مولانا:انجیرفروش را چه بهتر انجیرفروشی ای برادر
❈۱❈
انجیرفروش را چه بهتر
انجیرفروشی ای برادر
ماییم معاشران دولت
هین بر کف ما نهید ساغر
❈۲❈
ای ساقی ماه روی زیبا
ای جمله مراد تو میسر
از روی تو تاب یافت خورشید
وز بال تو برپرید جعفر
❈۳❈
ماییم بلای دی چشیده
چون باغ ز زخم دی مزعفر
بشنو ز بهار نو سقاهم
در جام کن آن شراب احمر
❈۴❈
لوح دل را ز غم فروشوی
ای شاه مطهر مطهر
ای تو همه را ولی نعمت
بر ما ز همه کسان فزونتر
❈۵❈
در سایهات ای درخت طوبی
ما راست سعادت مکرر
بر عشق و جمال دوست وقفیم
وز جمله کارها محرر
❈۶❈
بر هر که گزید خدمت تو
شد منصب سلطنت مقرر
آن کس که بود مرید خورشید
چون نبود همچو مه منور
❈۷❈
مخمور شدند قوم و تشنه
درده می و زین حدیث بگذر
جان را بده از مزوره خویش
تا نبود صحتش مزور
❈۸❈
یک قوم همیرسند مهمان
امروز مقدم و مأخر
ما گاو و شتر کنیم قربان
از بهر قدوم هر برادر
❈۹❈
چه گاو که میسزد به قربان
از بهر مبشر آن مبشر
تو نیز شتردلی رها کن
اشترواری فرست شکر
❈۱۰❈
شکر گفتم قدح نگفتم
در نقل بود نبیذ مضمر
ور این نکنی خموش گردم
دانی چه کنم خموشی اندر
کامنت ها