گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

مولانا:گر چه نه به دریاییم دانه گهریم آخر ور چه نه به میدانیم در کر و فریم آخر

❈۱❈
گر چه نه به دریاییم دانه گهریم آخر ور چه نه به میدانیم در کر و فریم آخر
گر باده دهی ور نی زان باده دوشینه از دادن و نادادن بس بی‌خبریم آخر
❈۲❈
ای عشق چه زیبایی چه راوق و گیرایی گر رفت زر و کیسه در کان زریم آخر
ای طعنه زنان بر ما بگشاده زبان بر ما باری ز شما خامان ما مستتریم آخر
❈۳❈
لولی که زرش نبود مال پدرش نبود دزدی نکند گوید پس ما چه خوریم آخر
ما لولی و شنگولی بی‌مکسب و مشغولی جز مال مسلمانان مال کی بریم آخر
❈۴❈
زنبیل اگر بردیم خرماش درآگندیم وز نیل اگر خوردیم هم نیشکریم آخر
گر شحنه بگیردمان آرد به چه و زندان بر چاه زنخدانش آبی بچریم آخر
❈۵❈
چاهش خوش و زندانش وان ساقی و مستانش وان گفتن بی‌سیمان که سیمبریم آخر
می‌گوید جان با تن کای تن خمش و تن زن لب بند و بصر بگشا صاحب نظریم آخر

فایل صوتی دیوان شمس غزل شمارهٔ ۱۰۲۶

تصاویر

کامنت ها

عبوری
2016-03-06T16:04:17
مستر علیشب به خیراحوالات شما؟من هم به مانند شما منتظر اظهار نظر اساتید می مانم.عاشق اشعار مولانا شدن خوب است و سودات مبارک باد. اما مولانا هر چه بزرگ باشد باز هم عالم اندیشه و فکر و معرفت پس از وی ترقی کرده و رندان عالم سوز و قلندران مستور پس از وی بسیار بوده اند که عیار معرفتشان از مولوی بیشتر نباشد کمتر نیست و مثل مولوی-و به از او- می توان تصویر کرد.یعنی سعی کن عاشقش بشوی ولی در وی نمانی و کورت نکند که حبک الشیء یعمی...
علی
2016-03-06T06:21:25
گر چه نه به دریاییم؛ دانه گهریم آخر ( نژاد پرستی ؛ فخر فروشی؛ یا هرچیزی که موجب کثرت میشه)ور چه نه به میدانیم؛ در کر و فریم آخر( در خوشی خودمون هستیم و دور از وحدت زندگی کردن)گر باده دهی ور نی؛ زان باده دوشینه ( تعصب و عقاید کهنه داشتن و همین باعث شده اسرار زندگی رو درک نکنیم و در همون داشته هامون بمونیم)از دادن و نادادن بس بی‌خبریم آخر از اساتید خواهش میکنم کمکم کنن ایا درکم درسته بوده از این شعر؟! بنده جدیدا عاشق اشعار مولانا شدم و برام خیلی جالبه و حرفهاش تازگی داره ؛ لطفا کمکم کنید تا بیشتر اشنا بشم با عقایدشون
بی نشان
2020-10-30T23:28:39
گرچه نه به دریاییم دانه ی گوهریم آخر گرچه نه به میدانیم در کر و فریم آخر نکات و سوالاتی ساده و ابتدایی در حد فهم قاصر این کمترین پیرامون این شروع شعور آفرین : این شروع با گرچه بیانگر کدام وجهه از نفس نفیس ولی خداست که با وجود تمکن در مراتب اعلای اعراف و اشعار آفاقی و انفسی از ادای حق و التزام به مقتضیات هر مرتبه و مقامی برای آن مرتبه غافل نیست و این آن است که چون او اگر بجویی به چراغ ها نیابی معنایی تحت اللفظی : اگرچه ما به دریا نیستیم اما دانه ی گوهر هستیم همین ؟! آیا باید به همین اسناد خبری اکتفا کرد و به تبع فهم اولی از آن گذشت ؟! نکاتی رویین و زبرین که خود بواطنی زیرین را حامل است : اگرچه ( عدم جزمیت در هر امری و سیلان و صیرورت وجود ) لزومی ندارد به دنبال گوهر تنها در دریا گشت اگرچه اینکه در آنجا هم باشد و بدین امر شهره باشد را نیز رد نباید کرد ( مراتب دریاها و گوهرها )توسع گستره ی ادراک تا بینهایت هر مدرکی در حد خویش ....؟! آداب و رسوم و قواعد و برساخته های قراردادی تو را ره نزند که به عنوان مثال به دنبال چون کوهری در مقام رمزگان تنها در رمزگان دریا بگردی و بدان اکتفا کنی ..... گوهرانی هستند ورای دریاها و صاحب کر و فرانی خارج از تقید و تحدید میدان ها .... اللهم ارنی الاشیاء کما هی و نکات بسیار و بیشمار دیگری که دست خواهد داد به شرط تانی و تفکر و موانست مدام ....
امیر
2018-11-29T23:52:22
بنام نیک خواه هستی یافتگانخطاب به جناب مستر علی :چطور میتوان عاشق بود و در وی نماند؟ مگر عاشق جز ماندن و غرق شدن و فنا شدن در معشوق را تواناست؟ و مگر عاشقی جز این هاست؟بگذریم..
همایون
2018-01-27T03:26:27
انسان در سه عرصه و میدان حضور دارد، پندار، گفتار، و کردار. که یکی‌ از دیگری بیرون می‌‌آید و این چرخه زندگی‌ او را می‌‌سازداین چرخه در فرهنگ غیر شمس و جلال دینی چرخه‌ای تکراری و تقلیدی و بر مدار خوب و بد و منطق مقایسه‌ای و سود و زیان است و در این راه مال یکدیگر را ربودن و زورگوئی و کلاه برداری نیز برای بسیاری جائز شمرده می‌‌شود و بیشتر همیشه بهتر استیا برتری افراد بر اساس زهد و عزلت و دانش دینی و فقهی بیشتر و اصطلاحا مسلمانی آنان است و مقام و دارائی دنیوی نیز امتیاز ویژه‌ای به حساب می‌‌آیدصوفی گری هم به فقر و دوری از دنیا و سر سپردگی بیشتر به شیخ و مراد خانقاه مربوط می‌‌شود و آتش هم بطور نمادی در آتشکده جای دارد و عشق تعریفی‌ جز ایمان و باور بیشتر به خدا نیست و اینکه جز او چیزی نیست و هر چه در عالم هست پرتو اوست و از این قبیل گفتگو هاجای یک چیز خالی‌ بود و آن اصل نویی و برخورداری از گنج هستی‌ و اینکه انسان بر اساس ماهیت خود موجودی است که خود خود را تغییر می‌‌دهد و بر طبیعت و انتخاب طبیعی‌ بسنده نمی‌‌کند و توانائی آن‌ را دارد که هر روز نو تر از دیروز شود و هستی‌ نیز در این کار یاور و همکار اوست و این برترین باور است که هر که به آن دست یابد اگر در زندان هم باشد هیچ گاه خود را بی‌ هوده و بی‌ نتیجه احساس نمی‌‌کند، او توانسته است با دل‌ خود به دل‌ هستی‌ راه پیدا کند و با آن وصل شود هستی‌ چیز‌های با ارزش را به کسی‌ نمی‌‌دهد بلکه آنها را باید از هستی‌ دزدید، هر چه بیشتر بدزدی هستی‌ گنج بیشتر و بزرگتری را در سر راه تو قرار می‌‌دهد این راز فرهنگ و عرفان جلال دینی است و هر که صاحب این نظر باشد همواره از چشمه بی‌ زوال هستی‌ می‌‌کشد و به دیگران نیز می‌‌رساند و هرگز به دارایی‌های پدر و آنچه از گذشته و بازمانده گذشتگان است نمی نازد و آنرا دارائی خود به حساب نمی آوردو اگر چیزی از کسی‌ می‌‌دزدد همانا باور‌های کهنه اوست که به جای آن باوری فرخنده و نو خواهد نشاند