مولانا:شدست نور محمد هزار شاخ هزار گرفته هر دو جهان از کنار تا به کنار
❈۱❈
شدست نور محمد هزار شاخ هزار
گرفته هر دو جهان از کنار تا به کنار
اگر حجاب بدرد محمد از یک شاخ
هزار راهب و قسیس بردرد زنار
❈۲❈
تو را اگر سر کارست روزگار مبر
شکار شو نفسی و دمی بگیر شکار
تو را سعادت بادا که ما ز دست شدیم
ز دست رفتن این بار نیست چون هر بار
❈۳❈
پریر یار مرا گفت کاین جهان بلاست
بگفتمش که ولیکن نه چون تو بیزنهار
جواب داد تو باری چرا زنی تشنیع
که پات خار ندید و سرت نیافت خمار
❈۴❈
بگفتمش که بلی لیک هم مگیر مرا
نیاحتی که کنم وفق نوحه اغیار
چو میرخوان توام ترش بنهم و شیرین
که هر کسی بخورد بای خود ز خوان کبار
❈۵❈
به سوزنی که دهانها بدوخت در رمضان
بیا بدوز دهانم که سیرم از گفتار
ولی چو جمله دهانم کدام را دوزی
نیم چو سوزن کو را بود یکی سوفار
❈۶❈
خیار امت محتاج شمس تبریزند
شکافت خربزه زین غم چه جای خیر و خیار
کامنت ها