گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

مولانا:بانگ زدم نیم شبان کیست در این خانه دل گفت منم کز رخ من شد مه و خورشید خجل

❈۱❈
بانگ زدم نیم شبان کیست در این خانه دل گفت منم کز رخ من شد مه و خورشید خجل
گفت که این خانه دل پر همه نقشست چرا گفتم این عکس تو است ای رخ تو رشک چگل
❈۲❈
گفت که این نقش دگر چیست پر از خون جگر گفتم این نقش من خسته دل و پای به گل
بستم من گردن جان بردم پیشش به نشان مجرم عشق است مکن مجرم خود را تو بحل
❈۳❈
داد سر رشته به من رشته پرفتنه و فن گفت بکش تا بکشم هم بکش و هم مگسل
تافت از آن خرگه جان صورت ترکم به از آن دست ببردم سوی او دست مرا زد که بهل
❈۴❈
گفتم تو همچو فلان ترش شدی گفت بدان من ترش مصلحتم نی ترش کینه و غل
هر کی درآید که منم بر سر شاخش بزنم کاین حرم عشق بود ای حیوان نیست اغل
❈۵❈
هست صلاح دل و دین صورت آن ترک یقین چشم فرومال و ببین صورت دل صورت دل

فایل صوتی دیوان شمس غزل شمارهٔ ۱۳۳۵

تصاویر

کامنت ها

همایون
2017-11-11T02:00:02
خانه دل‌ فقط جای دل‌ است ولی عاشق هم مرتب به آنجا سر می‌زنددل‌ می‌گوید اینجا خانه من است آفتاب و ماه هم اینجا جای ندارند تو اینجا چه میکنی‌ گفتم من عاشق دل‌ ریش و پر آرزو هستم به اینجا پناه آورده‌ام به من رحمی بکن که از من کاری ساخته نیست ریسمانی بدست من داد و گفت ریسمان را بسوی خود بکش ولی مراقب باش که پاره نشوداین ریسمان چاره‌ها و راه‌ها و بینش خوب را به من نشان میداد و صورت دل‌ نیز با این کشیدن و برخورداری من هر لحظه زیبا تر میشد خواستم به آن دست برم خشمگین شد و گفت دست خود را کوتاه کن‌ که دل‌ دست یافتنی نیست این هم ماجرای آن‌ شب ولی روز که میشود جلال دین صورت دل‌ را در دوست میبیند و آن‌ روز دوست او صلاح دین بود