گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

مولانا:آمد خیال خوش که من از گلشن یار آمدم در چشم مست من نگر کز کوی خمار آمدم

❈۱❈
آمد خیال خوش که من از گلشن یار آمدم در چشم مست من نگر کز کوی خمار آمدم
سرمایه مستی منم هم دایه هستی منم بالا منم پستی منم چون چرخ دوار آمدم
❈۲❈
آنم کز آغاز آمدم با روح دمساز آمدم برگشتم و بازآمدم بر نقطه پرگار آمدم
گفتم بیا شاد آمدی دادم بده داد آمدی گفتا بدید و داد من کز بهر این کار آمدم
❈۳❈
هم من مه و مهتاب تو هم گلشن و هم آب تو چندین ره از اشتاب تو بی‌کفش و دستار آمدم
فرخنده نامی ای پسر گر چه که خامی ای پسر تلخی مکن زیرا که من از لطف بسیار آمدم
❈۴❈
خندان درآ تلخی بکش شاباش ای تلخی خوش گل‌ها دهم گر چه که من اول همه خار آمدم
گل سر برون کرد از درج کالصبر مفتاح الفرج هر شاخ گوید لاحرج کز صبر دربار آمدم

فایل صوتی دیوان شمس غزل شمارهٔ ۱۳۷۹

تصاویر

کامنت ها

امین افشار
2016-08-17T11:48:36
خندان درآ،تلخی بکش، شاباش! ای تلخی خوشگل‌ها دهم... گر چه که من، اول همه خار آمدم
امین افشار
2016-08-17T11:40:59
درودشرح این بیت از دیدگاه من:گفتم بیا، شاد آمدی، دادم بده، داد آمدیگفتا بدید و داد من، کز بهر این کار آمدمغزل گفت و شنودی ست میان "خیال خوش" و من که البته هر دو یکی ست (و اصلن دویی نیست از نظرگاه مولانا). داد اول در مصرع اول: عطا، نصیب، بخشش، قسمت، عطیه، خیر و صلاح و ... است، چنان که مثلن در دفتر پنجم در همین معنی به کار رفته است:گفت بعد عزت این اذلال چیست؟گفت آن داد است و اینت داوریست و دومی به معنای قضا، حکم، داور و دادگر است. در مصرع دوم "بَدید و داد من" در معنای ای نظیر و قسمت من (ای همانند و نصیب یا سهم من) به کار رفته است. بدرود
امین کیخا
2013-10-05T04:39:57
دربار امدم یعنی به بار نشستم
حجت الله ماله میر
2019-06-23T22:35:22
سلام به محسن و همایون عزیز همایون جان آن مقام که فرمودی هست اگر من نبودم جهانی برایم وجود نداشت و اما این که جهان بدون آگاهی وجود نداشت زیرا آگاهی و خرد کل همه افرینش را صورت زده و این بر ما آشکار نمیشود مگر و تنها مگر که به آگآهی جاودانه و ابدی درون خود رسیده باشیم تا مادامی تمام انچه در ک میکنیم فانیست چگونه میتوانیم بگویم او ازلی و ابدیست مولانا میفرماید جهان فانی را باقی میگیریم آن وجه رب را که درجهان جاریست و باقی نادیده می انگاریم محسن جان ما چگونه میگویم جهان باقیست توسط همان آگاهیمان که در بعد چهارم است
بهی
2019-04-15T16:04:44
این متن را هم حانم سپیده رئیس سادات خوانده اندمن نتوانستم به سایت اضافه کنم کسی میتواند انجام دهدپیوند به وبگاه بیرونی
احمد
2018-08-21T15:29:01
ترجمه‌ی انگلیسی این غزل با صدای دکلمه‌ی مدونا، خواننده‌ی مشهور، در اینترنت با نام «bittersweet» به معنای«تلخی خوش» وجود دارد که به نظر من شنیدنی و جذاب است.
همایون
2018-09-17T03:19:01
خیال انسان از راه دور و درازی آمده است، همراه انسان و همراه ناخشنودی انسان از اسارت او در هستی‌ و محدودیت‌های آن انسان با کمک خیال خود که از تلخی‌ها و ناخشنودی‌ها آغاز گردید به بسیاری دست آورد‌ها و بزرگی‌ها و سروری‌ها دست یافت و خود همسفر هستی‌ گردید و بسیار ٔگل‌های زیبا و زیبائی‌های درخورد خود آفرید و به هستی‌ در آوردبدون انسان هستی‌ وجود نمی داشت به قول استیون هاوکینگ "ورای دسترسی ذهن بشر هیچ بعدی از واقعیت وجود ندارد"در این غزل خیال انسان گویی از باغ پنهانی مست و شادان می‌‌آید و با خود هستی‌ را نیز می‌‌آورد و آنرا در دامان خود می‌‌پرورد
محسن ، ۲
2018-09-17T14:23:35
همایون ، عزیز جان می فرمائیدبدون انسان هستی‌ وجود نمی داشت؟آیا این منطق درست است؟قبل از انسان هستی وجود داشته است، و بعد از انسان نیز خواهد داشت .،،، از قول استیون هاوکینگ ، اگر می گوئید، “ورای دسترسی ذهن بشر هیچ بعدی از واقعیت وجود ندارد” در صورتی درست است که تنها ذهنیت در نظر باشد.واقعیت ها ، فراوان در خارج از ذهن انسان وجود دارند.امید که پاسخی باشد
۸
2018-09-17T18:23:01
این آقای هاوکینگ هم با نظریه پردازی هایش خوب خلق الله را سر کار گذاشته بود!
همایون
2018-09-17T23:24:45
درود بر دوست عزیز محسن جانسپاس از پاسخ با ارزش و پر محتوی، میدانی‌ که هاوکینگ انسان ذهنی‌ نبود بلکه کاملا علمی‌ و ریاضی فکر میکردو همچنین میدانی‌ که در هستی‌ صحبت از قبلا و بعدا نیست بلکه ماهیت هستی‌ در میان است و اینکه ماده از چه ساخته شده استو فیزیک آن چیست و کارکرد آن چگونه است و مدل ریاضی آن کدامست، و پرسش‌های گوناگون را با چه نظریه‌ای میتوان پاسخ دادمثلاً چگونه یک ابر ستاره چندین برابر خورشید ما در یک نقطه بنام سیاه چاله جای می‌‌گیرد و میدانی‌ که اگر تنها فضای خالی‌ زمین ما را از آن جدا کنند به اندازه توپ پینگ پنگ می‌‌شود قبلا و بعدا و یا گذشته و آینده تنها روی زمین معنی‌ می‌‌دهد و در درون اتم زمان صفر هم داریم و حرکت الکترون در گذشته هم داریم و در فضا هم که با زمان نسبی روبروییماما در اینجا اصلا صحبت ماده در میان نیست بلکه ما با معنی‌‌ها سر و کار داریم و معنی‌‌ها با آمدن انسان پیدا می‌‌شود و هستی‌ بدون معنی‌ فرقی با نیستی‌ ندارد و بودن و نبودن آن یکی‌ استمیدانم که سخن بسیار لطیف و نازک است و برای هر کسی‌ قابل پذیرش نیست زیرا تجربه و حواس ما بسیار خشن تر و لمس شدنی تر از معنی‌‌ها هستندولی خوشبختانه امروز فیزیک دان‌ها بسیار بیشتر از گذشته به معنی‌‌های عرفانی هستی‌ نزدیک می‌‌شوند تا زبان خشک ریاضی آن
نادر..
2018-12-04T02:05:57
آنقدر پستم که خاکم بر سر استوآنقدر بالا که شاهم بر در استآنچنان مستم که صد سالم، دمی استوآنچنان هشیار، هر دم محشر استآن زمان رستم که صیادم ببستوآن کجا بند است، چون بال و پر استآنگه آبستم که هر شاخم شکستو آن گسستن ها مرا برگ و بر استآنکه می‌جستم، نهان در دیده استوآنچه پیدا گشته، اصلش دیگر استنادر اندر عشق تو دریا دلیستدُرد درد توش در و گوهر است..ن.ت