مولانا:خواجه چرا کردهای روی تو بر ما ترش زین شکرستان برو هست کس این جا ترش
❈۱❈
خواجه چرا کردهای روی تو بر ما ترش
زین شکرستان برو هست کس این جا ترش
در شکرستان دل قند بود هم خجل
تو ز کجا آمدی ابرو و سیما ترش
❈۲❈
بر فلک آن طوطیان جمله شکر میخورند
گر نپری بر فلک منگر بالا ترش
رستم میدان فکر پیش عروسان بکر
هیچ بود در وصال وقت تماشا ترش
❈۳❈
هر کی خورد می صبوح روز بود شیرگیر
هر کی خورد دوغ هست امشب و فردا ترش
مؤمن و ایمان و دین ذوق و حلاوت بود
تو به کجا دیدهای طبله حلوا ترش
❈۴❈
این ترشیها همه پیش تو زان جمع شد
جنس رود سوی جنس ترش رود با ترش
والله هر میوهای کو نپزد ز آفتاب
گر چه بود نیشکر نبود الا ترش
❈۵❈
سوزش خورشید عشق صبر بود صبر کن
روز دو سه صبر به مذهب تو با ترش
هر کی ترش بینیش دانک ز آتش گریخت
غوره که در سایه ماند هست سر و پا ترش
❈۶❈
دعوه دل کردهای وعده وفا کن مباش
در صف دعوی چو شیر وقت تقاضا ترش
بنگر در مصطفی چونک ترش شد دمی
کرده عتابش عبس خواند مر او را ترش
❈۷❈
خامش و تهمت منه خواجه ترش نیست لیک
گه گه قاصد کند مردم دانا ترش
او چو شکر بوده است دل ز شکر پر ولیک
در ادب کودکان باشد لالا ترش
کامنت ها