مولانا:عقل بند رهروانست ای پسر بند بشکن ره عیانست ای پسر
❈۱❈
عقل بند رهروانست ای پسر
بند بشکن ره عیانست ای پسر
عقل بند و دل فریب و جان حجاب
راه از این هر سه نهانست ای پسر
❈۲❈
چون ز عقل و جان و دل برخاستی
این یقین هم در گمانست ای پسر
مرد کو از خود نرفت او مرد نیست
عشق بیدرد آفسانست ای پسر
❈۳❈
سینه خود را هدف کن پیش دوست
هین که تیرش در کمانست ای پسر
سینهای کز زخم تیرش خسته شد
در جبینش صد نشانست ای پسر
❈۴❈
عشق کار نازکان نرم نیست
عشق کار پهلوانست ای پسر
هر کی او مر عاشقان را بنده شد
خسرو و صاحب قرانست ای پسر
❈۵❈
عشق را از کس مپرس از عشق پرس
عشق ابر درفشانست ای پسر
ترجمانی منش محتاج نیست
عشق خود را ترجمانست ای پسر
❈۶❈
گر روی بر آسمان هفتمین
عشق نیکونردبانست ای پسر
هر کجا که کاروانی میرود
عشق قبله کاروانست ای پسر
❈۷❈
این جهان از عشق تا نفریبدت
کاین جهان از تو جهانست ای پسر
هین دهان بربند و خامش چون صدف
کاین زبانت خصم جانست ای پسر
❈۸❈
شمس تبریز آمد و جان شادمان
چونک با شمسش قرانست ای پسر
کامنت ها