گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

مولانا:روی تو جان جانست از جان نهان مدارش آنچ از جهان فزونست اندر جهان درآرش

❈۱❈
روی تو جان جانست از جان نهان مدارش آنچ از جهان فزونست اندر جهان درآرش
ای قطب آسمان‌ها در آسمان جان‌ها جان گرد توست گردان می‌دار بی‌قرارش
❈۲❈
همچون انار خندان عالم نمود دندان در خویش می‌نگنجد از خویشتن برآرش
نگذارد آفتابش یک ذره اختیارم تا اختیار دارم کی باشم اختیارش
❈۳❈
از خاک چون غباری برداشت باد عشقم آن جا که باد جنبد آن جا بود غبارش
در خاک تیره دانه زان رو به جنبش آمد کز عشق خاکیان را بر می‌کشد بهارش
❈۴❈
هم بدر و هم هلالش هم حور و هم جمالش هم باغ و هم نهالش چون من در انتظارش
جامش نعوذبالله دامش نعوذبالله نامش نعوذبالله والله که نیست یارش
❈۵❈
من همچو گلبنانم او همچو باغبانم از وی شکفت جانم بر وی بود نثارش
چون برگ من ز بالا رقصان به پستی آیم لرزان که تا نیفتم الا که در کنارش
❈۶❈
حیله گریست کارش مهره بریست کارش پرده دریست کارش نی سرسریست کارش
می‌خارد این گلویم گویم عجب نگویم بگذار تا بخارد بی‌محرمی مخارش

فایل صوتی دیوان شمس غزل شمارهٔ ۱۲۶۱

تصاویر

کامنت ها

نادر..
2017-12-31T08:13:18
چون برگ من ز بالا رقصان به پستی آیملرزان که تا نیفتم الا که در کنارش..
نادر..
2019-01-01T06:17:12
تا اختیار دارمکی باشم اختیارش..
همایون
2018-04-30T22:11:55
این غزل، لب ریخته و یا طامات گونه است در اوج عشق به شمس و تاثیری است که یار جلال دین بر او می‌‌گذارد که از سرشاری و راز آمیزی هستی‌ سر چشمه می‌‌گیرد و گویی با آن یکی‌ است، در پایان مانند همیشه می‌‌خواهد نام شمس را بیاورد هر چند خاریدن گلو را تحمل می‌‌کند ولی نام او را نمی برد زیرا کسی‌ را محرم این اسرار نمی بیند، کیست که باور کند که رو و صورت می‌‌تواند جان جان باشد و کیست که باور کند که کسی‌ که در این جهان است می‌‌تواند از جهان بزرگتر باشد، کیست که باور کند که آسمان جان‌ها به گرد کسی‌ می‌‌گردد که در مرکز آن قرار دارد و بی‌ قراری و نو شدن جان‌ها را باعث می‌‌شودما می‌‌دانیم که تابش بی‌ وقفه خورشید است که این همه پدیده‌های زیبا و باور نکردنی روی زمین را موجب گردیده است که پیشتر در جهان نبودند، و جلال دین وجود شمس را مانند آفتاب می‌‌داند که اثر آن آدر جان هاست که می‌‌تواند از جان‌ها پدیده‌هایی‌ بیرون آورد که تا کنون نبوده است، چون باد که غبار از خاک بر می‌‌انگیزد و چون بهار که با آمدن خود بیشمار سبزه و گل و درخت و شادی و خرمی به بار می‌‌آورد، که جز حیله گری و شعبده بازی نمی توان از آن یاد کرد