مولانا:همه صیدها بکردی هله میر بار دیگر سگ خویش را رها کن که کند شکار دیگر
❈۱❈
همه صیدها بکردی هله میر بار دیگر
سگ خویش را رها کن که کند شکار دیگر
همه غوطهها بخوردی همه کارها بکردی
منشین ز پای یک دم که بماند کار دیگر
❈۲❈
همه نقدها شمردی به وکیل درسپردی
بشنو از این محاسب عدد و شمار دیگر
تو بسی سمن بران را به کنار درگرفتی
نفسی کنار بگشا بنگر کنار دیگر
❈۳❈
خنک آن قماربازی که بباخت آن چه بودش
بنماند هیچش الا هوس قمار دیگر
تو به مرگ و زندگانی هله تا جز او ندانی
نه چو روسپی که هر شب کشد او بیار دیگر
❈۴❈
نظرش به سوی هر کس به مثال چشم نرگس
بودش ز هر حریفی طرب و خمار دیگر
همه عمر خوار باشد چو بر دو یار باشد
هله تا تو رو نیاری سوی پشت دار دیگر
❈۵❈
که اگر بتان چنیناند ز شه تو خوشه چینند
نبدست مرغ جان را به جز او مطار دیگر
کامنت ها