودش میتونه عامل رشد روحانی باشه رشدی در جهت کمال ..... روغنی کاید چراغ ما کشدآب خوانش چون چراغی را کشداون روغنی که چراغ مارو خاموش کنه بجای شعله ور کردن اونو آب بدون نه روغن ... یعنی لقمه حلال و درست باعث همین روغنه و لقمه آلوده به مثال آب برای چراغ هدایت درونیه ..... علم و حکمت زاید از لقمهٔ حلالعشق و رقت آید از لقمهٔ حلالدانش ومعرفت از لقمه حلال بوجود میاد و همینطور عشق و نرمی ولطافت(رقت) هم از معاش حلال و به اندازه بدست میاد چون ز لقمه تو حسد بینی و دامجهل و غفلت زاید آن را دان حراماگر امرار معاشت فتنه و بدبختی نصیبت میشه وقتی گرفتاری و گمراهی بده اینو بدون که اون لقمه حرومه که تو سفره ات میاد ... هیچ گندم کاری و جو بر دهددیده‌ای اسپی که کرهٔ خر دهداز گندم کاشتن گندم عمل میاد ...آیا دیدی که از اسبی کره الاغی متولد شودلقمه تخمست و برش اندیشه‌هالقمه بحر و گوهرش اندیشه‌هالقمه مثل کاشتن تخمی است که ثمره اش نوع اندیشه است و باز لقمه مثل دریاست و گوهرش اندیشه است... اندیشه های نکو از لقمه حلال و اندیشه های منفی هم حاصل حرام خواری و قانع نبودنه ....زاید از لقمهٔ حلال اندر دهانمیل خدمت عزم رفتن آن جهاناگه میل به خدمت خلق داریم و برای رفتن به اون دنیا ترسی نداریم و مشتاقیم باید بدونیم که لقمه های زندگی ما حلال بوده و تاثیرش هم مثبت و تبدیل به احسنت شده.....درکل اگر از راهی امرار معاش میکنیم و تاثیرش بروی ما نیکوست آن لقمه حلال است و برعکسش هم اگر در زندگی تاثیر منفی دارد آن لقمه برای خورنده اش حرام است ... لقمه یتونه معانی دیگه اییم بده مثل دانش و اگاهی که میتونه برای خیلی ها مفید نباشه و مضر باشه و تاثیرش در زندگی انسان رو روبه زوال بکشونه و اون دانش و اگاهی برای اون شخص حرام است ..... حتما خیلیامون دیدیم کسانی رو که خوب زندگی میکنن و درآمد خوبی هم دارن ... اما خوب زندگی کردن تعریفش برای مولانا کاملا روحانی و عرفانییه.......
سیدمحمد
2016-04-23T21:16:08
سرکار خانم روفیامنظورم نسخه های چاپی بودهنوز به این سایت و این شعر مراجعه نکرده بودم ، حالا دیدم که جناب استاد حمید رضا گوهری نیز به نظرشان همان پنهان درست آمده و اجازه ی دستکاری در شعر را نداده اند ولی به قول معروف ” جان به جانش کنی ‌“ این مصرع شکن داردممنون ازبذل توجه شمازنده باشید
روفیا
2016-04-23T13:33:53
سپاسگزارم سید محمد جانبر من منت میگزارید هنگامی که کژی هایم را یادآور می شوید.
سیدمحمد
2016-04-23T18:20:10
سرکار خانم روفیا هیچ کژی در قلم شما ندیده امآنچه من جسارت کردم شکست مصرعی بود در تمام نسخه ها وعجب که هیچ کس برین نکته اشارت نکرده است . زنده باشید
روفیا
2016-04-23T18:52:14
چرا سید محمد جان در صفحه مربوط به خود آن غزل کسانی اشارت کرده اند.
صنم
2013-04-27T17:04:06
بیت :زین سخن گرنیستی بیگانه ای. دلق و اشکی گیر در ویرانه ای (دلق و اشکی گیر و جو ویرانه ای)
صدرا
2020-12-07T09:20:56
یکی از بزرگان می گفت، توصیه مولانا را با آنچه حاضر می گفت مقایسه کنید:حافظ می گفت:پدرم روضه رضوان به دو گردون بفروخت ناخلف باشم اگر من به جویی نفروشمولی مولانا می گوید اگر پسر آن پدری بدان که او اهل توبه بود و توم مثل او باش.
بی نام
2020-05-20T03:55:16
شرح و تفسیر بیت 1615ساحران در عهد فرعون لعین / چون مِری کردند با موسی به کیندر زمان فرعون ملعون ، اگر چه ساحران به سبب کینه و عناد با حضرت موسی (ع) به دشمنی و ستیز برخاستند .شرح و تفسیر بیت 1616لیک موسی را مقدّم داشتند / ساحران ، او را مکرّم داشتندولی با وجود این ساحران ، حضرت موسی (ع) را مقدّم داشتند و احترام او را نگه داشتند .شرح و تفسیر بیت 1618زآنکه گفتندش که فرمان ، آنِ توست / خواهی اول ، آن عصا توفکن ، نخستزیرا ساحران به حضرت موسی (ع) گفتند : فرمان ، فرمانِ توست . اگر می خواهی اول تو عصایت را بر زمین بینداز . [ اشاره است به آیه 114 و 115 سوره اعراف « ساحران گفتند : موسیا ، اینک تو مختاری . اگر خواهی تو نخست عصای خود درافکن و اگر فرمایی ما بساط سحر خود دراندازیم . موسی گفت : شما درافکنید » ]شرح و تفسیر بیت 1618گفت نَی ، اول شما ای ساحران / افکنید آن مکرها را در میانحضرت موسی (ع) بدانان گفت : من نمی افکنم . بلکه ای ساحران ، شما نخست بساط سِحر در افکنید .شرح و تفسیر بیت 1619این قَدَر تعظیم ، دینشان را خرید / کز مِری آن دست و پاهاشان بُریدهمین مقدار احترام و ادبی که ساحران در حق موسی (ع) رعایت کردند . دین و ایمانشان را خرید . یعنی به ایمان راستین راه یافتند ولی چون به عناد و ستیز با آن حضرت کمر بسته بودند دست و پای آنان توسط فرعون بریده شد . [ اشاره است به آیه 49 سوره شعرا « دست و پای شما را به خلاف هم می بُرم ( دست چپ با پای راست و دست راست با پای چپ ) و آنگاه همه شما را به دار در می کنم » ]شرح و تفسیر بیت 1620ساحران ، چون حقّ او بشناختند / دست و پا در جُرم آن ، درباختندوقتی که ساحران مقام موسی (ع) و مرتبت والای او را دریافتند . به جُرمِ آن ستیز و عناد که در باره موسی روا داشته بودند . دست و پای خود را از دست دادند .شرح و تفسیر بیت 1621لقمه و نکته ست ، کامل را حلال / تو نِه ای کامل ، مخور ، می باش لالهم خوردن طعام بر انسان کامل ، حلال است و هم گفتن کلام . یعنی او مجاز است که از مواهب دنیا بهره برد و نکات و اسراری بیان دارد چرا که لقمه ها در روح او به نور تبدیل می شود و هر مقدار که لازم بداند نکته های حقانی و اسرار معرفتی را فاش می کند و از عهده این مهم نیز برمی آید ولی تو که هنوز به کمال مطلوب نرسیده ای در بهره وری از مواهب دنیوی و نکته گویی جانب احتیاط را رعایت کن . [ از اینجا تا چند بیت بعد یکی از آداب طریقت ذکر شده است و آن اینکه مُرید در حضور پیر باید ادب خاموشی و حسن استماع را رعایت کند . ]شرح و تفسیر بیت 1622چون تو گوشی ، او زبان ، نَی جنسِ تو / گوش ها را حق بفرمود : اَنصِتُوازیرا ای مرید ، فعلا تو در مرتبه گوشی و انسان کامل در مرتبه زبان ، پس شما همجنس خود نیستید . یعنی تو باید شنونده باشی و او گوینده و خداوند به گوش ها امر کرده است ، خموش باشید . [ اَنصِتُوا = خاموش باشید ، اقتباسی است لفظی از آیه 204 سورۀ اعراف « هر گاه قرآن خوانده شود ، گوش فرا دهید و خموشی گزینید باشد که از لطف و رحمت پروردگار برخوردار شوید » ]شرح و تفسیر بیت 1623کودک اول چون بزاید شیرنوش / مدتی خاموش باشد ، جمله گوشبه عنوان مثال ، وقتی که کودک متولد می شود . ابتدا شیر می خورد و مدتی خاموش می شود و سراپا گوش می شود .شرح و تفسیر بیت 1624مدّتی می بایدش لب دوختن / از سخن ، تا او سخن آموختنآن نوزاد مدتی را باید در حال خموشی بگذراند تا اینکه از سخنان اطرافیانش ، سخن گفتن را یاد بگیرد .شرح و تفسیر بیت 1625ور نباشد گوش و تی تی می کند / خویشتن را گُنگِ گیتی می کندو اگر آن کودک گوش نداشته باشد « تی تی » می کند یعنی الفاظی مُهمَل و بی معنی را بر زبان می راند و خویشتن را به گُنگی در جهان شهره می سازد . [ سالکان مبتدی نیز در حکم نوزادان هستند یعنی باید مدتی در معیت انسان کامل سر کنند و خموشی گزینند و تنها به سخنان او گوش دهند تا رفته رفته زبان باطنشان ، گویا شود و بتوانند از اسرار معرفت و دقایق حقیقت سخن گویند و اگر از روی خودسری و تکبّر ، بی آنکه در محضر هادی و مرشد ، سخن راستین آموزند به سخن بیاغازند . گفتارشان مقرون به صواب نخواهد بود بلکه رَطب و یابِسی است که بر هم می بافند . ]شرح و تفسیر بیت 1626کَرِ اصلی ، کش نبود آغاز گوش / لال باشد ، کی کند در نطق ، جوش ؟مثلا اگر از ابتدای تولد یعنی بطور مارزاد گوش ( قوۀ سامعه ) ندارد لال است . چنین کسی برای سخن گفتن کی تکاپو می کند ؟ یعنی هیچ تلاشی برای گفتن نمی کند . [ اگر کسی از مادر ناشنوا متولد شود . طبعا لال نیز خواهد بود . منظور این است که تا گوش ندهی ناطق و گویا نمی شوی . همینطور آنان که نسبت استماع معارف روحانی ناشنوا هستند به مرتبه فهم و ادراک نرسند . ]شرح و تفسیر بیت 1627زآنکه اول سمع باید نطق را / سوی منطق از رَهِ سمع اندر آزیرا سخن و گفتار ، نخست به گوش و قوه سامعه نیاز دارد . پس ای طالب حقیقت ، تو نیز باید از راه گوش ، سخن گفتن آموزی .شرح و تفسیر بیت 1628اُدخُلوالابیات مِن ابوابِها / واَطلُبوا الاَعراض فی اَسبابِهابرای درآمدن به خانه ها باید از درهای آن وارد شوید . و برای نیل به مقصود و مطلوب خود باید خواهان توسل به علل و اسباب آن شوید .شرح و تفسیر بیت 1629نطق ، کان موقوفِ راهِ سمع نیست / جُز که نطقِ خالقِ بی طَمع نیستسخنی که به راه گوش و حُسن استماع بستگی ندارد فقط سخن آفریدگار است یعنی علم حق ، متوقف بر شنیدن او نیست چرا که او هیچ چشمداشتی از خلق ندارد . [ برای همین است که او را صَمَد گویند . همه بدو نیاز دارند و او به کسی نیاز ندارد . مولانا طبق شیوه پسندیده خود به مشاجرات لفظی و مناقشاتی که در واقع بازیچه کودکان طریق است نه لایق مشایخ تحقیق . در نیامده است . چنانکه نطق خالق را مطرح می کند و کاری به لفّاظی های فِرَق ندارد . در اینکه خدا متکلم است هیچ اختلافی نیست . بلکه بر سر کیفیت و حدوث و قِدم آن اختلاف است . اشاعره کلام را دو قسم دانند . لفظی و نفسی . حنابله ، کلام الهی را قدیم و قائم به ذات شمرند . و جمعی از حکما ، کلام را آفرینش دانند و هر موجودی را کلمه گویند . مولانا گوید کلام خدا هر چه باشد از نقیصه نیاز منزه است . ]شرح و تفسیر بیت 1630مُبدِع است او ، تابع اُستاد نَی / مُسنَدِ جمله ، ورا اِسناد نَیآن آفریدگار بی همتا ، پدید آورنده هر چیز است و از هیچ اُستادی پیروی نمی کند یعنی هیچ معلمی ندارد . او تکیه گاه همگان است و خود هیچ تکیه گاهی ندارد . [ چنانکه در ادعیه آمده است . « یا سَنَدَ مَن لا سَنَدَ له . ای تکیه گاه کسی که هیچ تکیه گاهی ندارد » ( مُبدِع = پدید آورنده ) ( مَسنَد = تکیه گاه ) ]شرح و تفسیر بیت 1631باقیان هم در حِرَف ، هم در مقال / تابع اُستاد و محتاج مثالیعنی سایرین یعنی همه آفریدگان و مردمان برای آموختن پیشه و کلام ، وابسته به آموزگار و اُستاد هستند زیرا بدون آموزگار و سرمشق ، نمی توانند صنعت و کلامی بیاموزند . ( حِرَف = جمع حرفه به معنی پیشه ها و صنعت ها )شرح و تفسیر بیت 1632زین سخن ، گر نیستی بیگانه یی / دَلق و اشکی گیر در ویرانه ییای سالک ، اگر از این سخن بیگانه نیستی . یعنی با حقیقت این کلام آشنایی داری . برو به ویرانه ای خلوت و خرقه درویشانه بپوش و اشک بریز . [ دستور این است که سالکان باید نسبت به دنیا بی اعتنا باشند و دائم در حال توبه و انابت ]شرح و تفسیر بیت 1633زآنکه آدم زآن عتاب ، از اشک رَست / اشک تر باشد دَمِ توبه پرستزیرا آدم (ع) از این عتاب به وسیله اشک چشم نجات یافت . اشکِ ریزان و فراوان باید همراه با نَفَس های توبۀ توبه کاران باشد . [ البته اشکی ، نجات بخش است که از سوز دل برآید نه از آتش نفاق و ریاکاری ]شرح و تفسیر بیت 1634بهرِ گریه آمد آدم بر زمین / تا بُوَد گریان و نالان و حَزینحضرت آدم (ع) برای گریستن به زمین هبوط کرد . تا آنکه در زمین نالان و گریان و اندوهبار شد . [ طبق روایات وقتی آدم از بهشت به زمین هبوط کرد مدت دویست سال بر عصیان پیشین خود گریست . حَزین = اندوهگین ]شرح و تفسیر بیت 1635آدم از فردوس و از بالای هفت / پای ماچان از برای عُذر رفتحضرت آدم (ع) از بهشت برین و از فراز هفت آسمان به آستانه زمین فرود آمد تا از خطای خود پوزش خواهد . [ پای ماچان در اصل به معنی راه رفتن با گام های نزدیک به هم است به حدی که دو پا در هم پیچد . بعدها مشایخ عجم به محلی که کفش ها را بیرون می آوردند پای ماچان ( = کفش کَن ) اطلاق کردند . ( شرح کبیر انقروی ، ج 2 ، ص 663 – 664 و شرح مثنوی ولی محمد اکبرآبادی ، دفتر اول ، ص 106 – 107 ) . ]– رسم صوفیان چنان بوده است که هر گاه خرده ای از صوفی در وجود می آمد وی را بازخواست می کردند . این عمل را ماجَرا می گفتند و در این هنگام صلایِ ماجَرا می گفتند تا همه فقرا جمع شوند و درِ خانقاه را می بستند . ماجَرا در جماعت خانه یا سفره خانه خانقاه صورت می گرفت و یا محلی که خالی از اغیار بود . مقصر در کفش کَن می ایستاد و سر خود را برهنه می کرد و دست بر سینه می نهاد و به حال رکوع درمی آمد و کفش ها را به نشانه تواضع بر سر می گذاشت . جمع فقرا نیز سر برهنه می کردند . ( شرح مثنوی شریف ، ج 2 ، ص 657 ) . مشایخ صوفیه این رسم را از آنجا گرفته اند که خداوند متعال ، آدم را از عرش برین به جهان فرودین فرود آورد تا از خطای خود عفو و آمرزش طلب کند . ( شرح کبیر انقروی ، ج 2 ، ص 664 ) .شرح و تفسیر بیت 1636گر ز پُشتِ آدمی ، وز صُلبِ او / در طلب می باش هم در طُلبِ اوای طالب حقیقت ، اگر واقعاََ از تیره و تبار حضرت آدمی ، همواره در حال طَلب باش و در زمره پیروان او قرار گیر . [ ( صُلب = تیرۀ پشت کمر ) ( طُلب = جماعتی از مردم که در یکجا جمع شوند ) ]شرح و تفسیر بیت 1637ز آتشِ دل و آبِ دیده ، نُقل ساز / بوستان از ابر و خورشیدست بازاز آتش دل و اشکِ چشم ، توشه ای فراهم آر ، یعنی در راهِ طَلب حق باید دل آدمی بشکند . زیرا باغ به واسطه بارش ابر و تابش خورشید ، سبز و خرم می گردد . [ باز = گشاده – کنایه از سبز و خرم ]شرح و تفسیر بیت 1638تو چه دانی ذوقِ آبِ دیدگان / عاشق نانی ، تو چون نادیدگانتو که حریص بر متاع دنیوی هستی چه می دانی که ذوق و حال حاصل آمده از اشک چشم و انکسار قلب چیست ؟ زیرا تو مانند گدایان حریص ، شیفته نانی . [ نادیدگان = جمع نادیده به معنی حریص و آزمند ]شرح و تفسیر بیت 1639گر تو این انبان ، ز نان خالی کنی / پر ز گوهرهایِ اِجلالی کنیاگر تو انبان شکم خود را از نان خالی کنی . یعنی اگر از شهوات بهیمی پرهیز کنی . اندرونت پُر می شود از گوهرهای گرانقدر معرفت و یقین . [ مولانا به گرسنگی اختیاری که از برنامه های جدُی سلوک است توجّه تام داشت و خود بدان عامل بود . غالب روزها را روزه می گرفت . نَقل است که همیشه از اهل خانه سوال می کرد که امروز در خانه چیزی از طعام هست ؟ اگر می گفتند : خیر ، هیچ چیز نیست . تبسّمی می کرد و می گفت : لِله الحَمد ، که امروز خانه ما شبیه خانه پیامبر (ص) است . و اگر می گفتند : طعام هست . نَژَند می شد و می گفت : از این خانه بوی فرعون می آید . ( اجلالی = گرانقدر ) ]– صوفیه صافیه سیری و پُرخوری را ناپسند می شمردند . زیرا هم بر حاجت سالک می افزاید و هم شهوت جنسی را به هیجان می آورد و ارضای شهوت جنسی نیز به اسباب و تمهیدات دیگری نیاز دارد که نهایتاََ آدمی را اسیر جاه و مال و مقام و حِقد و کینه توزی می کند .شرح و تفسیر بیت 1640طفل جان ، از شیر شیطان باز کُن / بعد از آنش با مَلَک انباز کُنای سالک ، طفل جان خود را از شیر شیطان بگیر . یعنی مگذار که جانت اسیر شهوت حیوانی شود و از آن تغذیه کند و بعد از آن می توانی جانت را با فرشتگان یار و دمساز کنی . [ مراد از شیر شیطان ، هواهای نفسانی و آمال شیطانی است و چون از غذاهای نفسانی پرهیز کردی به غذای روحانی که همانا ذکر و ستایش حق تعالی است انس می گیری و فرشته سیرت می شوی . ]شرح و تفسیر بیت 1641تا تو تاریک و ملول و تیره ای / دان که با دیو لعین همشیره ایای طالب تا وقتی که به پلیدی و تاریکی آغشته ای و روحی افسرده و تیره داری . بدان که با دیو ملعون و شیطان درون ، قرین و دمسازی . [ ( لعین = ملعون ) ( همشیره = خواهر و در اینجا به معنی همراه و دمساز آمده است ) ]شرح و تفسیر بیت 1642لقمه ای کان نور افزود و کمال / آن بُوَد آورده از کسبِ حلاللقمه ای که نور دل و کمال معنوی شخص را افزایش می دهد . لقمه ای است که از راه حلال کسب شده باشد .شرح و تفسیر بیت 1643روغنی کاید چراغِ ما کُشد / آب خوانش ، چون چراغی را کُشدروغنی که چراغ ما را خاموش کند . روغن نیست بلکه آب است زیرا روغن باید موجب اشتعال آتش شود نه خاموش شدن آن . [ در قدیم نوعی روغن را در چراغ ها می ریختند و چراغ را با آن روشن نگه می داشتند . وقتی باطنت سرد و خاموش شد به نوع لقمه ات توجه کن و ببین آن را از چه راهی کسب کرده ای . ]شرح و تفسیر بیت 1644علم و حکمت زاید از لقمۀ حلال / عشق و رِقّت آید از لقمۀ حلالاز لقمه حلال است که دانش و فرزانگی به ظهور می رسد و عشق و صفای قلبی نیز از لقمه حلال حاصل می گردد .شرح و تفسیر بیت 1645چون ز لقمه تو حسد بینی و دام / جهل و غفلت زاید ، آن را دان حراموقتی که لقمه طعامی در تو ایجاد حَسد و گرفتاری اخلاقی و روحی کند موجب جهل و بی خبری تو شود پس آن را حرام بشمار آور .شرح و تفسیر بیت 1646هیچ گندم کاری و جُو بَر دهد ؟ / دیده ای اَسبی که کُره خَر دهد ؟برای مثال ، آیا ممکن است که تو گندم بکاری و از آن جو حاصل آید ؟ آیا دیده ای که از اسبی کُرّۀ الاغی متولد شود ؟ [ بَر = حاصل و ثمره ]شرح و تفسیر بیت 1647لقمه ، تخم است و بَرش ، اندیشه ها / لقمه بحر و گوهرش اندیشه هابرای مثال ، لقمه در حکم بَذر است و حاص و ثمره اش ، اندیشه و افکار است . لقمه در معنا ، به منزله دریاست و اندیشه هایی که از آن حاصل می آید به منزله مرواریدهاست .شرح و تفسیر بیت 1648زاید از لقمۀ حلال اندر دهان / میلِ خِدمت ، عَزمِ رفتن آن جهانوقتی لقمه ای حلال در دهان قرار گیرد . در درون انسان گرایش های معنوی و آنجهانی و میل طاعت خدا و خدمت به خلق پدید می آید . [ مولانا در ابیات اخیر نمی خواهد خواص و آثار لقمه حلال را بر شمرد بلکه می خواهد لقمه حلال را از روی آثار آن تعریف کند . او می گوید حرمت و حلّیت لقمه ، اثری است که بر روح و قلب ما می گذارد . بدین معنی که حتی اگر مبادی فقهی و عرفی لقمه ای ، حلال محسوب شود . ولی آن لقمه در وجود خورنده اش ، ایجاد بدبینی و بدسگالی کند . آن لقمه بر خورنده اش حرام بوده است . و بر عکس اگر لقمه ای که در تعریف فقهی و عرفی ، حرام محسوب شود اما در وجود خورنده اش ایجاد تواضع و انکسار قلب کند . آن لقمه بر خورنده اش حلال است . پس به نظر مولانا حلّیت و حرمت امر ثابتی نیست بلکه بستگی دارد به حالت روحی اشخاص . چنانکه امام علی (ع) فرماید : « گناهی که تو را دچار اندوه پشیمانی کند بهتر از کار نیکی است که تو را دچار خِرَد پسندی گرداند » ( نهج البلاغه مرحوم فیض الاسلام ، حکت 43 ) ]– این تحلیل از حرمت و حلّیت با آنچه در اذهان عموم تداول دارد متفاوت است . منتهی این قاعده کاملا جنبه شخصی و درونی دارد و نمی توان آن را مستمسکی برای تعامل اجتماعی قرار داد و یا آن را مبنای تقنین قوانین ساخت . مولانا نیز چنین منظوری نداشته است . سیره اخلاقی مولانا بر مبنای کم خوردن و کم خفتن استوار بوده است . او عقیده دارد که اگر لقمه ای خوردی و در تو نور جلال و جمال الهی درخشید . واقعا تو لقمه را خورده ای و اگر لقمه ای خوردی و در تو تیرگی و تباهی پدید آورد . لقمه ، تو را خورده است . به هر حال لقمه های حلال و حرام از نظر روانی و اخلاقی تاثیرات غیر قابل انکاری دارد .
محسن
2019-01-23T17:23:57
منظور مولانا از استفاده انسان از لقمه حرام و حلال استعاره از متکی بودن انسان به اطلاعات ذهنی باورها و نگاه به دنیا از دید منیت(لقمه حرام) و یا متکی و تسلیم بودن انسان به حقیقت و آگاهی خداوند (لقمه حلال) است. البته این برداشت از دیدگاه منه.