مولانا:عشق مرا بر همگان برگزید آمد و مستانه رخم را گزید
❈۱❈
عشق مرا بر همگان برگزید
آمد و مستانه رخم را گزید
شکر کز آن کان زر جعفری
روی مرا نادره گازی رسید
❈۲❈
باد تکبر اگرم در سرست
هم ز دم اوست که در من دمید
کرد مرا خشم مه و بر رخم
گنبد نیلی سره نیلی کشید
❈۳❈
باده فراوان و یکی جام نی
بوسه پیاپی شد و لب ناپدید
ای شب کفر از مه تو روز دین
گشته یزید از دم تو بایزید
❈۴❈
گو سگ نفس این همه عالم بگیر
کی شود از سگ لب دریا پلید
قفل خداییش بسی خون که ریخت
خونش بریزیم چو آمد کلید
❈۵❈
جان به سعادت بکشد نفس را
تا به هم افتند سعید و شهید
هیچ شکاری نرهد زان صیاد
کو ز سگیهای سگ تن رهید
❈۶❈
ای خرف پیر جوان شو ز سر
تازه شد از یار هزاران قدید
وی بدن مرده برون آ ز گور
صور دمیدند ز عرش مجید
❈۷❈
خامش و بشنو دهل خامشان
ایدک الله به عیش جدید
کامنت ها