گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

مولانا:گستاخ مکن تو ناکسان را در چشم میار این خسان را

❈۱❈
گستاخ مکن تو ناکسان را در چشم میار این خسان را
درزی دزدی چو یافت فرصت کم آرد جامه رسان را
❈۲❈
ایشان را دار حلقه بر در هم نیز نیند لایق آن را
پیشت به فسون و سخره آیند از طمع مپوش این عیان را
❈۳❈
ایشان چو ز خویش پرغمانند چون دور کنند ز تو غمان را
جز خلوت عشق نیست درمان رنج باریک اندهان را
❈۴❈
یا دیدن دوست یا هوایش دیگر چه کند کسی جهان را
تا دیدن دوست در خیالش می‌دار تو در سجود جان را
❈۵❈
پیشش چو چراغپایه می‌ایست چون فرصت‌هاست مر مهان را
وامانده از این زمانه باشی کی بینی اصل این زمان را
❈۶❈
چون گشت گذار از مکان چشم زو بیند جان آن مکان را
جان خوردی تن چو قازغانی بر آتش نه تو قازغان را
❈۷❈
تا جوش ببینی ز اندرونت زان پس نخری تو داستان را
نظاره نقد حال خویشی نظاره درونست راستان را
❈۸❈
این حال بدایت طریقست با گم شدگان دهم نشان را
چون صد منزل از این گذشتند این چون گویم مران کسان را
❈۹❈
مقصود از این بگو و رستی یعنی که چراغ آسمان را
مخدومم شمس حق و دین را کوهست پناه انس و جان را
❈۱۰❈
تبریز از او چو آسمان شد دل گم مکناد نردبان را

فایل صوتی دیوان شمس غزل شمارهٔ ۱۲۶

تصاویر

کامنت ها

همایون
2018-01-22T23:17:32
هنوز هم انسان نمی‌‌داند زمان چیست و مکان کدامستمی‌ گویند برای ذرات بنیادین زمان صفر است و در سیاه چاله‌ها زمان بی‌ نهایت، یا به عبارت دیگر ذرات مکان را اشغال می‌کنند و در سیاه چال‌ها مکان نزدیک صفر است به هر حال آنچه ظاهراً علم یافته این است که زمان و مکان هر کجا بازی عجیبی‌ می‌‌کند انسان باید زمان و مکان خود را پیدا کند و اسیر زمان و مکانی نباشد که برایش تعیین می‌کنند تا کلاه بزرگی بر سرش نرود مکان ما کنار یار است نه‌ جای دیگر و زمان ما باید مستقل از حوادث و رویداد‌ها باشد این زمان را اصطلاحاً دم می‌‌نامند یعنی‌ زمانی ویژه برای انسان که با رویداد‌های عمومی پر نشده است بلکه با هم سخنی با دوست می‌‌گذرد یا اصطلاحا در میخانه می‌‌گذرد و می‌‌ آن نیز سخن پیر است یا همان یار جانی در این صورت است که ما حضور خود را و جان خود را و دل‌ خود را تجربه می‌‌کنیم در این غزل زیبا که آغاز راه را نشان می‌‌دهد که آغاز مهم‌ترین است بی‌ وزنی زیاد دیده می‌‌شود که هم می‌‌تواند عمدی باشد و یا اشتباه کاتب آن‌، مثل:جز خلوت عشق نیست درمانرنج غم باریک اندهان را