مولانا:ساقی روحانیان روح شدم خیز خیز تا که ببینند خلق دبدبه رستخیز
❈۱❈
ساقی روحانیان روح شدم خیز خیز
تا که ببینند خلق دبدبه رستخیز
دوش مرا شاه خواند بر سر من حکم راند
در تن من خون نماند خون دل رز بریز
❈۲❈
با دل و جان یاغیم بیدل و جان میزیم
باطن من صید شاه ظاهر من در گریز
ای غم و اندیشه رو باده و بای غمست
چونک بغرید شیر رو چو فرس خون بمیز
❈۳❈
کشته شوم هر دمی پیش تو جرجیس وار
سر بنهادن ز من وز تو زدن تیغ تیز
تشنه ترم من ز ریگ ترک سبو گیر و دیگ
با جگر مرده ریگ ساقی جان در ستیز
❈۴❈
تا می دل خوردهام ترک جگر کردهام
چونک روم در لحد زان قدحم کن جهیز
ترک قدح کن بیار ساغر زفت ای نگار
ساغر خردم سبوست من چه کنم کفجلیز
❈۵❈
شمس حق و دین بتاب بر من و تبریزیان
تا که ز تف تموز سوزد پرده حجیز
کامنت ها