گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

مولانا:خداوند خداوندان اسرار زهی خورشید در خورشید انوار

❈۱❈
خداوند خداوندان اسرار زهی خورشید در خورشید انوار
ز عشق حسن تو خوبان مه رو به رقص اندر مثال چرخ دوار
❈۲❈
چو بنمایی ز خوبی دست بردی بماند دست و پای عقل از کار
گشاده ز آتش او آب حیوان که آبش خوشترست ای دوست یا نار
❈۳❈
از آن آتش بروییدست گلزار و زان گلزار عالم‌های دل زار
از آن گل‌ها که هر دم تازه‌تر شد نه زان گل‌ها که پژمردست پیرار
❈۴❈
نتاند کرد عشقش را نهان کس اگر چه عشق او دارد ز ما عار
یکی غاریست هجرانش پرآتش عجب روزی برآرم سر از این غار
❈۵❈
ز انکارت بروید پرده‌هایی مکن در کار آن دلبر تو انکار
چو گرگی می‌نمودی روی یوسف چون آن پرده غرض می‌گشت اظهار
❈۶❈
ز جان آدمی زاید حسدها ملک باش و به آدم ملک بسپار
غذای نفس تخم آن غرض‌هاست چو کاریدی بروید آن به ناچار
❈۷❈
نداند گاو کردن بانگ بلبل نداند ذوق مستی عقل هشیار
نزاید گرگ لطف روی یوسف و نی طاووس زاید بیضه مار
❈۸❈
به طراری ربود این عمرها را به پس فردا و فردا نفس طرار
همه عمرت هم امروزست لاغیر تو مشنو وعده این طبع عیار
❈۹❈
کمر بگشا ز هستی و کمر بند به خدمت تا رهی زین نفس اغیار
نمازت کی روا باشد که رویت به هنگام نمازست سوی بلغار
❈۱۰❈
در آن صحرا بچر گر مشک خواهی که می‌چرد در آن آهوی تاتار
نمی‌بینی تغیرها و تحویل در افلاک و زمین و اندر آثار
❈۱۱❈
کی داند جوهر خوبت بگردد به خاکی کش ندارد سود غمخوار
چو تو خربنده باشی نفس خود را به حلقه نازنینان باشی بس خوار
❈۱۲❈
اگر خواهی عطای رایگانی ز عالم‌های باقی ملک بسیار
چنان جامی که ویرانی هوش است ز شمس حق و دین بستان و هش دار
❈۱۳❈
خداوند خداوندان باقی که نبودشان به مخدومیش انکار
ز لطف جان او رفته بکارت چو دیدندنش ز جنت حور ابکار
❈۱۴❈
اگر نه پرده رشک الهی بپوشیدیش از دار و ز دیار
که سنگ و خاک و آب و باد و آتش همه روحی شدندی مست و سیار
❈۱۵❈
به بازار بتان و عاشقان در ز نقش او بسوزد جمله بازار
دو ده دان هر دو کون دو جهان را چه باشد ده که باشد اوش سالار
❈۱۶❈
که روح القدس پایش می ببوسید ندا آمد که پایش را مه آزار
چه کم عقلی بود آن کس که این را برای جاه او گوید که مکثار
❈۱۷❈
به حق آنک آن شیر حقیقی چنین صید دلم کردست اشکار
که از تبریز پیغامی فرستی که اینست لابه ما اندر اسحار

فایل صوتی دیوان شمس غزل شمارهٔ ۱۰۴۸

تصاویر

کامنت ها

ناشناس
2015-09-20T12:36:03
سلام، در مصرع دوم بیت اول مولانا خورشید را همانند انواری در مفابل خورشید حقیقی میداند،که در آن محو اند.
Sepehr
2015-11-27T08:21:07
یا حقفاضلهر زمان نو می شود دنیا و مابی خبر از نو شدن اندر بقاپس تو را هر لحظه مرگ و رجعتی ستمصطفی فرمود دنیا ساعتی ستآزمودم، مرگ من در زندگی ستچون رهی زین زندگی، پایندگی ست
Sepehr
2015-11-27T10:58:07
Ya Haghزهی خورشید در خورشید انوارMan tasavor mikonam keh Salek bayad ba jamaat (anvar) salekan sama konadSepehr
Sepehr
2015-11-23T18:23:44
Ya HaghZahi sazist keh salek dar an be Khorshid Haghighat haghighat seyr mikonad.
فاضل
2015-06-03T22:12:16
کسی از دوستان بزرگوار بنده را در مورد مصرع دوم بیت اول کمک می نماید؟!
همایون
2018-11-15T02:02:03
این غزل سراپا برای شمس سروده شده است و در خلال آن نکات شگرفی از اعتقادات جلال دین نیز بیان شده است که یکسره حساب خود را از مذهبی جماعت جدا ساخته و خود را مرید شمس می‌‌داند و نماز آنانکه به شمس نگاه نمی کنند را نیز باطل می‌‌داند و روح القدس یا هر آنکه از طرف خدا می‌‌آید را پابوس شمس نیز به حساب نمی آورد و ناموس بهشت را که حوریان باکره آن است به پای لطافت شمس زأئل و بر باد رفته می‌‌پندارد و هر که را که مرید او نیست بنده نفس به حساب می‌‌آورد که چشم به آن حوریان دوخته است دو بار او را خداوند همه خدایان می‌‌نامد که رشک و حسد آنان موجب پوشیده ماندن او از دیگران است همان طور که می‌‌دانیم شمس در سراسر زندگی‌ خود انسانی‌ عادی و گمنام بوده است ولی از نظر جلال دین آتش زندگی‌ و آب زندگی‌ است که کس دیگری جای او را نمی تواند بگیرد و خداوندی و سالاری دو جهان برای او از کدخدایی یک ده نیز پایین تر استاما این شمس کیست و چه دارد که خورشید در خورشید نور است، نه یک خورشید که کهکشانی از خورشید هاست و هر غنیمتی از خوبی‌ که رو می‌‌نماید عقل‌ها را از کار می‌‌اندازد و آب حیات زاییده آتش زندگی‌ اوست که گلستان‌ها و گل‌ها از آن می‌‌روید؟ پاسخ شاید در این بیت نهفته است کهاز آن گل‌ها که هر دم تازه‌تر شد - نه زان گل‌ها که پژمردست پیرارشمس، جلال دین را از هر چه باور قدیمی و کهنه بود برید و جدا ساخت، این کار کوچکی نیست و از هر کسی‌ ساخته نیست، خداوندی شمس اینگونه برای جلال دین معنی‌ بخش است که از او می‌‌خواهد که حرفی‌ از خودت بگو بجای نقل از گفته‌های پیشینیاناگر بخوهیم ارزش این کار را بسنجیم بد نیست به نمونه تاریخی آن در اروپا نگاهی بیندازیمدکارت شبیه این کار را می‌‌کند و به همه باور‌های پیشینیان شک می‌‌کند او که هم عصر گالیله بود سهم مهمی در پیدایش عصر روشنگری و انقلاب عظیم فرانسه داشت که نتیجه آن گسست از اسطوره دینی و پیدایش مدرنیسم و سکولاریسم است، خواجه نصیر و ملاّ قطب که معاصر جلال دین بودند و در مکتب مراغه به همان کاری مشغول بودند که پیشینیان گالیله مانند کوپرنیک و کپلر بعدا بدان پرداختند و از دستاورد‌های آنان نیز بهره بردند، نمونه‌های علمی‌ این نوع تحولات عظیم اندیشه انسانی‌ ا‌ند که در ایران با هجوم مغول متوقف می‌‌گردد