گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

مولانا:جان من و جان تو بستست به همدیگر همرنگ شوم از تو گر خیر بود گر شر

❈۱❈
جان من و جان تو بستست به همدیگر همرنگ شوم از تو گر خیر بود گر شر
ای دلبر شنگ من ای مایه رنگ من ای شکر تنگ من از تنگ شکر خوشتر
❈۲❈
ای ضربت تو محکم ای نکته تو مرهم من گشته تمامی کم تا من تو شدم یک سر
همسایه ما بودی چون چهره تو بنمودی تا خانه یکی کردی ای خوش قمر انور
❈۳❈
یک حمله تو شاهانه بردار تو این خانه تا جز تو فنا گردد کالله هو الاکبر
چون محو کند راهم نی جویم و نی خواهم زیرا همه کس داند که اکسیر نخواهد زر
❈۴❈
از تابش آن کوره مس گفت که زر گشتم چون گشت دلش تابان زان آتش نیکوفر
مس باز به خویش آمد نوشش همه نیش آمد تا باز به پیش آمد اکسیرگر اشهر

فایل صوتی دیوان شمس غزل شمارهٔ ۱۰۳۱

تصاویر

کامنت ها

Neeknaam
2013-02-16T01:26:33
در خط اول "بهمدیگر" درست است. بر مبنای کلیات شمس تبریزی، چاپ امیر کبیر، چاپ 17، سال 1382، isbn 964-00-0276-3
خسرو
2021-03-09T05:50:42
یک حمله تو شاهانه بردار تو این خانهتا جز تو فنا گردد کالله هو الاکبرشاهنشاه حمله کن و این خانه را از بین ببر تا هرآنچه از غیر توهست همانند «الله اکبر» هلاک شوند
همایون
2019-01-12T00:08:54
فنا نزد عرفا ی پیش از جلال دین در خداوند و یا نزد حلاج در حق است ولی برای جلال دین فنا در دوست استهنگامی که دو دوست قابلیت دوستی‌ یکدیگر را در می‌‌یابند و خود را در مرحله‌ای همگون و هماهنگ می‌‌بیننداتفاق مبارکی صورت می‌‌گیرد و آن دو از این پس موجودیت یگانه و مکمل و پیش رونده پیدا می‌‌کنند و همچون پرنده شکاری به پرواز در می‌‌آیند و از مس بودن به طلا شدن روی می‌‌آورند این تجربه‌ای است که جلال دین به آن رسیده است و تا اخر عمر آن را با خود داشته است
همایون
2018-07-26T03:12:32
کیمیا و اکسیر در فرهنگ جلال دین همانا توانایی یکی‌ دیدن است حال آنکه چشم ما همواره تفاوت‌ها را می‌‌بیند چون اینگونه طراحی شده است، که نور و تاریکی را تشخیص دهد و کم و زیاد رااین کیمیا همیشه در کار است و مس را زر می‌‌کند ولی این پایان کار نیست چون زر باز می‌‌تواند زر دیگری شود که گویی در برابر آن مس بوده است، یعنی‌ زر اینجا پایان کار نیست بلکه زر شدن ادامه دارد چون هستی‌ گنجی بی‌ پایان است و زر‌ها بر تر از زر‌ها دارداین بی‌ پایانی هم خود زیبائی خود را دارد و خود زر است و کسی‌ که با این بی‌ پایانی انس بگیرد دیگر نیازی به اکسیر ندارد چون آن اکسیر گر و کیمیا گر همواره با او همراه و هم خانه می‌‌گردد
زهیر
2023-06-16T17:30:06.1713259
این غزل یه جوریه، انگار مولانا وقتی داشته می‌سرودتش، هم‌زمان از شادی می‌رقصیده!!