مولانا:جان خراباتی و عمر بهار هین که بشد عمر چنین هوشیار
❈۱❈
جان خراباتی و عمر بهار
هین که بشد عمر چنین هوشیار
جان و جهان جان مرا دست گیر
چشم جهان حرف مرا گوش دار
❈۲❈
صورت دل آمد و پیشم نشست
بسته سر و خسته و بیماروار
دست مرا بر سر خود مینهاد
کای به غم دوست مرا دست یار
❈۳❈
درد سرم نیست ز صفرا و تب
از می عشقست سرم پرخمار
این همه شیوهست مرادش توی
ای شکرت کرده دلم را شکار
❈۴❈
جان من از ناله چو طنبور شد
حال دلم بشنو از آواز تار
کامنت ها