گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

مولانا:بیا بیا که تویی جان جان جان سماع بیا که سرو روانی به بوستان سماع

❈۱❈
بیا بیا که تویی جان جان جان سماع بیا که سرو روانی به بوستان سماع
بیا که چون تو نبودست و هم نخواهد بود بیا که چون تو ندیدست دیدگان سماع
❈۲❈
بیا که چشمه خورشید زیر سایه تست هزار زهره تو داری بر آسمان سماع
سماع شکر تو گوید به صد زبان فصیح یکی دو نکته بگویم من از زبان سماع
❈۳❈
برون ز هر دو جهانی چو در سماع آیی برون ز هر دو جهانست این جهان سماع
اگر چه بام بلندست بام هفتم چرخ گذشته است از این بام نردبان سماع
❈۴❈
به زیر پای بکوبید هر چه غیر ویست سماع از آن شما و شما از آن سماع
چو عشق دست درآرد به گردنم چه کنم کنار درکشمش همچنین میان سماع
❈۵❈
کنار ذره چو پر شد ز پرتو خورشید همه به رقص درآیند بی‌فغان سماع
بیا که صورت عشقست شمس تبریزی که باز ماند ز عشق لبش دهان سماع

فایل صوتی دیوان شمس غزل شمارهٔ ۱۲۹۵

تصاویر

کامنت ها

حمیدرضا
2008-11-07T20:31:03
در مصرع اول بیت اول «یا بیا که تویی جان جان سماع» با «یا بیا که تویی جان جان جان سماع» جایگزین شد.
همایون
2017-12-19T03:19:26
سماع در مجلس روحانی و در حضور پیر در می‌‌گیرد پس از آنکه غزلی نو خوانده میشود و دف ‌ها نواخته میشوند و نوای ساز در میا‌‌ن می‌‌آید و سپس صدای انسان به گوش میرسدو معنی‌ بر آنها سوار می‌‌شود و بی‌ وزنی و سبک روحی‌ و وجد پیدا می‌‌گردد و یاران غار گرد هم و صفا تمام است و هوای عشق آکنده این عناصر که هر کدام لطیف و گران بها اند وقتی با هم در کار بیایند جان جان جان را به حرکت و پایکوبی در میاورندما امروز فقط با آمیختن چند عنصر مانند ابزار و ساز‌های زیاد با آهنگ و شعر عاشقانه و رمانتیک و کمی‌ تکنیک و مهارت آنهم گاهی‌ بصورت ضبط شده با ریتم‌های تند و صدای زیاد میتوانیم فقط جان را به رخس دراوریم ولی جان جان و جان جان جان دیر زمانی است که وشتن و پایکوبی و چرخیدن را بخود ندیده است
هادی رنجبران
2021-12-25T13:46:16.1295219
+ تمامی تکیة مفهومی ابیات، بر روی واژة «سماع» است که در اینجا، ردیف واقع شده و گویی شاعر، تمام شعر را حول این واژه سروده است. مولانا خود را ملزم می¬کند علاوه بر اینکه، در محور همنشینی، کلمات، هم¬آوا با ردیف «سماع» باشند، اندیشه و محتوای حاکم بر غزل نیز، حول محور همین موضوع شکل بگیرد. از طرف دیگر، ملزم بودن شاعر، به آوردن ردیف در غزل، باعثِ خلقِ مضامین، ترکیبات، تشبیهات، استعارات جدید و... نیز می¬شود (مانند بوستانِ سماع، آسمانِ سماع و ... دهانِ سماع)، در اینجاست که ذوق و تخیّل شاعر، مجال جولان و خودنمایی می¬یابد.