مولانا:رویش خوش و مویش خوش وان طره جعدینش صد رحمت هر ساعت بر جانش و بر دینش
❈۱❈
رویش خوش و مویش خوش وان طره جعدینش
صد رحمت هر ساعت بر جانش و بر دینش
هر لحظه و هر ساعت یک شیوه نو آرد
شیرینتر و نادرتر زان شیوه پیشینش
❈۲❈
آن طره پرچین را چون باد بشوراند
صد چین و دو صد ماچین گم گردد در چینش
بر روی و قفای مه سیلی زده حسن او
بر دبدبه قارون تسخر زده مسکینش
❈۳❈
آن ماه که میخندد در شرح نمیگنجد
ای چشم و چراغ من دم درکش و میبینش
صد چرخ همیگردد بر آب حیات او
صد کوه کمر بندد در خدمت تمکینش
❈۴❈
گولی مگر ای لولی این جا به چه میلولی
رو صید و تماشا کن در شاهی شاهینش
گر اسب ندارد جان پیشش برود لنگان
بنشاند آن فارس جان را سپس زینش
❈۵❈
ور پای ندارد هم سر بندد و سر بنهد
مانند طبیب آید آن شاه به بالینش
عشقست یکی جانی دررفته به صد صورت
دیوانه شدم باری من در فن و آیینش
❈۶❈
حسن و نمک نادر در صورت عشق آمد
تا حسن و سکون یابد جان از پی تسکینش
بر طالع ماه خود تقویم عجب بست او
تقویم طلب میکن در سوره والتینش
❈۷❈
خورشید به تیغ خود آن را که کشد ای جان
از تابش خود سازد تجهیزش و تکفینش
فرهاد هوای او رفتست به که کندن
تا لعل شود مرمر از ضربت میتینش
❈۸❈
من بس کنم ای مطرب بر پرده بگو این را
بشنو ز پس پرده کر و فر تحسینش
خامش که به پیش آمد جوزینه و لوزینه
لوزینه دعا گوید حلوا کند آمینش
کامنت ها