گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

مولانا:چرا ز قافله یک کس نمی‌شود بیدار که رخت عمر ز کی باز می‌برد طرار

❈۱❈
چرا ز قافله یک کس نمی‌شود بیدار که رخت عمر ز کی باز می‌برد طرار
چرا ز خواب و ز طرار می‌نیازاری چرا از او که خبر می‌کند کنی آزار
❈۲❈
تو را هر آنک بیازرد شیخ و واعظ توست که نیست مهر جهان را چو نقش آب قرار
یکی همیشه همی‌گفت راز با خانه مشو خراب به ناگه مرا بکن اخبار
❈۳❈
شبی به ناگه خانه بر او فرود آمد چه گفت گفت کجا شد وصیت بسیار
نگفتمت خبرم کن تو پیش از افتادن که چاره سازم من با عیال خود به فرار
❈۴❈
خبر نکردی ای خانه کو حق صحبت فروفتادی و کشتی مرا به زاری زار
جواب گفت مر او را فصیح آن خانه که چند چند خبر کردمت به لیل و نهار
❈۵❈
بدان طرف که دهان را گشادمی بشکاف که قوتم برسیدست وقت شد هش دار
همی‌زدی به دهانم ز حرص مشتی گل شکاف‌ها همی‌بستی سراسر دیوار
❈۶❈
ز هر کجا که گشادم دهان فروبستی نهشتیم که بگویم چه گویم ای معمار
بدان که خانه تن توست و رنج‌ها چو شکاف شکاف رنج به دارو گرفتی ای بیمار
❈۷❈
مثال کاه و گلست آن مزوره و معجون هلا تو کاه گل اندر شکاف می‌افشار
دهان گشاید تن تا بگویدت رفتم طبیب آید و بندد بر او ره گفتار
❈۸❈
خمار درد سرت از شراب مرگ شناس مده شراب بنفشه بهل شراب انار
وگر دهی تو به عادت دهش که روپوشست چه روی پوشی زان کوست عالم الاسرار
❈۹❈
بخور شراب انابت بساز قرص ورع ز توبه ساز تو معجون غذا ز استغفار
بگیر نبض دل و دین خود ببین چونی نگاه کن تو به قاروره عمل یک بار
❈۱۰❈
به حق گریز که آب حیات او دارد تو زینهار از او خواه هر نفس زنهار
اگر کیست بگوید که خواست فایده نیست بگو که خواست از او خاست چون بود بی‌کار
❈۱۱❈
مرید چیست به تازی مرید خواهنده مرید از آن مرادست و صید از آن شکار
اگر نخواست مرا پس چرام خواهان کرد که زرد کرد رخم را فراق آن رخسار
❈۱۲❈
وگر نه غمزه او زد به تیغ عشق مرا چراست این دل من خون و چشم من خونبار
خزان مرید بهارست زرد و آه کنان نه عاقبت به سر او رسید شیخ بهار
❈۱۳❈
چو زنده گشت مرید بهار و مرده نماند مرید حق ز چه ماند میان ره مردار
به سوی باغ بیا و جزای فعل ببین شکوفه لایق هر تخم پاک در اظهار
❈۱۴❈
چو واعظان خضرکسوه بهار ای جان زبان حال گشا و خموش باش ای یار

فایل صوتی دیوان شمس غزل شمارهٔ ۱۱۳۴

تصاویر

کامنت ها

چنور برهانی
2013-07-25T19:23:26
در بیت دهم و بیستم غلط املایی وجود دارد. «همی» «همه» و «کیست» «کسیت» است. همی زدی به دهانم ز حرص مشتی گل شکافها همه بستی سراسر دیوارواگر کسیت بگوید که «خواست فایده نیست» بگو که «خواست از او خاست، چون بود بی کار؟»دیوان کبیر، تصحیح استاد فروزانفر، ج 3 ص32
همایون
2020-11-17T01:30:01
از غزل های اولیه جلال دین است که پیش از ملاقات شمس سروده شده و حال و هوای عرفان دینی و کلاسیک دارد و با آنکه از بهار میگوید بوی نویی و تازگی نمی دهد بلکه شیخ بهار و واعظ زندگی بخش آن با فرمول زهد و تقوی نسخه آبادانی خانه و سلامت جسم و روح و رسیدن به مراد و خلاصی از مرگ و خزان زندگی را می پیچد
یزدانپناه عسکری
2023-05-01T06:18:34.2437948
چرا ز قافله یک کس نمی‌شود بیدار - که رخت عمر ز کی باز می‌برد طرار *** [گذر عمر]
مسافر
2023-11-11T09:26:44.0236088
 سلام این غزل توسط آقای پرویز شهبازی در برنامه 985 گنج حضور به زبان ساده شرح داده شده است می توانید ویدیو و صوت شرح  غزل را در آدرسهای  زیر پیدا کنید:   aparat parvizshahbazi