مولانا:معده را پر کردهای دوش از خمیر و از فطیر خواب آمد چشم پر شد کنچ میجستی بگیر
❈۱❈
معده را پر کردهای دوش از خمیر و از فطیر
خواب آمد چشم پر شد کنچ میجستی بگیر
بعد پرخوردن چه آید خواب غفلت یا حدث
یار بادنجان چه باشد سرکه باشد یا که سیر
❈۲❈
سوز اگر از روح خواهی خواجه کم کن لقمه را
گوز اگر مفتوح خواهی کاسه را در پیش گیر
ای خدا جان را پذیرا کن ز رزق پاک خویش
تا نماند چون سگان مردار هر لقمه پذیر
❈۳❈
وقت روزه از میان دل برآید ناله زار
بعد خوردن از ره زیرین گشاید پرده زیر
کامنت ها