گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

مولانا:این همه گفتیم لیک اندر بسیچ بی‌عنایات خدا هیچیم هیچ

❈۱❈
این همه گفتیم لیک اندر بسیچ بی‌عنایات خدا هیچیم هیچ
بی عنایات حق و خاصان حق گر ملک باشد سیاهستش ورق
❈۲❈
ای خدا ای فضل تو حاجت روا با تو یاد هیچ کس نبود روا
این قدر ارشاد تو بخشیده‌ای تا بدین بس عیب ما پوشیده‌ای
❈۳❈
قطرهٔ دانش که بخشیدی ز پیش متصل گردان به دریاهای خویش
قطرهٔ علمست اندر جان من وارهانش از هوا وز خاک تن
❈۴❈
پیش از آن کین خاکها خسفش کنند پیش از آن کین بادها نشفش کنند
گر چه چون نشفش کند تو قادری کش ازیشان وا ستانی وا خری
❈۵❈
قطره‌ای کو در هوا شد یا که ریخت از خزینهٔ قدرت تو کی گریخت
گر در آید در عدم یا صد عدم چون بخوانیش او کند از سر قدم
❈۶❈
صد هزاران ضد ضد را می‌کشد بازشان حکم تو بیرون می‌کشد
از عدمها سوی هستی هر زمان هست یا رب کاروان در کاروان
❈۷❈
خاصه هر شب جمله افکار و عقول نیست گردد غرق در بحر نغول
باز وقت صبح آن اللهیان بر زنند از بحر سر چون ماهیان
❈۸❈
در خزان آن صد هزاران شاخ و برگ از هزیمت رفته در دریای مرگ
زاغ پوشیده سیه چون نوحه‌گر در گلستان نوحه کرده بر خضر
❈۹❈
باز فرمان آید از سالار ده مر عدم را کانچ خوردی باز ده
آنچ خوردی وا ده ای مرگ سیاه از نبات و دارو و برگ و گیاه
❈۱۰❈
ای برادر عقل یکدم با خود آر دم بدم در تو خزانست و بهار
باغ دل را سبز و تر و تازه بین پر ز غنچه و ورد و سرو و یاسمین
❈۱۱❈
ز انبهی برگ پنهان گشته شاخ ز انبهی گل نهان صحرا و کاخ
این سخنهایی که از عقل کلست بوی آن گلزار و سرو و سنبلست
❈۱۲❈
بوی گل دیدی که آنجا گل نبود جوش مل دیدی که آنجا مل نبود
بو قلاووزست و رهبر مر ترا می‌برد تا خلد و کوثر مر ترا
❈۱۳❈
بو دوای چشم باشد نورساز شد ز بویی دیدهٔ یعقوب باز
بوی بد مر دیده را تاری کند بوی یوسف دیده را یاری کند
❈۱۴❈
تو که یوسف نیستی یعقوب باش همچو او با گریه و آشوب باش
بشنو این پند از حکیم غزنوی تا بیابی در تن کهنه نوی
❈۱۵❈
ناز را رویی بباید همچو ورد چون نداری گرد بدخویی مگرد
زشت باشد روی نازیبا و ناز سخت باشد چشم نابینا و درد
❈۱۶❈
پیش یوسف نازش و خوبی مکن جز نیاز و آه یعقوبی مکن
معنی مردن ز طوطی بد نیاز در نیاز و فقر خود را مرده ساز
❈۱۷❈
تا دم عیسی ترا زنده کند همچو خویشت خوب و فرخنده کند
از بهاران کی شود سرسبز سنگ خاک شو تا گل نمایی رنگ رنگ
❈۱۸❈
سالها تو سنگ بودی دل‌خراش آزمون را یک زمانی خاک باش

فایل صوتی مثنوی معنوی بخش ۹۶ - تفسیر ما شاء الله کان

صوتی یافت نشد!

تصاویر

کامنت ها

معصومه
2016-03-12T22:31:39
اندر بسیچ به چه معنا است؟
وحید
2012-05-08T22:41:41
در این تارنما نادرستی های فراوانی دیده میشودهمانند بیت پایانی که درستش این است:در بهاران کی شود سرسبز سنگ***خاک شو تا گل بروید رنگ رنگسالها تو سنگ بودی دلخراش***آزمون کن یک زمانی خاک باش
ناشناس
2013-12-22T23:45:57
از بهاران کی شود سر سبز سنگخاک شو تا گل برویی رنگ رنگسالها تو سنگ بودی دلخراشآزمون را چند روزی خاک باش
امین کیخا
2014-10-25T01:55:18
پوشیدن به پارسی یک واژه ی کمتر شناخته هم دارد .واردن یعنی پوشیدن به این ترتیب شلوار یعنی شل + وار / شل یعنی پا چون شلپو هم یعنی سدای پا و اینجا وار یعنی پوشش . شلوار یعنی پاپوش پس . ولی لغت دیگری که واردن به معنای پوشیدن را دارد هزوارش است که هز برابر واژه ی انگلیسی ex است یعنی بیرون و وارش یعنی پوشش سر هم هزوارش یعنی از نهانی بیرون افکندن و توضیح و شرح و گزارش . حالا یک لغت هم برای discover داریم که از این واردن درست شده است / پدواردن درست برابر گرته برداری شده ی discover است یعنی کشف . ( ناگفته پیداست که برای زبان مقاله نویسی و دانشیک درست شده است و نباید نگران سختی و پیچانی اش بود !
..
2020-01-30T18:57:43
درود محدثه عزیزشمس‌الحق گرامی پیشتر توضیح داده‌اند؛ بیت مورد اشاره و بیت قبلی آن را مولوی از غزل (شماره 108) سنایی آورده و لذا در این بیت، قالب مثنوی رعایت نشده‌است.
محدثه
2020-01-30T00:48:51
دوستان عزیز اگر میشود در مورد این بیتن راهنمایی بفرمایید:زشت باشد روی نازیبا و نازسخت باشد چشم نابینا و دردقافیه ندارد و یا اشتباه نوشته شده؟ممنون میشم راهنمایی کنید/
دکتر صحافیان
2019-10-01T11:09:53
ادامه دریافت های دفتر اول مثنوی 28 حکایت طوطی و بازرگان 3 طوطی گمشده مولانا:ای دریغا ای دریغا ای دریغ1723 کانچنان ماهی نهان شد زیر میغ مولانا به گمشده خود بر می گردد.شمس تبریزی طوطی خوش نوای او بود. چگونه می توانم از او سخن بگویم: -سخنم از دل آتشین بیرون می آید و شیر فراق خونریز شده است. - کسی که به هنگام هشیاری مست است ،وقتی مست شود چه می کند؟ -حرف نمی زنم چون سخنم مانند خار دیوار تاکستان است.(دریافتم چون شراب است) -بدون حرف و صوت و گفت با تو دم می زنم .لحظه ای را با تو می گویم که از آدم مخفی بوده لست.به ابراهیم و جبرئیل نگفتم. آن لحظه ای که مسیح از آن دم نزد. من این مقام را در بی کسی یافته ام(در فنا)[این بزرگترین ادعای یک عارف است که مولانا به آن دست یافته و در مقایسه از ادعاهای حافظ نیز وسیعتر و عمیقتر است] ای حیات عاشقان در مردگی1751 دل نیابی جز که در دلبردگی من در عشقی غرق هستم که همه عشقها در آن غرق هستند. و ادامه میدهد که سخن نگفتم چون ترسیدم فهم ها بسوزد. من با روی در هم کشیده نشسته ام تا نامحرمان به شیرینی سخنم نرسند. از پر مطلبی خاموشم.و این از صفت غیور حق است. تفسیر دیگری برای نالیدن: نالم ایرا ناله ها خوش آیدش از دو عالم ناله و غم بایدش هر ناخوشی از سوی او برای من تغییر ماهیت می دهد و خوشی میشود. من ز جان جان شکایت می کنم1781من نیم شاکی روایت می کنم ادامه دریافت های دفتر اول مثنوی 29 حکایت طوطی و بازرگان 4 طوطی مرده پرواز می کند و بازرگان از او می خواهد برایش رازگشایی کند. طوطی: هر که زیبایی و هتر خود را در معرض قرار دهد، سرنوشتهای شوم از دوست و دشمن بر سرش می ریزد. باید به لطف حق پناه برد، که او بر جانها هزاران لطافت می ریزد. تمثیلات:-برای نوح و موسی دریا یار شد.-آتش برای ابراهیم قلعه شد و دود از دل نمرود درآورد. -کوه به یحیی پناه داد: گفت ای یحیی بیا در من گریز1844 تا پناهت باشم از شمشیر تیز بازرگان می گوید جان من کمتر از طوطی نیست.تمثیلات: -تن قفص جان است. -تن خار جان است. همان گونه که تملق ، طوطی را در قفس نگه می دارد تو را نیز چاپلوسان در جسم نگه می دارند.تمثیلات: -حلوا شیرین است اما دمل به بار می‌آوردو دارو تلخ است اما مفید. -از زیادی مدح فرعون پدید می آید. تا توانی بنده شو سلطان مباش1868 زخم کش چون گوی شو چوگان مباش تمثیل مردن طوطی یعنی نیاز و فقر تا دم مسیحایی تو را زندگی بدون مرگ دهد. سنگ باشی سبز نمی شوی باید خرد شوی و خاک شوی. سال ها تو سنگ بودی دل خراش1912 آزمون را یک زمانی خاک باش آرامش و پرواز روح(کانال و وبلاگ)اینستاگرام:drsahafian
سید امیر کاسی
2017-08-28T13:55:53
با درود خدمت همه بزرگواران این سایت و فرهیختگان دست اندرکار .با جسارت و قبل از آن پوزش از پیشگاه حضرت شمس ااحق گاهی آشکارا " حرفی" موجب ناخوانایی بیت یا مصراعی میشود که نیازی به معرفی " نسخه " ندارد مانند " و " قبل از کلمه " ورد " : باغ دل را سبز و تر و تازه بین پر زغنچه ( و) ورد و سرو و یاسمین . این کوچکترین را ببخشید.
پوریا
2017-10-17T17:38:53
سلام این بیت زیبا از این شعر حذف شده اگر اضافه بشه مقصود شعر هم که علیهه راجعون هست کاملتر میشه :از عدم ها سوی هستی هر زمان هست یارب کاروان در کاروان باز از هستی روان سوی عدم میروند این کاروان ها دم به دم
مهدی کاظمی
2017-11-27T13:48:53
در خزان صد ها هزار گیاهان و درختان مغلوب طبیعت شده و در دریای مرگ میمیرند زاغ هم سیاهپوش شده و شیون و فغان سر میده برای مرگ سبزه و گیاه .... اما بازهم بهاری بفرمان و خواست ازلی خداوند در دل طبیعت شکوفا میشود مولانا در تشبیهی زیبا از بهار و پاییز به مرگ و زندگی و برگرداندن زندگی از دل نیستی استفاده میکنه و بزیبایی مرگ سیاه رو که برای ما ترسناک و تاریک هست رو مولد حیات به فرمان و خواست خداوند معرفی میکنهدر خزان آن صد هزاران شاخ و برگاز هزیمت رفته در دریای مرگزاغ پوشیده سیه چون نوحه‌گردر گلستان نوحه کرده بر خضرباز فرمان آید از سالار دهمر عدم را کانچ خوردی باز دهآنچ خوردی وا ده ای مرگ سیاهاز نبات و دارو و برگ و گیاهای بردار برای یک لحظه عقلت رو باخودت بیار و ببین در باغ دلت لحظه به لحظه مثل همین خزان و بهار رویش و پویش وجود داره و پراز غنچه وگل و سرو یاسمن های معرفت الهیست ...باغی پر از احوالات روحانی و پر از شاخ و برگ هایی از خیالات گوناگون که از انبوهی و خرمی صحرا و کاخ را پوشانده .... مولانا در ادامه الهامات خودش رو دریافتی از ازین باغ سرسبز میدونه باغی که عقل کل درونجا جلوه کرده و عطرش در اون گلزار و سرو و سنبل جارییه ای برادر عقل یکدم با خود آردم بدم در تو خزانست و بهارباغ دل را سبز و تر و تازه بینپر ز غنچه و ورد و سرو و یاسمینز انبهی برگ پنهان گشته شاخز انبهی گل نهان صحرا و کاخاین سخنهایی که از عقل کلستبوی آن گلزار و سرو و سنبلسترایحه گلی رو اسشمام میکنی که اونجا گُلی جسمانی وجود نداره و همینطور هم جوشش شرابی رو دیدی که اون شراب انگور نبود ..همین بو تو را به پیش هدایت میکنه و میبره تا سر منزل مقصود که اینجا مولانا از بهشت و کوثر یاد کرده که وعده هایی خداییست... خواجه شیراز هم درین مورد میگه :(گفتم که بوی زلفت گمراه عالمم کردگفتا اگر بدانی هم اوت رهبر آید)بوی گل دیدی که آنجا گل نبودجوش مل دیدی که آنجا مل نبودبو قلاووزست و رهبر مر ترامی‌برد تا خلد و کوثر مر ترااین بو و رایحه خوش درمان درد دوری هم هست و روشنایی و نور چشم ازین رایحه است مثل یعقوب نبی ع که بوی پیراهن یوسف چشمش را روشن و بیناا کرد بو دوای چشم باشد نورسازشد ز بویی دیدهٔ یعقوب باز
مهدی کاظمی
2017-11-29T11:26:58
اما بر عکس رایحه خوشی که از پیرهن یوسف به مشام یعقوب رسید و شفابخش درد دوری بود بوی بد دیده رو تیره و تار میکنه مولانا درینجا میفرماید اگر مانند یوسف بوی شفا بخش نداری لااقل مانند یعقوب در طلب و گریه و زاری باش ...( بوی خوش بویی هست که به دلدار رهنمون کنه و بر عکس بوی بد از دنیا و خواسته های دنیوی ساطع میشه و از پرداختن به عشق ممانعت میکنه)بوی بد مر دیده را تاری کندبوی یوسف دیده را یاری کندتو که یوسف نیستی یعقوب باشهمچو او با گریه و آشوب باشدر ادامه مولانا پندی از حکیم غزنوی به میان میاره که میفرماید کسیکه ناز میکنه باید روی زیبایی مثل گل داشته باشه وگرنه ناز برای روی نازیبا زشت بنظر میاد ..... در برابر یوسف اظهار خوبی نکن و مثل یعقوب باش و آه و زاری کن ...(پس در حضور اهل کمال و اصحاب جلال که یوسفان کوی حقیقت و معرفت هستند کمالات خود رو عرضه نکن ...بلکه اظهار نیاز و طلب کن تا به وصالشان رسی) بشنو این پند از حکیم غزنویتا بیابی در تن کهنه نویناز را رویی بباید همچو وردچون نداری گرد بدخویی مگردزشت باشد روی نازیبا و نازسخت باشد چشم نابینا و دردپیش یوسف نازش و خوبی مکنجز نیاز و آه یعقوبی مکنمعنی حرکت طوطی که در قفس افتاد و مرد در حقیقت همین نیاز به خوبرویان بود توام مثل اون طوطی در نیاز و فقر خودت رو مرده ساز تا دم مسیحایی دستگیرت بشه و تورو مثل خودش فرخنده و زنده کنه ..... مولانا بزیبایی در بیان مقام خاکساری و فقر و میفرماید هیچ سنگی در فصل بهار با وجود بارش و فراوانی نعمات الهی سرسبز نمیشه پس خاک باش تا در تو بروید گیاهان رنگارنگ ...سالها تو سنگ دلخراشی بودی و اظهار فضل و برتری کردی یه مدتی هم برای آزمایش خاکسار و اصطلاحا فقیر باش و از هرچه فضائل داری بمیر... معنی مردن ز طوطی بد نیازدر نیاز و فقر خود را مرده سازتا دم عیسی ترا زنده کندهمچو خویشت خوب و فرخنده کنداز بهاران کی شود سرسبز سنگخاک شو تا گل نمایی رنگ رنگسالها تو سنگ بودی دل‌خراشآزمون را یک زمانی خاک باش
مهدی کاظمی
2017-11-25T12:25:53
از مضرات انگشت نمای خلق بودن اینهمه گفتیم ولی اینو بدون که درین راه بدون عنایات حق نمیتونیم از چنگ دیو نابکار جون سالم بدر ببریم مولانا به زیبایی از کلمه هیچ استفاده میکنه در مقابل عنایت خداوند این همه گفتیم لیک اندر بسیچ(بسیچ:اراده کردن وآماده کردن)بی‌عنایات خدا هیچیم هیچبدون کمک خداوند و افراد خاص خداوند فرشته هم که باشه نامه اعمالش سیاه و تیره اس ...بی عنایات حق و خاصان حقگر ملک باشد سیاهستش ورقای خدا ایکه فضل و دانش و برتری تو دوای درد و احتیاج ماست ..قطره دانش مارو بدریای معرفت و آگاهی بیکران خودت وصل کن که وقتی بیاد تو بودن هست از دیگری یاد کردن روا نباشد البته اینجا خاصان حق کسانی هستند که مثال مولانا بدریای معرفت الهی وصل هستند و مارا یاری میکنند که مسقیم و بی واسطه متصل بودن به این دریا کار خاصان و کاملان است و ما از انها چراغ راه میسازیم و هدایت میپذیریم ..اینها همه رو خدا بما لطف کرده تا با این هدایت کافی عیوب ما مستتر و پوشیده بمونه ای خدا ای فضل تو حاجت روابا تو یاد هیچ کس نبود روااین قدر ارشاد تو بخشیده‌ایتا بدین بس عیب ما پوشیده‌ایقطرهٔ دانش که بخشیدی ز پیشمتصل گردان به دریاهای خویشجان ما قطره الهی و نمونه ای از دریای خداوندیست برای همین است که بسیار غنی و کلید معرفت الهیست که خداوند در وجود ما نهاده است مولانا در دعایی زیبا رهانیدن این قطره رو از شر هوای نفس و آلودگی های نفسانی رو از قبل ازینکه در خاک محبوس بشه و مثل رطوبتی توسط باد ازبین بره رو از خدا طلب میکنه قطرهٔ علمست اندر جان منوارهانش از هوا وز خاک تنپیش از آن کین خاکها خسفش(در زمین فرو نشاندن) کنندپیش از آن کین بادها نشفش( فروکشیدن رطوبت)کنندگرچه ای خدا تو قادری در همچنین شرایطی هم اون قطره رو حفظ کنی و پس بگیری ...قطره ای که در جذب هوا شد یا در خاک ریخت کی از قدرت تو گریخت اگر صدبار هم نابود بشه بازهم تا صدایش کنی با سر قدم میسازه و بوجود میاد گر چه چون نشفش کند تو قادریکش ازیشان وا ستانی وا خریقطره‌ای کو در هوا شد یا که ریختاز خزینهٔ قدرت تو کی گریختگر در آید در عدم یا صد عدمچون بخوانیش او کند از سر قدمروزانه صدها هزار بار چیزهای مختلف همدیگر رو ازبین میبرند ولی باز تحت فرمان تو بوجود میان اونها تحت حکم تو اند و نمیتوانند که نباشند .. مولانا درینجا بزیبایی منبع ادامه زندگی رو از عدم بیان میکنه جایی که ما فکر میکنیم تاریکه و هیچ حیاتی درون وجود نداره صد هزاران ضد ضد را می‌کشدبازشان حکم تو بیرون می‌کشداز عدمها سوی هستی هر زمانهست یا رب کاروان در کاروانمولانا این حالت رو تشبیه به خواب شبانه میکنه و میگه که مخصوصا شبها که نیستی از بیداری رو در ژرفای خواب تجربه میکنی ولی بازم صبح که میشه از قدرت خداوندی به عالم بیداری و عقول برمیگردی مثال ماهیانی که سرشون از دریا بیرون میکنن ازعدم بوجود میایی ... مولانا درینجا تشبیه زیبایی از عدم بدریای بیکران الهی و کارگاه هستی کرده و نسبت بودن مارو مثال ماهیانی میدونه که سر از دریا برون میکنیم و این فرصت رو کوتاه رو اسمش رو زندگی و میزاریم از دریای حقیقی زندگی غافلیم و میترسیمخاصه هر شب جمله افکار و عقولنیست گردد غرق در بحر نغولباز وقت صبح آن اللهیانبر زنند از بحر سر چون ماهیان
روفیا
2017-03-04T20:19:38
زشت باشد روی نازیبا و نازیعنی روی نازیبا و ناز کردن با هم تناسب ندارد، به قول شیخ محمود تناسب را رعایت کرد عاقل! مادر فولادزره را چه به ناز کردن!مثل اینکه لنگ و لوخ و خفته شکل و بی ادب باشیم، تازه دعوتمان می کنند به خواستگاری، ناز کنیم و بگوییم روی ما حساب نکنید! حال که چنینیم اقلا ناز نکنیم!سوی او می غیژ و او را می طلب
nabavar
2017-03-04T21:10:18
روفیا بانو گرامیشاید مادر فولاد زره برای بابای فولاد زره ناز و ادا داشته ، عشوه ای ، غمزه ای ، چیزی، از کجا معلوم؟کبوتر باکبوتر باز با باز گناه مردم را نشوئیم . به بهانه ی خیر مقدم، که چندی غایب بودیدپایدار باشید
روفیا
2017-03-04T22:54:28
هاها... این هم حرفیست! مضافا اینکه اگر چنین نبود فولادزرهی نیز در کار نبود!
رادوین
2017-06-18T15:51:46
با درود به همگی دوستانبیت دوازده به این صورت است لطفا تصحیح شود: از عدم ها سوی هستی ها روانهر زمانی میرسد صد کاروانجناب حضرت مولانا این ابیات رو در وصف وادی استغنای جناب عطار نیشابوری سروده اند. متاسفانه طی سالهای اخیر بسیاری از اشعار عرفای ما دچار حذف و سانسور شده اند.