مولانا:امیر حسن خندان کن چشم را وجودی بخش مر مشتی عدم را
❈۱❈
امیر حسن خندان کن چشم را
وجودی بخش مر مشتی عدم را
سیاهی مینماید لشکر غم
ظفر ده شادی صاحب علم را
❈۲❈
به حسن خود تو شادی را بکن شاد
غم و اندوه ده اندوه و غم را
کرم را شادمان کن از جمالت
که حسن تو دهد صد جان کرم را
❈۳❈
تو کارم زان بر سیمین چو زر کن
تو لعلین کن رخ همچون زرم را
دلا چون طالب بیشی عشقی
تو کم اندیش در دل بیش و کم را
❈۴❈
بنه آن سر به پیش شمس تبریز
که ایمانست سجده آن صنم را
کامنت ها