گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

مولانا:گر لب او شکند نرخ شکر می‌رسدش ور رخش طعنه زند بر گل تر می‌رسدش

❈۱❈
گر لب او شکند نرخ شکر می‌رسدش ور رخش طعنه زند بر گل تر می‌رسدش
گر فلک سجده برد بر در او می‌سزدش ور ستاند گرو از قرص قمر می‌رسدش
❈۲❈
ور شه عقل که عالم همگی چاکر اوست جهت خدمت او بست کمر می‌رسدش
شاه خورشید که بر زنگی شب تیغ کشید گر پی هیبتش افکند سپر می‌رسدش
❈۳❈
گر عطارد ز پی دایره و نقطه او همچو پرگار دوانست به سر می‌رسدش
آن جمالی که فرشته نبود محرم او گر ندارد سر دیدار بشر می‌رسدش
❈۴❈
کار و بار ملکانی که زبردست شدند نکند ور بکند زیر و زبر می‌رسدش
می‌شمردم من از این نوع شنودم ز فلک که از این‌ها بگذر چیز دگر می‌رسدش

فایل صوتی دیوان شمس غزل شمارهٔ ۱۲۵۱

تصاویر

کامنت ها

هادی رنجبران
2021-12-25T13:07:00.6064927
1. رسیدن: حق داشتن، سزاوار بودن. طعنه زدن: سرزنش کردن، ملامت کردن. گوشه و کنایه زدن. گُلِ تر: گل تازه، کنایه از عارض خوبان. 2. سزیدن: سزاوار بودن، درخور بودن، شایسته بودن. قرصِ قمر: قرص ماه. 3. شهِ عقل: عقل کلّی. کمر خدمت بستن: به چاکری ایستادن، بندگی کردن. 4. زنگیِ شب: سیاهی شب. تیغ کشیدن: سر بر زدن. هیبت: شکوه و بزرگی. سپر افکندن: تسلیم شدن. 5. عُطارِد: کوچک¬ترین سیارة منظومه شمسی و نزدیک¬ترین سیّاره به خورشید. قدما عطارد را سیاره¬ای می دانستند که در فلک دوّم قرار داشت و آن را دبیر فلک می¬نامیدند. دایره و پرگار: مولانا برای باز نمودن واژة حیرت از دایره و پرگار برای تجسّم سرگردانی استفاده می¬کند. محرم نبودن: کسی که رازدار نباشد و به او اعتماد نتوان کرد. سرِ چیزی نداشتن: قصد و خواست انجام کاری را نداشتن. 7. زبردست: توانا، زورمند. 8. شمردن: گفتن، بازگو کردن، سخن راندن.