گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

مولانا:ای صبا حالی ز خد و خال شمس الدین بیار عنبر و مشک ختن از چین به قسطنطین بیار

❈۱❈
ای صبا حالی ز خد و خال شمس الدین بیار عنبر و مشک ختن از چین به قسطنطین بیار
گر سلامی از لب شیرین او داری بگو ور پیامی از دل سنگین او داری بیار
❈۲❈
سر چه باشد تا فدای پای شمس الدین کنم نام شمس الدین بگو تا جان کنم بر او نثار
خلعت خیر و لباس از عشق او دارد دلم حسن شمس الدین دثار و عشق شمس الدین شعار
❈۳❈
ما به بوی شمس دین سرخوش شدیم و می‌رویم ما ز جام شمس دین مستیم ساقی می میار
ما دماغ از بوی شمس الدین معطر کرده‌ایم فارغیم از بوی عود و عنبر و مشک تتار
❈۴❈
شمس دین بر دل مقیم و شمس دین بر جان کریم شمس دین در یتیم و شمس دین نقد عیار
من نه تنها می‌سرایم شمس دین و شمس دین می‌سراید عندلیب از باغ و کبک از کوهسار
❈۵❈
حسن حوران شمس دین و باغ رضوان شمس دین عین انسان شمس دین و شمس دین فخر کبار
روز روشن شمس دین و چرخ گردان شمس دین گوهر کان شمس دین و شمس دین لیل و نهار
❈۶❈
شمس دین جام جمست و شمس دین بحر عظیم شمس دین عیسی دم است و شمس دین یوسف عذار
از خدا خواهم ز جان خوش دولتی با او نهان جان ما اندر میان و شمس دین اندر کنار
❈۷❈
شمس دین خوشتر ز جان و شمس دین شکرستان شمس دین سرو روان و شمس دین باغ و بهار
شمس دین نقل و شراب و شمس دین چنگ و رباب شمس دین خمر و خمار و شمس دین هم نور و نار
❈۸❈
نی خماری کز وی آید انده و حزن و ندم آن خمار شمس دین کز وی فزاید افتخار
ای دلیل بی‌دلان و ای رسول عاشقان شمس تبریزی بیا زنهار دست از ما مدار

فایل صوتی دیوان شمس غزل شمارهٔ ۱۰۸۱

تصاویر

کامنت ها

نازبانو
2015-09-29T18:19:38
شمس تبریزی بیا زینهار دست از ما مدار
ناشناسا
2015-10-02T18:01:09
جناب شمس،بنده همان ناشناس ناشناسم و از برای آسانی به نا شناسا تغییر نام داده ام. باری برداشت من از فرمایشهای شما این است که آقای بلخی خود کسی نبوده است و این شمس است که اورا برگزیده و بعضا بالا کشیده است.اگر چنین است بدا به حال آنان که عمری در راه او نهاده اند و یا بر گرد خویش چرخیده اند.
ناشناسا
2015-10-02T18:17:09
جناب شمس، هر چه بیشتر مئ جویم کمتر می یابم ، حرف زا و ساد را میگویم همان برادر ط وضاد گویا شما نیزدر رایانه تان مشکل دارید که اسراف را ناگزیر با سادنوشته اید.
پیام
2015-10-02T22:45:24
ناشناسا جان به دل نگیرخودش گفته که زبان تیزی دارددست خودش نیستمن به جای او عذر میخواهم
مجتبی خراسانی
2015-10-03T18:13:11
بسم الله الرحمن الرحیمجناب ناشناسا، آن پیام از حقیر نبوده است، خدا می داند، حقیر آن را عرض نکرده ام !نمی دانم هدف نویسندۀ آن چه بوده است، با نام حقیر هم امضا شده، چون نام حقیر را آورده، از شما پوزش می خواهم.عرض کرده بودم خدمتتان، زبان تلخی دارم، اما تاریخ ما محل آن نیست، مجددا عرض می کنم، آن متن از حقیر نمی باشد.متاسفانه مجاز است، و عرصۀ جولان بعضی از حمقا...الاحقر مجتبی خراسانی
ناشناسا
2015-10-03T19:48:05
جناب خراسانی، روزگار غریبی است، حقیقت و مجاز در هم رفته استنیازی به پوزش نیست ، زندگی تان دراز و روزگار به کام باد.
ناشناسا
2015-10-03T03:23:26
جناب خراسانی، امیدواربودم پیش از ناسزا گویی یکبار دیگر نوشته ام را می خواندید به کار گیری این واژگان از سوی کسی که زبان قرآن میداند شایسته نیست. دست کم تفاوت سین و ساد را میدانم.و شما پیام گرامی بر من منت نهادید.
ناشناس ناشناس
2015-09-29T21:44:41
جنابان کیخا و شمس، گرچه از عوامم و از مردم ( و از برای آنان که جز برای مردم نمیگویند و نمی خوانند و نمی نویسند تره هم خرد نمی کنم ) تنها از سر کنجکاوی آیا چیزی از افاضات شمس ملک داد این کان گوهر، این جام جم و در یتیم ، وین نقل و نبات در دل بلخی مقیم ، دارید ، جز نقل به مضمون و مرا سخن آسان نفرمودند ؟؟پیشاپیش سپاس می گزارم
روفیا
2015-10-03T22:09:05
من هم به محض اینکه آن حاشیه کذایی را خواندم حس کردم از آقای خراسانی نمی تواند باشد .به هر حال همین که خودشان میفرمایند از ایشان نیست در رد این فرضیه که ایشان اینگونه فکر کنند و اینگونه سخن گویند کافیست .
ناباور
2015-10-03T23:26:27
همین که حاشیه از ایشان نبوده باعث خوشحالی ستچه خوب که بدبینی ها بر طرف شود
پیام
2015-10-03T23:34:43
سخن زشت از هر که باشد زشت استو جوابی در خور میطلبدولی وقتی ایشان میگویند حاشیه از من نیستموضوع منتفی ست ممکن است کسی ” موش میدواند“ ماهم رودست خوردیمدوستی هایتان برقرارباد
منصور پویان
2015-04-19T14:23:09
In the beginning, everything was alive. The smallest objects were endowed with beating hearts. The passage of time, i.e. the cycle of life and death, is just the manifestation of one possible permutation of all the things that can happen to people. What it means to be a human being or what it means to be alive; are really very boring topics per se. What remains interesting is the capability to remember things that will somehow connect with things that other people have experienced.
امین کیخا
2013-10-18T18:10:39
گویند شمس ملکداد را گفتند چرا گوشه می گیری از مردم گفت مرا سخن اسان گفتن نفرمودند ! (یعنی مولانا ( خداوندگار ) را تنها می خواسته به راه کند .)