مولانا:مرا میگفت دوش آن یار عیار سگ عاشق به از شیران هشیار
❈۱❈
مرا میگفت دوش آن یار عیار
سگ عاشق به از شیران هشیار
جهان پر شد مگر گوشت گرفتست
سگ اصحاب کهف و صاحب غار
❈۲❈
قرین شاه باشد آن سگی کو
برای شاه جوید کبک و کفتار
خصوصا آن سگی کو را به همت
نباشد صید او جز شاه مختار
❈۳❈
ببوسد خاک پایش شیر گردون
بدان لب که نیالاید به مردار
دمی میخور دمی میگو به نوبت
مده خود را به گفت و گو به یک بار
❈۴❈
نه آن مطرب که در مجلس نشیند
گهی نوشد گهی کوشد به مزمار
ملولان باز جنبیدن گرفتند
همیجنگند و میلنگند ناچار
❈۵❈
بجنبان گوشه زنجیر خود را
رگ دیوانگیشان را بیفشار
ملول جمله عالم تازه گردد
چو خندان اندرآید یار بییار
❈۶❈
الفت السکر ادرکنی باسکار
ایا جاری ایا جاری ایا جار
و لا تسق بکاسات صغار
فهذا یوم احسان و ایثار
❈۷❈
و قاتل فی سبیل الجود بخلا
لیبقی منک منهاج و آثار
فقل انا صببنا الماء صبا
و نحن الماء لا ماء و لا نار
❈۸❈
و سیمائی شهید لی بانی
قضیت عندهم فی العشق اوطار
و طیبوا و اسکروا قومی فانی
کریم فی کروم العصر عصار
❈۹❈
جنون فی جنون فی جنون
تخفف عنک اثقالا و اوزار
کامنت ها