مولانا:آمدم من بیدل و جان ای پسر رنگ من بین نقش برخوان ای پسر
❈۱❈
آمدم من بیدل و جان ای پسر
رنگ من بین نقش برخوان ای پسر
نی غلط من نامدم تو آمدی
در وجود بنده پنهان ای پسر
❈۲❈
همچو زر یک لحظه در آتش بخند
تا ببینی بخت خندان ای پسر
در خرابات دلم اندیشههاست
در هم افتاده چو مستان ای پسر
❈۳❈
پای دار و شور مستان گوش دار
در شکست و جست دربان ای پسر
آمدم و آوردمت آیینهای
روی بین و رو مگردان ای پسر
❈۴❈
کفر من آیینه ایمان توست
بنگر اندر کفر ایمان ای پسر
میزنم من نعرهها در خامشی
آمدم خاموش گویان ای پسر
کامنت ها