گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

مولانا:ای آسمان این چرخ من زان ماه رو آموختم خورشید او را ذره‌ام این رقص از او آموختم

❈۱❈
ای آسمان این چرخ من زان ماه رو آموختم خورشید او را ذره‌ام این رقص از او آموختم
ای مه نقاب روی او ای آب جان در جوی او بر رو دویدن سوی او زان آب جو آموختم
❈۲❈
گلشن همی‌گوید مرا کاین نافه چون دزدیده‌ای من شیری و نافه بری ز آهوی هو آموختم
از باغ و از عرجون او وز طره میگون او اینک رسن بازی خوش همچون کدو آموختم
❈۳❈
از نقش‌های این جهان هم چشم بستم هم دهان تا نقش بندی عجب بی‌رنگ و بو آموختم
دیدم گشاد داد او وان جود و آن ایجاد او من دادن جان دم به دم زان دادخو آموختم
❈۴❈
در خواب بی‌سو می روی در کوی بی‌کو می روی شش سو مرو وز سو مگو چون غیر سو آموختم

فایل صوتی دیوان شمس غزل شمارهٔ ۱۳۷۸

تصاویر

کامنت ها

امین کیخا
2013-10-05T04:34:42
گویا با توجه به طره میگون و نیز قرمزی شراب مولانا از رنگ موی قرمز خوششان می امده است !
امین کیخا
2013-10-05T04:36:37
بی سو یعنی ناکجا لامکان
همایون
2018-09-21T22:58:03
انسان با مشاهده هستی‌ و واقعیت‌های پیرامون خود دو کار می‌‌کند یا به اندازه گیری آن می‌‌پردازد که کار مهندسی و ریاضی هستی‌ است و با این کار ابزار خود را گسترش می‌‌دهد و دستگاه‌های جدیدی اختراع می‌‌کند و یا معنی‌‌های نو پیدا می‌‌کد و معنی‌‌های خود را نو می‌‌کند که در این صورت خود را گسترش می‌‌دهد و به بزرگی خود می‌‌افزاید، در هر حال انسان با هستی‌ گسترش می‌‌یابد و نو می‌‌شود و اگر این نویی و گسترش در هستی‌ نمی بود انسان هم از آن بی‌ بهره بود و اصلا به وجود نمی آمد، این گسترش و نو شدن راز هستی‌ است که همواره راز آمیز خواهد ماند و انسان راز ورز یا عارف آنرا به بی‌ سویی تعبیر می‌‌کند و می‌‌آموزد که از آن بهره مند شود و با آن در ارتباط روز افزون باشد