مولانا:ما به سلیمان خوشیم دیو و پری گو مباش حسن تو از حد گذشت شیوه گری گو مباش
❈۱❈
ما به سلیمان خوشیم دیو و پری گو مباش
حسن تو از حد گذشت شیوه گری گو مباش
هست درست دلم مهر تو ای حاصلم
جان زرینم بس است مهر زری گو مباش
❈۲❈
عشق کدام آتش است کو همه را دلکش است
چاکری او خوش است ملک و سری گو مباش
برکن از کار تو دست به یک بار تو
خشک لبم دار تو هیچ تری گو مباش
❈۳❈
جان من از جان عشق شد همگی کان عشق
همره مردان عشق ماده نری گو مباش
سایه تو پیش و پس جان مرا دسترس
سایه آن نخل بس باروری گو مباش
❈۴❈
جان صفا شمس دین از تبریزی چو چین
از تو مرا غیر این پرده دری گو مباش
کامنت ها