گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

مولانا:ای تو نگار خانگی خانه درآ از این سفر پسته لعل برگشا تا نشود گران شکر

❈۱❈
ای تو نگار خانگی خانه درآ از این سفر پسته لعل برگشا تا نشود گران شکر
ساقی روح چون تویی کشتی نوح چون تویی تا که تهیست ساغرم خون چه پرست این جگر
❈۲❈
طعنه زند مرا ز کین رو صنمی دگر گزین در دو جهان یکی بگو کو صنمی کجا دگر
آن قلمی که نقش کرد چونک بدید نقش تو گفت که‌های گم شدم این ملکست یا بشر
❈۳❈
جان و جهان چرا چنین عیب و ملامتم کنی در دل من درآ ببین هر نفسی یکی حشر
عشق بگوید الصلا مایده دو صد بلا خشک لبی و چشم تر مایده بین ز خشک و تر
❈۴❈
چونک چشیدی این دو را جلوه شود بتی تو را شهره یکی ستاره‌ای بنده او دو صد قمر
فاش بگو که شمس دین خاصبک و شه یقین در تبریز همچو دین اوست نهان و مشتهر

فایل صوتی دیوان شمس غزل شمارهٔ ۱۰۲۰

تصاویر

کامنت ها

داود
2015-02-12T23:16:49
عشق مولانا به شمس فراتر از روابط انسانی است که ما میشناسیم. انسانها در نهایت علاقه هم اعتماد دیوانه واری به هم ندارند. مولانا چنان خود را غرق در شمس میبیند که در تمجید و تکریم او چنان پیش میرود که گاه خواننده گمان میبرد شاید مولانا در حال وصف معبود خوبش است . مشاهده کمالات ذات حضرت حق در وجود شمس (در مقام خلیفه الهی انسان) چنان عمیق بوده که باعث شده برخی پیروان او نسبت کفر به شمس داده و او را برانند. شاید وجود حضرت شمس از بارزترین مصادیق اختلاف پیروان مولانا در قونیه و مولانا شناسان عارف مسلک در ایران باشد.
نادر..
2017-05-22T11:07:36
طعنه زند مرا ز کین رو صنمی دگر گزین!در دو جهان یکی بگو کو صنمی؟ کجا دگر ..
برگ بی برگی
2018-09-01T20:14:27
طعنه زند مرا بکین ،رو صنمی دگر گزین در دو جهان یکی بگو ، کو صنمی ؟ کجا دگر ؟اشاره به وحدت وجودی انسان و کل هستی و زندگی که از باور های مولانا و سایر عرفا میباشد .
برگ بی برگی
2018-09-01T20:47:19
آن قلمی که نقش کرد چونک بدید نقش تو گفت که های گم شدم این ملک است یا بشر جان و جهان چرا چنین عیب و ملامتم کنیدر دل من درا ببین هر نفسی یکی حشر آن اول نقاش عالم هستی پس از خلقت انسان که فرمود تبارک الله احسن الخالقین و این فرشته است یا بشر بلکه از فرشتگان بلند مرتبه تر .فرشتگان زبان به ملامت گشودند که آیا ما را برای پرسش لایق ندانستی پس علت خلق بشر چه بود و حضرت باریتعالی میفرماید من رازی را میدانم که شما نمی دانید و آن زنده شدن این انسان به من میباشد در هر نفس که به معنی هر آن و لحظه میباشد .پس مولانا حشر و قیامت انسان راهر آن و هر لحظه میداند که میتواند به حضور او زنده شده از من ذهنی و توهمی خود جدا و با اصل خدایی خود یکی شود .در پناه حق باشید
بیگانه
2018-03-07T00:54:47
طعنه زند مرا ز کین رو صنمی دگر گزیندر دو جهان یکی بگو کو صنمی، کجا دگر...