مولانا:دل ناظر جمال تو آن گاه انتظار جان مست گلستان تو آن گاه خار خار
❈۱❈
دل ناظر جمال تو آن گاه انتظار
جان مست گلستان تو آن گاه خار خار
هر دم ز پرتو نظر او به سوی دل
حوریست بر یمین و نگاریست بر یسار
❈۲❈
هر صبحدم که دام شب و روز بردریم
از دوست بوسهای و ز ما سجده صد هزار
امسال حلقه ایست ز سودای عاشقان
گر نیست بازگشت در این عشق عمر پار
❈۳❈
بنواز چنگ عشق تو به نغمات لم یزل
کز چنگهای عشق تو جانست تار تار
اندر هوای عشق تو از تابش حیات
بگرفته بیخهای درخت و دهد ثمار
❈۴❈
غوطی بخورد جان به تک بحر و شد گهر
این بحر و این گهر ز پی لعل توست زار
از نغمههای طوطی شکرستان توست
در رقص شاخ بید و دو دستک زنان چنار
❈۵❈
از بعد ماجرای صفا صوفیان عشق
گیرند یک دگر را چون مستیان کنار
مستانه جان برون جهد از وحدت الست
چون سیل سوی بحر نه آرام و نه قرار
❈۶❈
جزوی چو تیر جسته ز قبضه کمان کل
او را نشانه نیست به جز کل و نی گذار
جانیست خوش برون شده از صد هزار پوست
در چاربالش ابد او راست کار و بار
❈۷❈
جانهای صادقان همه در وی زنند چنگ
تا بانوا شوند از آن جان نامدار
جانها گرفته دامنش از عشق و او چو قطب
بگرفته دامن ازل محض مردوار
❈۸❈
تبریز رو دلا و ز شمس حق این بپرس
تا بر براق سر معانی شوی سوار
کامنت ها