مولانا:تا نزند آفتاب خیمه نور جلال حلقه مرغان روز کی بزند پر و بال
❈۱❈
تا نزند آفتاب خیمه نور جلال
حلقه مرغان روز کی بزند پر و بال
از نظر آفتاب گشت زمین لاله زار
خانه نشستن کنون هست وبال وبال
❈۲❈
تیغ کشید آفتاب خون شفق را بریخت
خون هزاران شفق طلعت او را حلال
چشم گشا عاشقا بر فلک جان ببین
صورت او چون قمر قامت من چون هلال
❈۳❈
عرضه کند هر دمی ساغر جام بقا
شیشه شده من ز لطف ساغر او مال مال
چشم پر از خواب بود گفتم شاها شبست
گفت که با روی من شب بود اینک محال
❈۴❈
تا که کبود است صبح روز بود در گمان
چونک بشد نیم روز نیست دگر قیل و قال
تیز نظر کن تو نیز در رخ خورشید جان
وز نظر من نگر تا تو ببینی جمال
❈۵❈
در لمع قرص او صورت شه شمس دین
زینت تبریز کوست سعد مبارک به فال
فایل صوتی دیوان شمس غزل شمارهٔ ۱۳۴۹
تصاویر
کامنت ها